. . .

شعر گزیده اشعار فروغ فرخزاد

تالار متفرقه ادبیات

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #21
رمانیک
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سینه
فشاندم
چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم
افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز
چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #22
رمانیک
به خدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #23
رمانیک
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #24
رمانیک
شبانگاهان که مه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من م×س×ت هوس ها
تن مهتاب را گیرم در آغوش
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #25
رمانیک

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند

به مادرم که در آینه زندگی می کرد
و شکل پیری من بود
و به زمین که %%%% تکرار من درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت
سلامی دوباره خواهم داد
می آیم می آیم می آیم

با گیسویم: ادامه بوهای زیر خاک
با چشم هایم: تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم می آیم می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که دوست می دارند
و دختری که هنوز آنجا
در آستانه پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #26
رمانیک
کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سرا پای تو لب می سودم
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #27
رمانیک
تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #28
رمانیک

دلم می خواست های ﻣﻦ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ
ﺑﻠﻨﺪﻧﺪ
ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﻧﺪ
ﺍﻣﺎ مهم ترین ﺩﻟﻢ می خواست ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ :
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﺷﻮﻡ
ﭼﻘﺪﺭ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻭﻗﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯﻡ
ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ
ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ همه ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین