. . .

شعر گزیده اشعار فروغ فرخزاد

تالار متفرقه ادبیات

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #11
رمانیک
درد تاریکی ست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #12
رمانیک
فردا اگر ز راه نمی آمد
من تا ابد کنار تو میماندم
من تا ابد ترانه ی عشقم را

در آفتاب عشق تو میخواندم
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #13
رمانیک
آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #14
رمانیک
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهار دیگر
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #15
رمانیک
آه اگر باز به سویم آیی
دیگراز کف ندهم آسانت
ترسم این شعله ی سوزنده ی عشق
آخر آتش فکند بر جانت
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #16
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
رمانیک
عطر و گل و ترانه و سر م×س×ت×ی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو

بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز می گشود دو چشمان بسته را

میشست کاکلی به لب آب تقره فام
آن بال های نازک زیبای خسته را

خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید

موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید

خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم

دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم

خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود

می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #17
رمانیک
بر تو چون ساحل آغوش گشودم
در دلم بود که دلدار تو باشم
وای بر من که ندانستم از اول

روزی آید که دل آزار تو باشم
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #18
رمانیک

کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
وه … چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد و بد گمانی
کاش چون پاییز بودم
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #19
رمانیک

شانه های تو
همچو صخره های سخت و پر غرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه می‌کشد چو آبشار نور
شانه‌های تو
در خروش آفتاب داغ پرشکوه
زیر دانه‌های گرم و رو‌شن ع×ر×ق
برق می زند چو قله های کوه
 

Silent boy

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
14
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
40
نوشته‌ها
229
پسندها
908
امتیازها
163

  • #20
رمانیک

شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند
آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین