. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح داستان کوتاه عجز| serino

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
111
نوشته‌ها
1,579
راه‌حل‌ها
55
پسندها
13,593
امتیازها
650

  • #1

img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg




نام داستان: عجز

نویسنده: @Serino

ژانر: اجتماعی

خلاصه: پدر و پسر مکالمه ای را با هم شروع می‌کنند. ناگهان پسر تصمیم میگیرد همه چیز را به پدرش بگوید. همه‌ی حقیقت را راجب خودش.
حقیقتی که ابرازش برابر با اعتراف به تسلیم شدن بود




منتقد: @Nil@85
تاریخ تحویل: ۱۷ دی ماه ۱۴۰۱
مهلت اتمام: ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
 
  • جذاب
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
راه‌حل
🌟نقد و تعیین سطح داستان عجز🌟


یه بار دیگه در خدمت دوستان عزیزم هستم با نقد یه اثر تازه از یه نویسنده‌ی جدید به اسم آقا یاسین. اثری که قراره مورد نقد قرار بگیره، داستانیه به اسم عجز که اولین کار یاسین توی انجمنه و در مورد دانشجوییه که انگیزه‌ای برای درس خوندن نداره و در این مورد با خودش درگیری ذهنی داره و... برای شروع نقد اثر، قبل از هر چیز باید بگم بیشتر داستان‌ها با یه خاطره، یه شخص، مشکل، تنش، ترس یا درگیری درونی شروع میشن و رشد می‌کنن و این همون نقطه آغاز یه ایده به حساب میاد که میتونه تبدیل به داستان بشه. عجز هم در این مورد تفاوتی با اون اکثریتی که گفتم نداره و با خاطرات شخصیت اصلیش ✨شروع شده:
هنوز یادش نرفته سالی که کنکور داشت چگونه گذشت. کتاب های تستی که هر کدام قطرشان بیشتر از یک جلد قرآن...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
111
نوشته‌ها
1,579
راه‌حل‌ها
55
پسندها
13,593
امتیازها
650

  • #2
🌟نقد و تعیین سطح داستان عجز🌟


یه بار دیگه در خدمت دوستان عزیزم هستم با نقد یه اثر تازه از یه نویسنده‌ی جدید به اسم آقا یاسین. اثری که قراره مورد نقد قرار بگیره، داستانیه به اسم عجز که اولین کار یاسین توی انجمنه و در مورد دانشجوییه که انگیزه‌ای برای درس خوندن نداره و در این مورد با خودش درگیری ذهنی داره و... برای شروع نقد اثر، قبل از هر چیز باید بگم بیشتر داستان‌ها با یه خاطره، یه شخص، مشکل، تنش، ترس یا درگیری درونی شروع میشن و رشد می‌کنن و این همون نقطه آغاز یه ایده به حساب میاد که میتونه تبدیل به داستان بشه. عجز هم در این مورد تفاوتی با اون اکثریتی که گفتم نداره و با خاطرات شخصیت اصلیش ✨شروع شده:
هنوز یادش نرفته سالی که کنکور داشت چگونه گذشت. کتاب های تستی که هر کدام قطرشان بیشتر از یک جلد قرآن بود پشت هم صف کشیده بودند. مشاور و پشتیبان همه با تکاپو و انرژی برایش تکلیف معین میکردند و از تکنیک های تست زنی می‌گفتند. مادر و پدرش در کوچک ترین فرصتی که برای حرف زدن پیدا میکردند از مزایای دانشگاه خوب قبول شدن و شغل و پول صحبت می‌کردند.
ولی آیا این جملات، جذابیت مورد نیاز یه داستان کوتاه رو به وجود آوردن؟ برای رسیدن به جواب این سؤال، باید بررسی کنیم و ببینیم:

با شروع داستان عجز، ما خیلی زود متوجه مشکل شخصیت اصلی میشیم. یعنی نویسنده، مسئله اصلی رو بدون وقت کشی به اطلاع مخاطب میرسونه؛ ولی برای مطرح کردنش نیازی نبود این همه و یک جا خاطره پردازی بشه که حوصله‌ی خواننده سر بره. به نظرم بهتر بود این خاطرات کمتر بشن یا لا به لای اتفاقات دیگه‌ی داستان جای‌گذاری بشن و میشه گفت پرداختش در بخش‌هایی قابل قبوله و در قسمت‌هایی هم ضعف داره. نویسنده با توجه به یه مسئله‌ی اجتماعی که خیلیا گرفتارش هستن، سعی کرده مخاطبش رو جذب کنه و احساساتش رو مورد هدف قرار بده و این همون کاریه که واقعاً باید موقع نوشتن داستان انجام داد. یعنی اول یه موضوع خوب و معمولاً به روز انتخاب بشه. به عنوان مثال داستان‌هایی با موضوعات عشق، خوشبختی، فداکاری، عدالت، آزادی و... که مخاطب رو بیشتر جذب خودشون می‌کنن و بعد برای تاثیر گذاری، احساسات مخاطبش رو نشونه بگیره. این کار با ✨توصیف درست احساساسات انجام میشه؛ به طوری که خواننده بتونه به درکی از اون‌ها برسه و با شخصیت‌ها همذات پنداری کنه و البته وقتی داریم در مورد پرداخت در داستان کوتاه حرف می‌زنیم، قرار نیست توصیفات، طولانی باشن؛ بلکه باید در فشرده‌ترین و تاثیرگذارترین نوع ممکن خودشون باشن. یعنی در عین کوتاهی، اثرشون رو روی خواننده بذارن. اثر پیش رو هم درسته که کوتاه و موجزه؛ ولی خیلی جاها تاثیری رو که گفتم نمیذاره. اون حس جذابیت رو که خواننده باید از متن بگیره وجود نداره. نمی‌تونم بگم ✨پرداخت شخصیت‌هاش بده اتفاقاً برای یه نویسنده‌ی تازه کار خیلی خوبه. پسری که توی زندگی دچار استیصال شده و این استیصال از افکارش و حرفاش مشخصه و معلوم هم نیست واقعا توی زندگیش دنبال چیه! آدمیه سرگردون و شاید اگه بگم نماینده‌ی عده زیادی از نسل جوون جامعه‌ی خودمونه بیراه نگفتم. چون خیلی از ما هنوز هدف اصلیمون رو توی زندگی پیدا نکردیم و حتی گاهی احساس پوچی بهمون دست میده. بله، کار نویسنده توی پرداخت شخصیت اصلی داستان خوب بوده و میشه باهاش همذات پنداری کرد و خب شخصیت‌ پدر و مادر هم در حد خودشون خوب پرداخت شدن. طرز حرف زدنشون هم که قبلاً گفتم مختص خودشونه.
عادت‌ها، عقاید، اعمال روزمره شخصیت اصلی و علایق و سلایقش هم که در موجزترین شکل ممکن در داستان به مخاطب نشون داده شدن؛ ولی ✨
لحن داستان لحن ناامیدانه یا ناراحت کننده‌ای نیست. فراز و نشیبی بهش داده نشده و خیلی یکدست و یک نواخته طوری که حوصله‌ی خواننده رو سر میبره و در مورد ✨نثر هم که باید یکدست باشه تا متن زیباییش رو از دست نده، انگار گاهی خالق اثر با مشکل مواجه شده:
شاید شنیدن این حرف‌ها از زبون پسرش باعث ناراحتی اش شده بود ولی انگار پذیرفته بود که باید تغییری در رفتارش دهد
دقت کنین که چه طور حتی یه کلمه، نظم نثر رو به هم میزنه؟
یا حتی در این قسمت با آخرای شب:

به آخرای شب نزدیک می‌شدیم. غبار خواب تک به تک روی چشمان اعضای خانواده تخت می‌گشود. بچه‌‌ها به سمت اتاق خواب رفتند؛
همچین واژه‌هایی رو توی نثر شکسته به کار میبرن و این نوع نثر رو در ✨گفت و گوها بیشتر به کار میبرن که اون هم یکی از مهمترین عناصریه که نویسنده داستان کوتاه ازش استفاده می‌کنه و باید یه سری ویژگی‌ها داشته باشه تا به گفت و گوی داستانی تبدیل بشه یعنی اول: بین حرف‌هایی که شخصیت‌ها رد و بدل می‌کنن از توصیف حالات چهره‌ها، صحنه‌هایی که حین گفت و گو جلوی چشمشونه، کارهایی که موقع حرف زدن انجام میدن استفاده بشه. گفت و گوهای پشت سر هم( به مقدار زیاد) مخاطب رو گیج می‌کنن و اونایی که نمایشنامه‌ای یا فیلمنامه‌ای نوشته میشن هیچ حسی رو در خواننده ها ایجاد نمی‌کنن. دوم: گفت و گو به مخاطب اطلاع رسانی می‌کنه. یعنی اون چیزایی رو که نویسنده خودش نمی‌تونه مستقیم به خواننده بگه، از زبون شخصیت‌ها بهش میرسونه. یه مورد دیگه این‌که باید نحوه حرف زدن افراد توی داستان بهشون بخوره. یعنی نوع حرف زدن یه پسر یا دختر نوجوون و کلمه‌هایی که استفاده می‌کنه با طرز صحبت کردن یه آدم پیر مثلاً کاسبکار فرق می‌کنه( هر کسی بر اساس شخصیتش شیوه خودش رو برای حرف زدن داره) با توجه به این توضیحات، در مورد اطلاع رسانی تا حد قابل قبولی نویسنده خوب عمل کرده بعضی اطلاعاتی رو که نیاز بوده با گفت و گو به خواننده رسونده؛ ولی گفت و گوهاش بعضی جاها داستانی نیستن، پشت سر هم ردیف شدن و باعث میشن خواننده گیج و خسته بشه:
+اصلا بحث بحث این چیزا نیست پدر من.
_ پس چرا همچین حرفی میزنی؟ مگه من هم سن تو بودم با مادرت ازدواج نکردم؟
+ اونموقع شرایط فرق می‌کرد پدر من؟
_ چه فرقی؟ اتفاقا من از تو وضعم بدتر بود. پدرم وضع مالیش اوکی نبود مثل تو پشتوانه مالی نداشتم. مادر و پدرم تو روستا زندگی می‌کردن من خودم پاشدم اومدم شهر تنهایی تو یه شهر غریب ۶ سال دانشگاه میرفتم هم زمان کار هم می‌کردم. تو چیت از من کمتره؟

هر چند بعضی قسمت‌ها تا حدی به خوبی از پس خلق نوع دیالوگی که گفتم بر اومده:
ناگهان پدر سکوت را شکست و گفت:
_ پسرم اگر یک روزی من هم بینتون نبودم تو نزار مادرت و بچه‌ها احساس کمبود کنن تو جای متو براشون پر کن
پسر به سختی بغضش را حبس کرد و گفت:
_کار من نیست بابا سعی کن خودت بمونی.
پدر کمی شاکی شد و گفت:
_ مگه چته؟ مگه چی برات کم گذاشتیم؟

و در مورد طرز حرف زدن شخصیت‌ها می‌تونم بگم باز هم کار نویسنده خوبه و ایراد جدی‌ای بهش نمیشه گرفت.
در مورد ✨
سیر داستان هم، خب اثر در مورد پسریه که توی زندگیش به نظر میرسه به استیصال و پوچی رسیده و نیاز به یه شوک یا تکون داره که از این حالت بیاد بیرون. به خونه برمیگرده و با پدرش در مورد مشکلش حرف میزنه و در آخر بعد از بیداری، متحول میشه. اجازه بدین برای بررسی خط سیر اثر یاسین عزیز قبلش یه سری توضیحات بدم:
خط طرح، مسیر داستان و به طور کلی حوادثیه که از اول تا آخر داستان اتفاق میفتن. خط طرح داستان کوتاه معمولاً خیلی کوتاهه و در حد یه پاراگراف یا چند تا جمله‌ست که شامل موارد زیر میشه:
۱ـ شروع داستان
۲ـ شخصیت اصلی (توصیف اجمالی)
۳ـ حادثه‌ی اصلی
۴ـ پایان
ما توی اثر دوست عزیزمون هر چهار تای این موارد رو داریم. یعنی داستان شروع میشه، یاسین شخصیت اصلی رو با ارائه افکارش، برامون توصیف می‌کنه و مسئله‌ی اصلی رو در حین پیش رفتن داستان توضیح میده و بعد گفت و گوی پسر رو با پدرش به تصویر می‌کشه و در نهایت، پایان و تحول شخصیت اصلی اتفاق میفته؛ اما مسئله اینه که داستان خیلی آروم و بدون فراز و نشیب پیش میره؛ یعنی حتی وقتی نویسنده می‌خواد ضربه‌‌ی پایانی رو بزنه طوری این کار رو نمی‌کنه که خواننده غافلگیر یا شوکه بشه. هر چند مخاطب هم انتظار هیچ نوع غافلگیری رو‌ نداره و منتظره شخصیت اصلی متحول بشه. به نظر من همین که مخاطب می‌دونه قراره آخر داستان چه اتفاقی بیفته خودش ضعف اصلی کاره. یه گره کوچیک، یه حادثه‌‌ی غافلگیرانه و غیر مترقبه شاید داستان رو از این حالت رخوت آلود بیرون بیاره.
یه ایراد دیگه‌ای که می‌خوام بگیرم در مورد ✨
زاویه‌ی دیده که توی داستان عجز اوایل فکر می‌کنی قراره شیوه روایتش سوم شخص محدود باشه؛ چون با همین نوع کانون روایت پیش میره و دید راوی، محدود به چیزهاییه که می‌دونه و می‌بینه و نه بیشتر و حتی گاهی در برابر چیزهای نامشخص با حدس و گمان پیش میره:
از وقتی پسر آمده بودسعی کرده بود بهترین رفتار را از خودش بروز دهد. هیچکس نمی‌دانست دلیل این پیشرفت چه بود.
شاید بخاطر کمتر دیدن پسرش و دلتنگی بود.
شاید آنروز اتفاق خوبی
برایش افتاده بود که خوش خلق تر از همیشه شده بود.
یا شاید هم حرف‌هایی که چند هفته پیش پشت تلفن بین او و پسرش رد بدل شده بود باعث این انقلاب بود.
وقتی که پسر ناگهان پشت تلفن شکست را یادش نمی رود. یادش هست وقتی با خشم می‌گفت:
_ چرا هر وقت زنگ میزنی همش از درس می پرسی؟ الان تنها چیزی که مهمه برات درسای منه؟ باشه اخر ترم
یه کارنامه‌ی خوب با معدل بالا تحویلت میدم دیگه نگران نباش خیالت راحت پیش فامیل هم سربلند میشی آبروتم حفظ میشه.
شاید شنیدن این حرف‌ها از زبون پسرش باعث ناراحتی اش شده بود ولی انگار پذیرفته بود که باید تغییری در رفتارش دهد.

اما بعد، آثاری از زاویه دید مای راوی یا همون اول شخص جمع رو توی داستان می‌بینی:
یا شاید بهتر است بگوییم آیا این تنها نیازش بود؟
یا:
به آخرای شب نزدیک می‌شدیم
در حالی که شیوه روایت در داستان کوتاه باید یکدست باشه و به هم ریختگی نداشته باشه.
✨طرح جلدی هم که انتخاب شده تصویر زنجیرهایی در پس زمینه تاریکه و از نظرم انتخاب خوبیه. به اسم داستان هم میاد. نشون دهنده‌ی حالت عجز و استیصالیه که شخصیت اصلی دچارش شده و شاید این بتونه تصویری از ذهنش باشه که فضاش تاریکه و اون توی این تاریکی در بند و گرفتاره. همون‌طور که می‌دونین سیاهی در ادبیات، نماد ناامیدی هم هست و از این رنگ به خوبی در طرح جلد استفاده شده و این خیلی خوبه؛ اما من اینجا به ✨اسم اشاره کردم. عنوان یه اثر همون‌طور که توی نقدهای قبلیم گفتم باید بتونه تمام محتوا رو پوشش بده و براش مثل یه کاور باشه. جذاب و سوال برانگیز باشه و باعث بشه خواننده بتونه حدس‌هایی بزنه و یا میل به کشف راز دلیل انتخاب این اسم درش به وجود بیاد؛ ولی این که بتونه با اسم تمام ماجرا رو حدس بزنه یه ایراد به حساب میاد. عنوان عجز برای داستان کوتاه نویسنده‌ی عزیزمون انتخاب به جایی بوده، تونسته با تمام محتوای داستان ارتباط برقرار کنه، خواننده رو کنجکاو می‌کنه( هر چند در نیمه راه، متوجه میشه قضیه از چه قراره و لذت کشف اون چیزی رو که در داستان نهفته‌ست از دست میده) اصل ماجرا رو هم از همون اول لو نمیده، انتخاب عنوان کار آسونی نیست و نویسنده نشون داده که از پس این کار بر میاد که خودش یه امتیاز به حساب میاد.
اما در مورد ✨
پایانش همون‌طور که قبلاً گفتم غافلگیر کننده یا شوکه کننده‌ نیست. ما خواننده‌ها آخر ماجرا رو می‌دونیم. تحول شخصیت اصلی به راحتی و فقط با گفت و گویی که احتمالا در خواب بوده اتفاق میفته و من باز هم میگم نیاز به یه پیچش داستانی یا اتفاق غافلگیرانه‌ای داره که جذابش کنه با این وجود در کل کار قابل قبولی بود و فکر می‌کنم اگه نویسنده به نوشتن با جدیت ادامه بده، به جاهای خیلی خوبی برسه. به امید اون روز و با آرزوی موفقیت، سطح نقره‌ای رو برای اثرش پیشنهاد می‌کنم.

سطح: نقره‌ای
رده سنی: جوانان
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
111
نوشته‌ها
1,579
راه‌حل‌ها
55
پسندها
13,593
امتیازها
650

  • #3
🌟نقد و تعیین سطح داستان عجز🌟


یه بار دیگه در خدمت دوستان عزیزم هستم با نقد یه اثر تازه از یه نویسنده‌ی جدید به اسم آقا یاسین. اثری که قراره مورد نقد قرار بگیره، داستانیه به اسم عجز که اولین کار یاسین توی انجمنه و در مورد دانشجوییه که انگیزه‌ای برای درس خوندن نداره و در این مورد با خودش درگیری ذهنی داره و... برای شروع نقد اثر، قبل از هر چیز باید بگم بیشتر داستان‌ها با یه خاطره، یه شخص، مشکل، تنش، ترس یا درگیری درونی شروع میشن و رشد می‌کنن و این همون نقطه آغاز یه ایده به حساب میاد که میتونه تبدیل به داستان بشه. عجز هم در این مورد تفاوتی با اون اکثریتی که گفتم نداره و با خاطرات شخصیت اصلیش ✨شروع شده:
هنوز یادش نرفته سالی که کنکور داشت چگونه گذشت. کتاب های تستی که هر کدام قطرشان بیشتر از یک جلد قرآن بود پشت هم صف کشیده بودند. مشاور و پشتیبان همه با تکاپو و انرژی برایش تکلیف معین میکردند و از تکنیک های تست زنی می‌گفتند. مادر و پدرش در کوچک ترین فرصتی که برای حرف زدن پیدا میکردند از مزایای دانشگاه خوب قبول شدن و شغل و پول صحبت می‌کردند.
ولی آیا این جملات، جذابیت مورد نیاز یه داستان کوتاه رو به وجود آوردن؟ برای رسیدن به جواب این سؤال، باید بررسی کنیم و ببینیم:

با شروع داستان عجز، ما خیلی زود متوجه مشکل شخصیت اصلی میشیم. یعنی نویسنده، مسئله اصلی رو بدون وقت کشی به اطلاع مخاطب میرسونه؛ ولی برای مطرح کردنش نیازی نبود این همه و یک جا خاطره پردازی بشه که حوصله‌ی خواننده سر بره. به نظرم بهتر بود این خاطرات کمتر بشن یا لا به لای اتفاقات دیگه‌ی داستان جای‌گذاری بشن و میشه گفت پرداختش در بخش‌هایی قابل قبوله و در قسمت‌هایی هم ضعف داره. نویسنده با توجه به یه مسئله‌ی اجتماعی که خیلیا گرفتارش هستن، سعی کرده مخاطبش رو جذب کنه و احساساتش رو مورد هدف قرار بده و این همون کاریه که واقعاً باید موقع نوشتن داستان انجام داد. یعنی اول یه موضوع خوب و معمولاً به روز انتخاب بشه. به عنوان مثال داستان‌هایی با موضوعات عشق، خوشبختی، فداکاری، عدالت، آزادی و... که مخاطب رو بیشتر جذب خودشون می‌کنن و بعد برای تاثیر گذاری، احساسات مخاطبش رو نشونه بگیره. این کار با ✨توصیف درست احساساسات انجام میشه؛ به طوری که خواننده بتونه به درکی از اون‌ها برسه و با شخصیت‌ها همذات پنداری کنه و البته وقتی داریم در مورد پرداخت در داستان کوتاه حرف می‌زنیم، قرار نیست توصیفات، طولانی باشن؛ بلکه باید در فشرده‌ترین و تاثیرگذارترین نوع ممکن خودشون باشن. یعنی در عین کوتاهی، اثرشون رو روی خواننده بذارن. اثر پیش رو هم درسته که کوتاه و موجزه؛ ولی خیلی جاها تاثیری رو که گفتم نمیذاره. اون حس جذابیت رو که خواننده باید از متن بگیره وجود نداره. نمی‌تونم بگم ✨پرداخت شخصیت‌هاش بده اتفاقاً برای یه نویسنده‌ی تازه کار خیلی خوبه. پسری که توی زندگی دچار استیصال شده و این استیصال از افکارش و حرفاش مشخصه و معلوم هم نیست واقعا توی زندگیش دنبال چیه! آدمیه سرگردون و شاید اگه بگم نماینده‌ی عده زیادی از نسل جوون جامعه‌ی خودمونه بیراه نگفتم. چون خیلی از ما هنوز هدف اصلیمون رو توی زندگی پیدا نکردیم و حتی گاهی احساس پوچی بهمون دست میده. بله، کار نویسنده توی پرداخت شخصیت اصلی داستان خوب بوده و میشه باهاش همذات پنداری کرد و خب شخصیت‌ پدر و مادر هم در حد خودشون خوب پرداخت شدن. طرز حرف زدنشون هم که قبلاً گفتم مختص خودشونه.
عادت‌ها، عقاید، اعمال روزمره شخصیت اصلی و علایق و سلایقش هم که در موجزترین شکل ممکن در داستان به مخاطب نشون داده شدن؛ ولی ✨
لحن داستان لحن ناامیدانه یا ناراحت کننده‌ای نیست. فراز و نشیبی بهش داده نشده و خیلی یکدست و یک نواخته طوری که حوصله‌ی خواننده رو سر میبره و در مورد ✨نثر هم که باید یکدست باشه تا متن زیباییش رو از دست نده، انگار گاهی خالق اثر با مشکل مواجه شده:
شاید شنیدن این حرف‌ها از زبون پسرش باعث ناراحتی اش شده بود ولی انگار پذیرفته بود که باید تغییری در رفتارش دهد
دقت کنین که چه طور حتی یه کلمه، نظم نثر رو به هم میزنه؟
یا حتی در این قسمت با آخرای شب:

به آخرای شب نزدیک می‌شدیم. غبار خواب تک به تک روی چشمان اعضای خانواده تخت می‌گشود. بچه‌‌ها به سمت اتاق خواب رفتند؛
همچین واژه‌هایی رو توی نثر شکسته به کار میبرن و این نوع نثر رو در ✨گفت و گوها بیشتر به کار میبرن که اون هم یکی از مهمترین عناصریه که نویسنده داستان کوتاه ازش استفاده می‌کنه و باید یه سری ویژگی‌ها داشته باشه تا به گفت و گوی داستانی تبدیل بشه یعنی اول: بین حرف‌هایی که شخصیت‌ها رد و بدل می‌کنن از توصیف حالات چهره‌ها، صحنه‌هایی که حین گفت و گو جلوی چشمشونه، کارهایی که موقع حرف زدن انجام میدن استفاده بشه. گفت و گوهای پشت سر هم( به مقدار زیاد) مخاطب رو گیج می‌کنن و اونایی که نمایشنامه‌ای یا فیلمنامه‌ای نوشته میشن هیچ حسی رو در خواننده ها ایجاد نمی‌کنن. دوم: گفت و گو به مخاطب اطلاع رسانی می‌کنه. یعنی اون چیزایی رو که نویسنده خودش نمی‌تونه مستقیم به خواننده بگه، از زبون شخصیت‌ها بهش میرسونه. یه مورد دیگه این‌که باید نحوه حرف زدن افراد توی داستان بهشون بخوره. یعنی نوع حرف زدن یه پسر یا دختر نوجوون و کلمه‌هایی که استفاده می‌کنه با طرز صحبت کردن یه آدم پیر مثلاً کاسبکار فرق می‌کنه( هر کسی بر اساس شخصیتش شیوه خودش رو برای حرف زدن داره) با توجه به این توضیحات، در مورد اطلاع رسانی تا حد قابل قبولی نویسنده خوب عمل کرده بعضی اطلاعاتی رو که نیاز بوده با گفت و گو به خواننده رسونده؛ ولی گفت و گوهاش بعضی جاها داستانی نیستن، پشت سر هم ردیف شدن و باعث میشن خواننده گیج و خسته بشه:
+اصلا بحث بحث این چیزا نیست پدر من.
_ پس چرا همچین حرفی میزنی؟ مگه من هم سن تو بودم با مادرت ازدواج نکردم؟
+ اونموقع شرایط فرق می‌کرد پدر من؟
_ چه فرقی؟ اتفاقا من از تو وضعم بدتر بود. پدرم وضع مالیش اوکی نبود مثل تو پشتوانه مالی نداشتم. مادر و پدرم تو روستا زندگی می‌کردن من خودم پاشدم اومدم شهر تنهایی تو یه شهر غریب ۶ سال دانشگاه میرفتم هم زمان کار هم می‌کردم. تو چیت از من کمتره؟

هر چند بعضی قسمت‌ها تا حدی به خوبی از پس خلق نوع دیالوگی که گفتم بر اومده:
ناگهان پدر سکوت را شکست و گفت:
_ پسرم اگر یک روزی من هم بینتون نبودم تو نزار مادرت و بچه‌ها احساس کمبود کنن تو جای متو براشون پر کن
پسر به سختی بغضش را حبس کرد و گفت:
_کار من نیست بابا سعی کن خودت بمونی.
پدر کمی شاکی شد و گفت:
_ مگه چته؟ مگه چی برات کم گذاشتیم؟

و در مورد طرز حرف زدن شخصیت‌ها می‌تونم بگم باز هم کار نویسنده خوبه و ایراد جدی‌ای بهش نمیشه گرفت.
در مورد ✨
سیر داستان هم، خب اثر در مورد پسریه که توی زندگیش به نظر میرسه به استیصال و پوچی رسیده و نیاز به یه شوک یا تکون داره که از این حالت بیاد بیرون. به خونه برمیگرده و با پدرش در مورد مشکلش حرف میزنه و در آخر بعد از بیداری، متحول میشه. اجازه بدین برای بررسی خط سیر اثر یاسین عزیز قبلش یه سری توضیحات بدم:
خط طرح، مسیر داستان و به طور کلی حوادثیه که از اول تا آخر داستان اتفاق میفتن. خط طرح داستان کوتاه معمولاً خیلی کوتاهه و در حد یه پاراگراف یا چند تا جمله‌ست که شامل موارد زیر میشه:
۱ـ شروع داستان
۲ـ شخصیت اصلی (توصیف اجمالی)
۳ـ حادثه‌ی اصلی
۴ـ پایان
ما توی اثر دوست عزیزمون هر چهار تای این موارد رو داریم. یعنی داستان شروع میشه، یاسین شخصیت اصلی رو با ارائه افکارش، برامون توصیف می‌کنه و مسئله‌ی اصلی رو در حین پیش رفتن داستان توضیح میده و بعد گفت و گوی پسر رو با پدرش به تصویر می‌کشه و در نهایت، پایان و تحول شخصیت اصلی اتفاق میفته؛ اما مسئله اینه که داستان خیلی آروم و بدون فراز و نشیب پیش میره؛ یعنی حتی وقتی نویسنده می‌خواد ضربه‌‌ی پایانی رو بزنه طوری این کار رو نمی‌کنه که خواننده غافلگیر یا شوکه بشه. هر چند مخاطب هم انتظار هیچ نوع غافلگیری رو‌ نداره و منتظره شخصیت اصلی متحول بشه. به نظر من همین که مخاطب می‌دونه قراره آخر داستان چه اتفاقی بیفته خودش ضعف اصلی کاره. یه گره کوچیک، یه حادثه‌‌ی غافلگیرانه و غیر مترقبه شاید داستان رو از این حالت رخوت آلود بیرون بیاره.
یه ایراد دیگه‌ای که می‌خوام بگیرم در مورد ✨
زاویه‌ی دیده که توی داستان عجز اوایل فکر می‌کنی قراره شیوه روایتش سوم شخص محدود باشه؛ چون با همین نوع کانون روایت پیش میره و دید راوی، محدود به چیزهاییه که می‌دونه و می‌بینه و نه بیشتر و حتی گاهی در برابر چیزهای نامشخص با حدس و گمان پیش میره:
از وقتی پسر آمده بودسعی کرده بود بهترین رفتار را از خودش بروز دهد. هیچکس نمی‌دانست دلیل این پیشرفت چه بود.
شاید بخاطر کمتر دیدن پسرش و دلتنگی بود.
شاید آنروز اتفاق خوبی
برایش افتاده بود که خوش خلق تر از همیشه شده بود.
یا شاید هم حرف‌هایی که چند هفته پیش پشت تلفن بین او و پسرش رد بدل شده بود باعث این انقلاب بود.
وقتی که پسر ناگهان پشت تلفن شکست را یادش نمی رود. یادش هست وقتی با خشم می‌گفت:
_ چرا هر وقت زنگ میزنی همش از درس می پرسی؟ الان تنها چیزی که مهمه برات درسای منه؟ باشه اخر ترم
یه کارنامه‌ی خوب با معدل بالا تحویلت میدم دیگه نگران نباش خیالت راحت پیش فامیل هم سربلند میشی آبروتم حفظ میشه.
شاید شنیدن این حرف‌ها از زبون پسرش باعث ناراحتی اش شده بود ولی انگار پذیرفته بود که باید تغییری در رفتارش دهد.

اما بعد، آثاری از زاویه دید مای راوی یا همون اول شخص جمع رو توی داستان می‌بینی:
یا شاید بهتر است بگوییم آیا این تنها نیازش بود؟
یا:
به آخرای شب نزدیک می‌شدیم
در حالی که شیوه روایت در داستان کوتاه باید یکدست باشه و به هم ریختگی نداشته باشه.
✨طرح جلدی هم که انتخاب شده تصویر زنجیرهایی در پس زمینه تاریکه و از نظرم انتخاب خوبیه. به اسم داستان هم میاد. نشون دهنده‌ی حالت عجز و استیصالیه که شخصیت اصلی دچارش شده و شاید این بتونه تصویری از ذهنش باشه که فضاش تاریکه و اون توی این تاریکی در بند و گرفتاره. همون‌طور که می‌دونین سیاهی در ادبیات، نماد ناامیدی هم هست و از این رنگ به خوبی در طرح جلد استفاده شده و این خیلی خوبه؛ اما من اینجا به ✨اسم اشاره کردم. عنوان یه اثر همون‌طور که توی نقدهای قبلیم گفتم باید بتونه تمام محتوا رو پوشش بده و براش مثل یه کاور باشه. جذاب و سوال برانگیز باشه و باعث بشه خواننده بتونه حدس‌هایی بزنه و یا میل به کشف راز دلیل انتخاب این اسم درش به وجود بیاد؛ ولی این که بتونه با اسم تمام ماجرا رو حدس بزنه یه ایراد به حساب میاد. عنوان عجز برای داستان کوتاه نویسنده‌ی عزیزمون انتخاب به جایی بوده، تونسته با تمام محتوای داستان ارتباط برقرار کنه، خواننده رو کنجکاو می‌کنه( هر چند در نیمه راه، متوجه میشه قضیه از چه قراره و لذت کشف اون چیزی رو که در داستان نهفته‌ست از دست میده) اصل ماجرا رو هم از همون اول لو نمیده، انتخاب عنوان کار آسونی نیست و نویسنده نشون داده که از پس این کار بر میاد که خودش یه امتیاز به حساب میاد.
اما در مورد ✨
پایانش همون‌طور که قبلاً گفتم غافلگیر کننده یا شوکه کننده‌ نیست. ما خواننده‌ها آخر ماجرا رو می‌دونیم. تحول شخصیت اصلی به راحتی و فقط با گفت و گویی که احتمالا در خواب بوده اتفاق میفته و من باز هم میگم نیاز به یه پیچش داستانی یا اتفاق غافلگیرانه‌ای داره که جذابش کنه با این وجود در کل کار قابل قبولی بود و فکر می‌کنم اگه نویسنده به نوشتن با جدیت ادامه بده، به جاهای خیلی خوبی برسه. به امید اون روز و با آرزوی موفقیت، سطح نقره‌ای رو برای اثرش پیشنهاد می‌کنم.

سطح: نقره‌ای
رده سنی: جوانان
نویسنده: @Serino
منتقد: @Nil@85

اختصاصی: است
سطح: نقره‌ای
رده سنی: جوانان
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
111
نوشته‌ها
1,579
راه‌حل‌ها
55
پسندها
13,593
امتیازها
650

  • #4
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین