. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح رمان ترانه رویا | آلباتروس

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
921
امتیازها
308

  • #1
img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg


رمان: ترانه رویا
نویسنده: @آلباتروس
ژانر: عاشقانه، فانتزی
خلاصه:
سفر در زمانه، خواب و رویا، با همین چند واژه معمولی زندگیش از جاده هموار کناره گرفت. نمی‌دانست کیست؟ جهانش مرموز شده بود، حتی مطمئن نبود متعلق به این گیتی باشد.
چگونه هنگامی که پلک می‌بست، شخص دیگری میشد و تا چشم می‌گشود، هویت جدیدی می‌یابید؟
گویی در دو جهان زندگی می‌کرد.
لینک اثر:

منتقد: @Nil@85
تاریخ تحویل: ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
مهلت اتمام نقد: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل
نقد و تعیین سطح رمان ترانه رویا آلباتروس

یک بار دیگه در خدمت دوستان عزیزم هستم تا اثر دیگه‌ای رو نقد کنم. یک رمان دیگه از نویسنده‌ی پر کار انجمن، آلباتروس به اسم ترانه رویا که داستانی عاشقانه و فانتزی داره و در مورد دختریه که در رویاهاش به گذشته‌های دور سفر می‌کنه و کم کم این خواب دیدن‌ها باعث نگرانی خودش، خانواده‌ش و دوستانش میشه:

سفر در زمانه، خواب و رویا، با همین چند واژه معمولی زندگیش از جاده هموار کناره گرفت. نمی‌دانست کیست؟ جهانش مرموز شده بود، حتی مطمئن نبود متعلق به این گیتی باشد.
چگونه هنگامی که پلک می‌بست، شخص دیگری میشد و تا چشم می‌گشود، هویت جدیدی می‌یابید؟
گویی در دو جهان زندگی می‌کرد
.
همین‌طور که می‌بینین
خلاصه‌ی: این رمان داره بهمون میگه با یک داستان...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
103
نوشته‌ها
1,525
راه‌حل‌ها
52
پسندها
13,413
امتیازها
650

  • #2
نقد و تعیین سطح رمان ترانه رویا آلباتروس

یک بار دیگه در خدمت دوستان عزیزم هستم تا اثر دیگه‌ای رو نقد کنم. یک رمان دیگه از نویسنده‌ی پر کار انجمن، آلباتروس به اسم ترانه رویا که داستانی عاشقانه و فانتزی داره و در مورد دختریه که در رویاهاش به گذشته‌های دور سفر می‌کنه و کم کم این خواب دیدن‌ها باعث نگرانی خودش، خانواده‌ش و دوستانش میشه:

سفر در زمانه، خواب و رویا، با همین چند واژه معمولی زندگیش از جاده هموار کناره گرفت. نمی‌دانست کیست؟ جهانش مرموز شده بود، حتی مطمئن نبود متعلق به این گیتی باشد.
چگونه هنگامی که پلک می‌بست، شخص دیگری میشد و تا چشم می‌گشود، هویت جدیدی می‌یابید؟
گویی در دو جهان زندگی می‌کرد
.
همین‌طور که می‌بینین
خلاصه‌ی: این رمان داره بهمون میگه با یک داستان فانتزی احتمالاً مرموز و جذاب رو به رو هستیم که البته این خیلی خوبه؛ ولی باید عنوان کنم خلاصه‌ای می‌تونه مخاطب رو کاملاً به سمت خودش جذب کنه که بدون لو دادن تمام محتواش، به کل موضوع اشاره کنه. ولی توی خلاصه‌ی رمان ترانه رویا، فقط به بخشی از اون که مربوط میشه به رویا دیدن و سفر به گذشته اشاره شده و بیشتر از این چیزی بروز نداده. همین باعث میشه به مخاطب این‌طور القا بشه که قراره با دنیایی تیره و غریب رو به رو بشه و هر چند خواننده رو جذب خودش می‌کنه؛ ولی بعد از خوندن اون تیکه‌ی شروع اثر، امکان اینکه کم کم دچار سرخوردگی بشه و خوندن رو کنار بذاره، خیلی وجود داره؛ چون انتظاری رو که خلاصه و بخش ابتدایی در مخاطب به وجود آوردن با خونده شدن محتوا از بین میره. صادقانه بگم برای خود من هم همین اتفاق افتاد. جذبش شدم و برای نقد انتخابش کردم؛ ولی اون انتظاری رو که ازش داشتم برآورده نکرد.
بله، درسته قبول دارم که رمان
شروع: خیلی خوبی داره. من واقعاً این قسمتش رو دوست دارم. ابهامی که در آغاز و بیشتر، با گفت‌وگو ایجاد شده ( بدون اینکه گوینده‌‌ها مشخص باشن) بسیار عالیه:
در مقابل خودش جای گرفت، خودی که جده او محسوب میشد؛ اما خودش بود.
- از کی این‌طوری شدی؟
- نمی‌دونم، این‌قدر اتفاقات عجیبی افتاده که تشخیص راست و دروغش سخته!
- ... .
- نمی‌فهمم اون چی داشت که باهام این‌جوری کرد؟ درست از وقتی که باهاش تماس پیدا کردم... .
ترس و وحشت کلامش را برید.
- باید عادت کنی.

ولی این جذابیت و قدرت ابتدای داستان، با پیش رفتن ماجرا، آروم آروم از بین می‌ره و خواننده به راحتی می‌تونه حدس بزنه چه اتفاقی در آینده برای یونگ میفته؛ هر چند در شروع، دیالوگ‌ها جذابن؛ ولی در ادامه، گفت‌و‌گوها: در خیلی از بخش‌ها، به اون قوت و قدرت اول داستان نیستن و ما نمی‌تونیم بگیم گفت‌وگوی داستانی هستن و به نظر من یک جور از سر باز کردن هستن.
مین هو: قیافه‌اش رو ندیدم.
چیولو: اوهوم، کلاه هودیش این اجازه رو بهمون نمی‌داد

این نوع حرف زدن، بیشتر شبیه دیالوگ نمایشنامه و فیلمنامه‌ست؛ در حالی که در یک داستان، توصیف حالات شخصیت‌ها، کاری که موقع حرف زدن دارن انجامش میدن، توصیف صحنه‌های اطراف و یا چیزهایی که مقابل چشم شخصیت‌هاست، هم به فضاسازی، هم توصیف صحنه و هم شخصیت پردازی کمک می‌کنه. کاری که البته در بخشهایی از رمان، نویسنده به خوبی تونسته از پسش بربیاد:
دست مشت شده‌اش را روی زانویش گذاشته بود، متفکر لـ*ـب زد.
- آروم باش.
اما شین یو عصبی صدایش را بالا برد.
- چطوری؟! مادر تو نمی‌خوای کاری بکنی؟ دستور رو مگه نشنی... .
- شین یو!
از فریادش شین یو به یک‌ باره ساکت شد؛ اما وزن دندان‌هایش کم نشد، همچنان محکم به روی هم فشرده می‌شدند.
گو هان خیره به افق با لحنی مرموز دوباره گفت:
- من چنین اجازه‌ای به اون نمیدم، پس... .
رو به شین یو که با اخم نگاهش را به زمین دوخته بود، ادامه داد.
- بهم اعتماد کن.

این مشخص می‌کنه آلباتروس ما، تواناییش در ایجاد صحنه‌ها و فضاها و گفت‌وگوهای جذاب، بالاست؛ ولی عجله کردن، کارش رو خراب می‌کنه که جا داره باز هم تکرار کنم؛ این عجله، آفت خطرناکی برای نویسندگیه؛ اما من در گفته‌های بالا، به فضاسازی: اشاره کردم. پس بریم ببینیم به چه شکل صورت میگیره؟ فرض کنیم یک نویسنده، فضای خاصی توی ذهنشه و می‌خواد اون رو به تصویر بکشه؛ مثلاً دوست داره ماجرای داستانش توی یک کشور واقعی اتفاق بیفته که البته خودش هم اون سرزمین رو از نزدیک ندیده. مطمئناً کار سختیه. چون نویسنده، برای اینکه مخاطب رو واقعاً به فضای مورد نظرش ببره، باید به موارد زیادی توجه کنه. توجه به فرهنگ سرزمینی که می‌خواد ازش بنویسه خیلی مهمه. فرهنگ هر کشوری هم عبارته از: نوع غذاها و طرز غذا خوردن، پوشش، نوع حرف زدن، تکنولوژی‌هایی که استفاده میشه، افکار و عقاید و سنت‌ها و... این یعنی فاکتورهای زیادی برای ایجاد فضای درست باید رعایت بشه تا خواننده خودش رو در مکان مورد نظر حس کنه؛ اما توی رمان ترانه رویا که ماجراش در کشور کره جنوبی اتفاق میفته، ما با اون فضا سازی قوی رو به رو‌ نمیشیم. نویسنده به خوبی نتونسته فضای مورد نظر رو به تصویر بکشه. خیلی گنگ و مبهم در مورد مثلاً پوشش، افکار و عقاید و رسوم یا حتی مکان‌ها نوشته؛ حتی در مورد غذا هم اطلاعات درستی به خواننده نداده:
وارد آشپزخانه شد تا از یخچال خوراکی‌ای بردارد.
- بابا امشب زود میاد دیگه؟
- اوهوم، واسه شب می‌خوام کیم چی درست کنم.

ببینید به نظر من درسته که هر نویسنده‌ای، نباید برای خودش محدودیتی توی انتخاب سرزمین داستانیش داشته باشه؛ ولی بهترین راه برای ایجاد یک فضای ملموس و واقعی، تحقیق، جست‌وجو و مطالعه در این مورده. حتی دیدن فیلم‌ها و سریال‌ها و خوندن کتابهای متعلق به کشوری که نویسنده ازش می‌خواد بنویسه، می‌تونه خیلی، خیلی تاثیرگذار باشه. وقتی آلباتروس از زبون یکی از شخصیت‌های رمانش میگه: می‌خوام کیمچی درست کنم. به نظر میرسه تصوری که نویسنده از کیمچی داره یه غذای کره‌ایه که زود هم درست میشه. من با این تصور قبلاً هم برخورد کردم و دوستانی بودن که همچین فکری می‌کردن؛ ولی کیمچی، کلم یا کاهوی چینی یا سبزیجات دیگه‌ست که تخمیر شده و این فرایند تخمیر فقط یک ساعت و دو ساعت انجام نمیشه و به چندین روز و هفته می‌کشه( میشه از کاهوی چینی، کلم سفید، بادمجون، هویج و... کیمچی درست کرد و تخمیر شدن و جا افتادنش، اول به دمای محیط و بعد به یخچال بستگی داره، ضمن این‌که کره‌ایا براش یخچال مخصوص دارن، میشه از این سبزیجات تخمیر شده، وقتی جا افتاد، سوپ پخت) همچنین کیمچی رو کره‌ایا بیشتر در کنار غذاشون، به عنوان چاشنی می‌خورن( مخصوصاً خوردنش با برنج خیلی خوشمزه‌ست ) مثل ترشی خودمونه که کنار غذا می‌خوریمش و البته مردم کره حتماً باید کیمچی رو‌ کنار غذاشون داشته باشن.
یک چیز دیگه این‌که به نظر من برای گفت‌وگو توی داستان کره‌ای، استفاده از یک سری کلمات که توی زبان فارسی رایج هستن خوب نیست مثل:

- آبجی عام من می‌خوام کمی با خودم تنها باشم، مشکلی نیست؟ ( به جای آبجی که ما ایرانیا ازش استفاده می‌کنیم بهتره از خواهر استفاده بشه)
این جمله هم مناسب فضای یک داستان کره‌ای نیست:

- وا خیلی خوب باشه!
مسئله بعدی، اسامی استفاده شده توی رمانه که پیشنهاد بنده به نویسنده‌ی ترانه رویا، اینه: بهتره از اسامی رایج و امروزی‌تر توی رمانش استفاده کنه؛ چون فکر نمی‌کنم الان دیگه توی کره اسم چیولو ( اسم یکی از پادشاهان کره‌ایه) رایج باشه یا همین اوچین رو من خیلی گشتم؛ ولی جایی پیداش نکردم. ایل‌سو هم تا جایی که می‌دونم اسم پسرونه‌ست ( هر چند خیلی وقتا اسامی کره‌ای هم برای پسر و هم دختر کاربرد داره)
مورد بعدی که موقع نقد گفت‌وگو بهش اشاره کردم
شخصیت پردازی بود؛ من فکر می‌کنم برای شخصیت‌پردازی توی یک رمان، باید آروم و با حوصله پیش رفت. یعنی ناگهانی همه چیز رو در مورد شخصیت‌های رمان آشکار نکنیم ولی با نکات مهم شروع کنیم. مجموعه عادات، خلقیات، نوع حرف زدن، نوع لباس پوشیدن، نوع غذا خوردن و برخورد و افکار و عقاید خاص افراد توی داستان‌ها ( که در ذهن باقی بمونن) باعث میشه زنده‌تر و ملموس‌تر بشن و نویسنده باید به این موارد علاوه بر پیشینه‌ی شخصیت توجه کنه و البته آروم آروم اینهایی رو‌که گفتم توی ذهن خواننده جا بندازه. نویسنده‌ی رمان ترانه رویا بعد از گذشت سی پارت، با وجود توانایی‌هایی که داره، توی پرداخت شخصیت‌ها هنوز دقیقاً چیزی به ما نشون نداده؛ در حالی که از همون اول رمان، بازی شخصیت‌ها شروع میشه، ما توی این سی پارت ذهنیتی از اشخاص توی داستان، پیدا نکردیم و البته به نظر تک بعدی و تخت هم میان؛ یعنی هنوز با اون شخصیت‌پردازی عمیق و جذابی که برای یک داستان نیازه مواجه نشدیم. در صورتی‌که خواننده، نیاز داره با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنه و به شناخت خوبی از اونها دست پیدا کنه. ( هر چند هنوز امیدوارم مخاطب با پایان رمان، به این شناخت دست پیدا کنه)
چیز دیگه‌ای که می‌تونه روی خلق شخصیت‌های ملموس، اثر قابل توجهی داشته باشه، توصیف احساسات این‌هاست. اینجا نویسنده باید سعی کنه با توصیف حس و حال اشخاصی که توی داستانش نقش ایفا می‌کنن، خواننده رو تحت تأثیر قرار بده، اگه لازم باشه جایی اونها رو بخندونه یا بگریونه، به فکر فرو ببره یا بترسونه، باید بتونه به درستی از عهده ی انجام این کار بر بیاد؛ طوری که مخاطب باهاشون احساس همدردی، همذات پنداری و یا نزدیکی و صمیمیت کنه. وقتی کسی عاشقه یا توی عشق شکست خورده باید این به خواننده نشون داده بشه. حس حسادت و خشم شین یو، حس شکستی که ایلسو داره، نگرانی و ناامیدی ایون‌جو و احساسات مادر خونده ایلسو و... اینا رو نویسنده، نه فقط اینکه بنویسه؛ بلکه باید به خواننده نشون بده. توی رمان ترانه رویا این ضعف در توصیف احساسات باعث شده فضای سردی به وجود بیاد که ذهن خواننده رو دچار رکود میکنه.
وقتی یک شخصیت، ابراز نگرانی یا ناراحتی می‌کنه نباید فقط احساسش نوشته بشه؛ بلکه باید اون حس نشون داده بشه:

اوچین لـ*ـب‌های صورتی و همچو بادکنش را غنچه کرد، سپس با چشمان بادومی و درشتش گفت:
- اوم خیلی نگرانت شدم!

یا اگه قراره نویسنده چنین صحنه‌ای رو توی رمانش بیاره، بهتره قبلش با خودش فکر کنه اگه جای ایل‌سو بود، چه عکس‌العملی نشون می‌داد. برای مدتی خودش رو جای اون بذاره تا بتونه صحنه‌ی باورپذیرتری خلق کنه:
مات و مبهوت نظاره‌گرشان بود که چگونه در میان درختان نوجوان به همدیگر عشق می‌ورزیدند. شاهزاده‌ او، مرد رویاهایش، خواهرش شین یو آخر چگونه توانستند با او چنین کنند؟
قرار بود تا دو روز دیگر او بانوی سونگ تائه وونگ شود، پسر ارشد امپراطور؛ ولی اینک چه می‌دید؟ چه طوری دیده‌ها را هضم کند؟ از یاد ببرد؟ می‌شود همچو همیشه عاشقانه فکر کند؟ رویایی خیال ببافد؟ پس شین یو قرار بود این‌گونه با خودش خلوت کند.

خلق صحنه‌های احساسی که لازمه‌ی یک رمان عاشقانه‌ست و درگیری احساسی شخصیت‌ها با خودشون و اطرافیانشون یکی از مواردیه که توی یک داستان باعث ایجاد تعلیق و درگیر شدن ذهن خواننده با ماجراهای داستان میشه. یعنی با درگیری و کشمکش بین شخصیت‌ها یا درگیری اونها با خودشون از نظر ذهنی، عاطفی، فیزیکی و... کنجکاوی و علاقه‌ی مخاطب برانگیخته میشه و اون رو به هر سمتی که نویسنده بخواد می کشونه.
از قسمت‌های ابتدایی رمان، مشخص میشه که درگیری‌ها قراره بین نامادری ایلسو و خواهر ناتنیش با اون، تنش و درگیری بین نامادری و پدر و حتی ایلسو با خودش باشه. رمان پر از کشمکش‌هاییه که می‌تونن به جذابیتش کمک کنن و اگر بهشون بهتر و بیشتر پرداخته بشه، مطمئناً موفقیت نویسنده رو تضمین می‌کنن. ما اینجا درگیری‌ها رو داریم ولی پرداختن و آب و تاب دادن و اغراق به حد تعادل رو در اون‌ها نمی‌بینیم و همین باعث میشه یک فضای سرد پیش رو داشته باشیم که سرماش به جذابیت داستان ضربه میزنه.

اشکالات نگارشی:
با حرکت سر موهای لخت و کمی بزرگش را که روی پیشانیش افتاده بودند
: صفت بزرگ برای مو درست نیست.
خودم دعوتتون کردما: شکسته نویسی
ساعد پایش: ساق پایش
حاله اشک: هاله اشک
از تخت پایین شد: از تخت پایین آمد
می‌یابید؟: می‌یافت
پوستر : به جای پوستر باید گفت پاراوان که نقاشی‌های تاشوی دیوار مانند هستن که در گذشته، توی کشورهای آسیای شرقی به وفور استفاده می‌شده.
خب، فکر می‌کنم برای رمانی که هنوز شاید یک سومش نوشته شده، خیلی زیاده‌گویی کردم و بهتره برای نقد مواردی که باقی موندن صبر کنم تا رمان تموم بشه. پس سطحی که فعلاً می‌تونم پیشنهاد بدم برنزیه به این امید که داستان در ادامه جون بگیره و نویسنده تواناییش رو در ایجاد فضاهای جذاب نشون بده.
با آرزوی موفقیت برای آلباتروس انجمن

سطح: برنزی
@مدیر نقد
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
921
امتیازها
308

  • #3
نقد و تعیین سطح رمان ترانه رویا آلباتروس

یک بار دیگه در خدمت دوستان عزیزم هستم تا اثر دیگه‌ای رو نقد کنم. یک رمان دیگه از نویسنده‌ی پر کار انجمن، آلباتروس به اسم ترانه رویا که داستانی عاشقانه و فانتزی داره و در مورد دختریه که در رویاهاش به گذشته‌های دور سفر می‌کنه و کم کم این خواب دیدن‌ها باعث نگرانی خودش، خانواده‌ش و دوستانش میشه:

سفر در زمانه، خواب و رویا، با همین چند واژه معمولی زندگیش از جاده هموار کناره گرفت. نمی‌دانست کیست؟ جهانش مرموز شده بود، حتی مطمئن نبود متعلق به این گیتی باشد.
چگونه هنگامی که پلک می‌بست، شخص دیگری میشد و تا چشم می‌گشود، هویت جدیدی می‌یابید؟
گویی در دو جهان زندگی می‌کرد
.
همین‌طور که می‌بینین
خلاصه‌ی: این رمان داره بهمون میگه با یک داستان فانتزی احتمالاً مرموز و جذاب رو به رو هستیم که البته این خیلی خوبه؛ ولی باید عنوان کنم خلاصه‌ای می‌تونه مخاطب رو کاملاً به سمت خودش جذب کنه که بدون لو دادن تمام محتواش، به کل موضوع اشاره کنه. ولی توی خلاصه‌ی رمان ترانه رویا، فقط به بخشی از اون که مربوط میشه به رویا دیدن و سفر به گذشته اشاره شده و بیشتر از این چیزی بروز نداده. همین باعث میشه به مخاطب این‌طور القا بشه که قراره با دنیایی تیره و غریب رو به رو بشه و هر چند خواننده رو جذب خودش می‌کنه؛ ولی بعد از خوندن اون تیکه‌ی شروع اثر، امکان اینکه کم کم دچار سرخوردگی بشه و خوندن رو کنار بذاره، خیلی وجود داره؛ چون انتظاری رو که خلاصه و بخش ابتدایی در مخاطب به وجود آوردن با خونده شدن محتوا از بین میره. صادقانه بگم برای خود من هم همین اتفاق افتاد. جذبش شدم و برای نقد انتخابش کردم؛ ولی اون انتظاری رو که ازش داشتم برآورده نکرد.
بله، درسته قبول دارم که رمان
شروع: خیلی خوبی داره. من واقعاً این قسمتش رو دوست دارم. ابهامی که در آغاز و بیشتر، با گفت‌وگو ایجاد شده ( بدون اینکه گوینده‌‌ها مشخص باشن) بسیار عالیه:
در مقابل خودش جای گرفت، خودی که جده او محسوب میشد؛ اما خودش بود.
- از کی این‌طوری شدی؟
- نمی‌دونم، این‌قدر اتفاقات عجیبی افتاده که تشخیص راست و دروغش سخته!
- ... .
- نمی‌فهمم اون چی داشت که باهام این‌جوری کرد؟ درست از وقتی که باهاش تماس پیدا کردم... .
ترس و وحشت کلامش را برید.
- باید عادت کنی.

ولی این جذابیت و قدرت ابتدای داستان، با پیش رفتن ماجرا، آروم آروم از بین می‌ره و خواننده به راحتی می‌تونه حدس بزنه چه اتفاقی در آینده برای یونگ میفته؛ هر چند در شروع، دیالوگ‌ها جذابن؛ ولی در ادامه، گفت‌و‌گوها: در خیلی از بخش‌ها، به اون قوت و قدرت اول داستان نیستن و ما نمی‌تونیم بگیم گفت‌وگوی داستانی هستن و به نظر من یک جور از سر باز کردن هستن.
مین هو: قیافه‌اش رو ندیدم.
چیولو: اوهوم، کلاه هودیش این اجازه رو بهمون نمی‌داد

این نوع حرف زدن، بیشتر شبیه دیالوگ نمایشنامه و فیلمنامه‌ست؛ در حالی که در یک داستان، توصیف حالات شخصیت‌ها، کاری که موقع حرف زدن دارن انجامش میدن، توصیف صحنه‌های اطراف و یا چیزهایی که مقابل چشم شخصیت‌هاست، هم به فضاسازی، هم توصیف صحنه و هم شخصیت پردازی کمک می‌کنه. کاری که البته در بخشهایی از رمان، نویسنده به خوبی تونسته از پسش بربیاد:
دست مشت شده‌اش را روی زانویش گذاشته بود، متفکر لـ*ـب زد.
- آروم باش.
اما شین یو عصبی صدایش را بالا برد.
- چطوری؟! مادر تو نمی‌خوای کاری بکنی؟ دستور رو مگه نشنی... .
- شین یو!
از فریادش شین یو به یک‌ باره ساکت شد؛ اما وزن دندان‌هایش کم نشد، همچنان محکم به روی هم فشرده می‌شدند.
گو هان خیره به افق با لحنی مرموز دوباره گفت:
- من چنین اجازه‌ای به اون نمیدم، پس... .
رو به شین یو که با اخم نگاهش را به زمین دوخته بود، ادامه داد.
- بهم اعتماد کن.

این مشخص می‌کنه آلباتروس ما، تواناییش در ایجاد صحنه‌ها و فضاها و گفت‌وگوهای جذاب، بالاست؛ ولی عجله کردن، کارش رو خراب می‌کنه که جا داره باز هم تکرار کنم؛ این عجله، آفت خطرناکی برای نویسندگیه؛ اما من در گفته‌های بالا، به فضاسازی: اشاره کردم. پس بریم ببینیم به چه شکل صورت میگیره؟ فرض کنیم یک نویسنده، فضای خاصی توی ذهنشه و می‌خواد اون رو به تصویر بکشه؛ مثلاً دوست داره ماجرای داستانش توی یک کشور واقعی اتفاق بیفته که البته خودش هم اون سرزمین رو از نزدیک ندیده. مطمئناً کار سختیه. چون نویسنده، برای اینکه مخاطب رو واقعاً به فضای مورد نظرش ببره، باید به موارد زیادی توجه کنه. توجه به فرهنگ سرزمینی که می‌خواد ازش بنویسه خیلی مهمه. فرهنگ هر کشوری هم عبارته از: نوع غذاها و طرز غذا خوردن، پوشش، نوع حرف زدن، تکنولوژی‌هایی که استفاده میشه، افکار و عقاید و سنت‌ها و... این یعنی فاکتورهای زیادی برای ایجاد فضای درست باید رعایت بشه تا خواننده خودش رو در مکان مورد نظر حس کنه؛ اما توی رمان ترانه رویا که ماجراش در کشور کره جنوبی اتفاق میفته، ما با اون فضا سازی قوی رو به رو‌ نمیشیم. نویسنده به خوبی نتونسته فضای مورد نظر رو به تصویر بکشه. خیلی گنگ و مبهم در مورد مثلاً پوشش، افکار و عقاید و رسوم یا حتی مکان‌ها نوشته؛ حتی در مورد غذا هم اطلاعات درستی به خواننده نداده:
وارد آشپزخانه شد تا از یخچال خوراکی‌ای بردارد.
- بابا امشب زود میاد دیگه؟
- اوهوم، واسه شب می‌خوام کیم چی درست کنم.

ببینید به نظر من درسته که هر نویسنده‌ای، نباید برای خودش محدودیتی توی انتخاب سرزمین داستانیش داشته باشه؛ ولی بهترین راه برای ایجاد یک فضای ملموس و واقعی، تحقیق، جست‌وجو و مطالعه در این مورده. حتی دیدن فیلم‌ها و سریال‌ها و خوندن کتابهای متعلق به کشوری که نویسنده ازش می‌خواد بنویسه، می‌تونه خیلی، خیلی تاثیرگذار باشه. وقتی آلباتروس از زبون یکی از شخصیت‌های رمانش میگه: می‌خوام کیمچی درست کنم. به نظر میرسه تصوری که نویسنده از کیمچی داره یه غذای کره‌ایه که زود هم درست میشه. من با این تصور قبلاً هم برخورد کردم و دوستانی بودن که همچین فکری می‌کردن؛ ولی کیمچی، کلم یا کاهوی چینی یا سبزیجات دیگه‌ست که تخمیر شده و این فرایند تخمیر فقط یک ساعت و دو ساعت انجام نمیشه و به چندین روز و هفته می‌کشه( میشه از کاهوی چینی، کلم سفید، بادمجون، هویج و... کیمچی درست کرد و تخمیر شدن و جا افتادنش، اول به دمای محیط و بعد به یخچال بستگی داره، ضمن این‌که کره‌ایا براش یخچال مخصوص دارن، میشه از این سبزیجات تخمیر شده، وقتی جا افتاد، سوپ پخت) همچنین کیمچی رو کره‌ایا بیشتر در کنار غذاشون، به عنوان چاشنی می‌خورن( مخصوصاً خوردنش با برنج خیلی خوشمزه‌ست ) مثل ترشی خودمونه که کنار غذا می‌خوریمش و البته مردم کره حتماً باید کیمچی رو‌ کنار غذاشون داشته باشن.
یک چیز دیگه این‌که به نظر من برای گفت‌وگو توی داستان کره‌ای، استفاده از یک سری کلمات که توی زبان فارسی رایج هستن خوب نیست مثل:

- آبجی عام من می‌خوام کمی با خودم تنها باشم، مشکلی نیست؟ ( به جای آبجی که ما ایرانیا ازش استفاده می‌کنیم بهتره از خواهر استفاده بشه)
این جمله هم مناسب فضای یک داستان کره‌ای نیست:

- وا خیلی خوب باشه!
مسئله بعدی، اسامی استفاده شده توی رمانه که پیشنهاد بنده به نویسنده‌ی ترانه رویا، اینه: بهتره از اسامی رایج و امروزی‌تر توی رمانش استفاده کنه؛ چون فکر نمی‌کنم الان دیگه توی کره اسم چیولو ( اسم یکی از پادشاهان کره‌ایه) رایج باشه یا همین اوچین رو من خیلی گشتم؛ ولی جایی پیداش نکردم. ایل‌سو هم تا جایی که می‌دونم اسم پسرونه‌ست ( هر چند خیلی وقتا اسامی کره‌ای هم برای پسر و هم دختر کاربرد داره)
مورد بعدی که موقع نقد گفت‌وگو بهش اشاره کردم
شخصیت پردازی بود؛ من فکر می‌کنم برای شخصیت‌پردازی توی یک رمان، باید آروم و با حوصله پیش رفت. یعنی ناگهانی همه چیز رو در مورد شخصیت‌های رمان آشکار نکنیم ولی با نکات مهم شروع کنیم. مجموعه عادات، خلقیات، نوع حرف زدن، نوع لباس پوشیدن، نوع غذا خوردن و برخورد و افکار و عقاید خاص افراد توی داستان‌ها ( که در ذهن باقی بمونن) باعث میشه زنده‌تر و ملموس‌تر بشن و نویسنده باید به این موارد علاوه بر پیشینه‌ی شخصیت توجه کنه و البته آروم آروم اینهایی رو‌که گفتم توی ذهن خواننده جا بندازه. نویسنده‌ی رمان ترانه رویا بعد از گذشت سی پارت، با وجود توانایی‌هایی که داره، توی پرداخت شخصیت‌ها هنوز دقیقاً چیزی به ما نشون نداده؛ در حالی که از همون اول رمان، بازی شخصیت‌ها شروع میشه، ما توی این سی پارت ذهنیتی از اشخاص توی داستان، پیدا نکردیم و البته به نظر تک بعدی و تخت هم میان؛ یعنی هنوز با اون شخصیت‌پردازی عمیق و جذابی که برای یک داستان نیازه مواجه نشدیم. در صورتی‌که خواننده، نیاز داره با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنه و به شناخت خوبی از اونها دست پیدا کنه. ( هر چند هنوز امیدوارم مخاطب با پایان رمان، به این شناخت دست پیدا کنه)
چیز دیگه‌ای که می‌تونه روی خلق شخصیت‌های ملموس، اثر قابل توجهی داشته باشه، توصیف احساسات این‌هاست. اینجا نویسنده باید سعی کنه با توصیف حس و حال اشخاصی که توی داستانش نقش ایفا می‌کنن، خواننده رو تحت تأثیر قرار بده، اگه لازم باشه جایی اونها رو بخندونه یا بگریونه، به فکر فرو ببره یا بترسونه، باید بتونه به درستی از عهده ی انجام این کار بر بیاد؛ طوری که مخاطب باهاشون احساس همدردی، همذات پنداری و یا نزدیکی و صمیمیت کنه. وقتی کسی عاشقه یا توی عشق شکست خورده باید این به خواننده نشون داده بشه. حس حسادت و خشم شین یو، حس شکستی که ایلسو داره، نگرانی و ناامیدی ایون‌جو و احساسات مادر خونده ایلسو و... اینا رو نویسنده، نه فقط اینکه بنویسه؛ بلکه باید به خواننده نشون بده. توی رمان ترانه رویا این ضعف در توصیف احساسات باعث شده فضای سردی به وجود بیاد که ذهن خواننده رو دچار رکود میکنه.
وقتی یک شخصیت، ابراز نگرانی یا ناراحتی می‌کنه نباید فقط احساسش نوشته بشه؛ بلکه باید اون حس نشون داده بشه:

اوچین لـ*ـب‌های صورتی و همچو بادکنش را غنچه کرد، سپس با چشمان بادومی و درشتش گفت:
- اوم خیلی نگرانت شدم!

یا اگه قراره نویسنده چنین صحنه‌ای رو توی رمانش بیاره، بهتره قبلش با خودش فکر کنه اگه جای ایل‌سو بود، چه عکس‌العملی نشون می‌داد. برای مدتی خودش رو جای اون بذاره تا بتونه صحنه‌ی باورپذیرتری خلق کنه:
مات و مبهوت نظاره‌گرشان بود که چگونه در میان درختان نوجوان به همدیگر عشق می‌ورزیدند. شاهزاده‌ او، مرد رویاهایش، خواهرش شین یو آخر چگونه توانستند با او چنین کنند؟
قرار بود تا دو روز دیگر او بانوی سونگ تائه وونگ شود، پسر ارشد امپراطور؛ ولی اینک چه می‌دید؟ چه طوری دیده‌ها را هضم کند؟ از یاد ببرد؟ می‌شود همچو همیشه عاشقانه فکر کند؟ رویایی خیال ببافد؟ پس شین یو قرار بود این‌گونه با خودش خلوت کند.

خلق صحنه‌های احساسی که لازمه‌ی یک رمان عاشقانه‌ست و درگیری احساسی شخصیت‌ها با خودشون و اطرافیانشون یکی از مواردیه که توی یک داستان باعث ایجاد تعلیق و درگیر شدن ذهن خواننده با ماجراهای داستان میشه. یعنی با درگیری و کشمکش بین شخصیت‌ها یا درگیری اونها با خودشون از نظر ذهنی، عاطفی، فیزیکی و... کنجکاوی و علاقه‌ی مخاطب برانگیخته میشه و اون رو به هر سمتی که نویسنده بخواد می کشونه.
از قسمت‌های ابتدایی رمان، مشخص میشه که درگیری‌ها قراره بین نامادری ایلسو و خواهر ناتنیش با اون، تنش و درگیری بین نامادری و پدر و حتی ایلسو با خودش باشه. رمان پر از کشمکش‌هاییه که می‌تونن به جذابیتش کمک کنن و اگر بهشون بهتر و بیشتر پرداخته بشه، مطمئناً موفقیت نویسنده رو تضمین می‌کنن. ما اینجا درگیری‌ها رو داریم ولی پرداختن و آب و تاب دادن و اغراق به حد تعادل رو در اون‌ها نمی‌بینیم و همین باعث میشه یک فضای سرد پیش رو داشته باشیم که سرماش به جذابیت داستان ضربه میزنه.

اشکالات نگارشی:
با حرکت سر موهای لخت و کمی بزرگش را که روی پیشانیش افتاده بودند
: صفت بزرگ برای مو درست نیست.
خودم دعوتتون کردما: شکسته نویسی
ساعد پایش: ساق پایش
حاله اشک: هاله اشک
از تخت پایین شد: از تخت پایین آمد
می‌یابید؟: می‌یافت
پوستر : به جای پوستر باید گفت پاراوان که نقاشی‌های تاشوی دیوار مانند هستن که در گذشته، توی کشورهای آسیای شرقی به وفور استفاده می‌شده.
خب، فکر می‌کنم برای رمانی که هنوز شاید یک سومش نوشته شده، خیلی زیاده‌گویی کردم و بهتره برای نقد مواردی که باقی موندن صبر کنم تا رمان تموم بشه. پس سطحی که فعلاً می‌تونم پیشنهاد بدم برنزیه به این امید که داستان در ادامه جون بگیره و نویسنده تواناییش رو در ایجاد فضاهای جذاب نشون بده.
با آرزوی موفقیت برای آلباتروس انجمن

سطح: برنزی
@مدیر نقد

نویسنده: @آلباتروس
منتقد: @Nil@85

اختصاصی: است
سطح: برنزی

@Nil֎֎far
@مدیر تایپ
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
375
نوشته‌ها
4,810
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,032
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #4
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین