نقد
داستان کوتاه از گور برخاسته
عنوان
داستان:
در بررسی عنوان
داستان میبایست به اندازه ی عنوان،همخوانی و ارتباط عنوان با محتوای
داستان، ژانر، مقدمه(در صورت وجود) و جلد
داستان توجه کرد.
عنوان"از گور برخاسته" از نظر اندازه مناسب است. ولی یک نکته وجود دارد و آن هم این است که این عنوان قبلاً برای یک فیلم سینمایی نیز استفاده شده و خواه ناخواه ممکن است بعضی مخاطبین را به یاد این فیلم بیندازد، هر چند محتوای متفاوتی با هم دارند .البته ناگفته نماند که عنوان باعث برانگیخته شدن حس کنجکاوی خواننده میشود و میتوان آن را مناسب با فضای اثر دانست.
🖊🖊🖊
ژانر:
در این قسمت بایستی بررسی شود که ژانر های انتخابی نویسنده از لحاظ ادبی صحیح هستند یا خیر. ژانر های درست: (عاشقانه، تراژدی، معمایی، تخیلی، فانتزی، پلیسی، مذهبی، کلاسیک، اجتماعی، طنز، تاریخی، ترسناک) هستند.
ژانر انتخابی ترسناک برای این اثر مناسب است اما ژانر فانتزی: این ژانر از جادو و دیگر اشکال فراطبیعی به عنوان عنصر اصلی
داستان، بهره می گیرد. در شرایط کلی، این ژانر قوانین دنیای واقعی را خرق کرده و به شکلی متفاوت در دنیای خیال، از این قوانین استفاده میکند.
ویژگی های اصلی ژانر فانتزی عبارتند از:
داشتن عناصر خیالی مانند اشباح و ارواح و جادو و … و موجودات خیالی.
ساختن فضایی با منطق و قوانین خاص خود.
اما در « از گور برخاسته » ما در یک دنیای واقعی با آدمهای واقعی روبهرو میشویم که یکی از همین افراد در حال تعریف یک ماجرا در مورد ارواح، اجنه و.. است چه کسی میتواند به این راوی و دیدهها و شنیدههایش اعتماد کند؟ او دارد یک طرفه برای ما ماجرایی را تعریف میکند و این میتواند در دنیای واقعی هم اتفاق بیفتد که کسی چنین ماجرایی را برای ما شرح دهد و حتماً بارها در واقعیت با این نوع خاطرهگویی روبهرو بودهایم. پس ما نمیتوانیم آن را واقعاً به عنوان یک اثر فانتزی به حساب بیاوریم.
و البته ژانر تخیلی هم انتخاب شده بود ولی این ماجرا که نویسندهی عزیز اشاره کرد بر اساس واقعیت بود.
از نظر ترتیب گذاری نیز تخیلی، قبل از همه نوشته شده بود.
و ای کاش نویسنده در این مورد اندکی دقت به خرج میداد.
🖊🖊🖊
خلاصه:
در این بخش عناصر زیر مورد بررسی قرار می گیرند.
همخوانی با محتوا و بیان چکیده ای از اتفاقات
داستان. اندازه ی خلاصه و میزان و گنگ و واضح بودن خلاصه.
خلاصه باید با ژانرها، محتوا، جلد و مقدمه همخوانی داشته باشد.
لازم نیست حتماً خلاصهای طولانی باشد و بهتر است باعث برانگیخته شدن حس کنجکاوی خواننده شود. اندازهی خلاصهی اثر مناسب بود. در یک خلاصه نباید گنگ بودن مطلب زیاد بالا باشد و خواننده را دفع کند. اما در اثر شما آنچنان که باید و شاید با خود اثر همخوانی نداشت و اشتباهاتی مانند این: دختری از لطافت پر قو( درست: دختری به لطافت پر قو) و ... به آن آسیب وارد کرده بودند.
🖊🖊🖊
مقدمه:
وجود مقدمه در
داستان امری است که باب میل نویسنده انجام می شود اما در هر صورت وجود مقدمه باید دارای شرایط زیر باشد:
با محتوا همخوانی داشته باشد.که مقدمه ی شما همخوانی داشت. باید اندازه ی خلاصه نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه باشد. مقدمهی اثر شما از نظر اندازه مناسب بود.
🖊🖊🖊
چگونگی شروع
داستان:
آنچه آغاز یک
داستان به ما نشان میدهد نوع محتوا را نیز برای ما مشخص میکند. در از گور برخاسته، ما از همان آغاز با چنین جملاتی روبهرو میشویم که باعث میشود از همان لحظهی اول حدس بزنیم قرار است یک خاطره بخوانیم:
سلام. من سید متینم ، شغل من رانندگی با ماشین سنگین هست.
میبینید که این یک من داستانی نیست و نویسنده از همان ابتدا شروع به خاطره نویسی میکند، حالا اگر مثلاً ماجرا اینطور شروع میشد:
«باید به ویسادار میرفتم و چند طبیعتگرد را به آنجا میبردم. » یا ماجرا با یک حادثه شروع میشد و سعی میشد از آن حالت خاطرهنویسی فاصله بگیرد، ما میتوانستیم بپذیریم در حال خواندن یک
داستان هستیم. یا مثلاً به جای ضمیر اول شخص مفرد اگر سوم شخص به کار میرفت، قضیه نه تنها داستانیتر میشد، بلکه تعریف
داستان هم باورپذیرتر میشد و هم از دام قضاوت راوی نجات پیدا میکرد. درست است که این مشکل در
داستانهایی با زاویه دید اول شخص وجود دارد و به خاطر همین داستانی که تعریف میشود قابل اعتماد نیست، ممکن است حرفهای راوی مغرضانه باشد، بسیار محتمل است که در قسمتهای زیادی از
داستان راوی یکطرفه قضاوت کند و چیزهای زیادی از چشمش دور بماند. ولی وقتی این من در قالب داستانی باشد میتواند قابل قبول باشد.
پس اینجا ما یک خاطره داریم و نه
داستان کوتاه.
برای اثبات این ادعا بهتر است به تعریف
داستان کوتاه، خاطرهنویسی و تفاوت آنها بپردازیم:
داستان کوتاه، اثری است کوتاه که نسبت به
رمان یا
داستان بلند، حجم بسیار کمتری دارد و نویسنده در آن به یاری یک طرح منظم، برشی از زندگی یک شخصیت را مینویسد.
«ادگار آلن پو» نویسندهی آمریکایی میگوید: «
داستان کوتاه قطعهای تخیلی است که بتوان آن را در یک نشست (بین نیم ساعت تا دو ساعت) خواند. روایتی است که حادثه واحدی را، خواه مادی باشد و خواه معنوی، مورد بحث قرار دهد و همه جزئیات آن باید پیرامون یک موضوع باشد و یک اثر را القا کند، یک اثر واحد را. این قطعه تخیلی بدیع باید بدرخشد، خواننده را به هیجان بیاورد، یا در او اثر گذارد؛ باید از نقطهی ظهور تا پایان
داستان در خط صاف و همواری حرکت کند.»
و اما تعریف خاطره نویسی:
خاطره یکی از انواع ادبی و شکلی از نوشتار است که نویسنده در آن، خاطرات خود، یعنی صحنه ها یا وقایعی را که در زندگی اش روی داده و در آنها نقش داشته یا شاهدشان بوده است شرح می دهد. خاطره نویسی یکی از عامترین و صمیمانهترین راهها برای انتقال حس به وسیله نوشتن است و هرکس می تواند با رعایت اصولی ساده و قواعدی محدود، به ساده ترین شکل، اتفاقات مهم زندگی خود را ثبت کند و خاطرات تلخ و شیرین زندگی، همچون پیروزی ها و شکست ها، تجربیات تکرار ناشدنی، حوادث مهم و عواطف و احساسات را ماندگار کند.
حال به تفاوت این دو میپردازیم:
بین خاطرهنویسی و
داستاننویسی تفاوت وجود دارد؛ یعنی اگر خوب دقت کنیم، در بطن ماجرا، میتوانیم تشخیص بدهیم که نوشته عیناً خاطره است و نویسنده، وقایع و حوادث را بدون ذرهای کم و کاست در متن قرار داده. در
داستان علاوه بر چیزی که گفته شد، مقداری پیچ و تاب و ایجاد کشش برای جذب مخاطب وجود دارد.
در خاطرهنویسی عمدتاً یکنوع روایت وجود داره؛ «من». من از مدرسه بیرون آمدم؛ من در صف نانوایی ایستادم؛ من خسته و کوفته از سرکار برگشتم؛ من تا الان ندیده بودمش و این من اصلاً عوض نمیشود. در حالیکه در
داستان نویسی این اتفاق هر آن امکان دارد بیفتد و البته در مقابل، وقتی نویسنده از راوی سومشخص بهره بگیرد، دایرۀ مخاطبین گستردهتر میشود؛ چراکه قدرت تصور و خلق شخصیت ذهنی مخاطب بسیار بالاست و هرکس «او»ی
داستان را برای خودش در ذهن طراحی میکند. مسلم است به تعداد اذهان، تصویر ذهنی طراحی میشود. این ماجرا بهوفور برای
داستانخوانهای حرفهای اتفاق افتاده است.
🖊🖊🖊
جلد اثر:
فاقد جلد
🖊🖊🖊
کشمکش:
منظور از کشمکش درگیر های ذهنی یا عاطفی شخصیت های
داستان است که از خواسته ها و آرزو های برآورده نشده، مشکلات اجتماعی یا احساساتی در رابطه با ناامیدی و امیدواری بیان می شود. کشمکش اثر شما مناسب بود.
نویسنده باید بتواند تا حد نرمال کشمکش های عاطفی بین شخصیت ها را پرورش دهد.
🖊🖊🖊
طرح:
طرح به معنی اصل درونمایه یک
داستان است. یک نویسنده باید بداند منظورش از نوشتن داستانش چیست. جذابیت، کلیشهای نبودن و نگاه خاص نویسنده به طرح خود از ویژگیهای یک طرح خوب است. یعنی امکان این وجود دارد که از یک طرح هزاران
داستان نوشته باشند ولی وقتی نویسندهای جدید طرح مورد نظر را از زاویهی دیدی جدید مینویسد، آن اثر جذابیت و ویژگیهای خاص خود را پیدا خواهد کرد.
همچنین در طرح باید زاویهدید، روابط علت و معلولی، زمان و مکان مشخص و وابسته به منطق
داستان باشد و یک ویژگی دیگر طرح، شناسایی شخصیتهای
داستان است. همچنین نوع گرایشات، باورها و حتی تکیه خلق و خوی شخصیتها و جنس روابط آنها با یکدیگر میتواند از ارزشهای یک طرح خوب داستانی میباشد. نویسنده در این مورد توانسته بود تا حد زیادی قابل قبول عمل کند و این میتواند در آینده یک نقطهی قوت در کارشان باشد.
🖊🖊🖊
فضاسازی:
در این قسمت نویسنده باید طوری فضاسازی کند که خواننده از تصور آن عاجز نماند. فضاسازی اثر به خوبی صورت گرفته بود.
بخشی از اثر شما:
خانه ی پدری سید جلال خانه ای عجیب و بعضا ترسناک بود، خانه ای بزرگ که یک حیاط بزرگ داشت و دور تا دور حیاط اتاق های تو در تو و...
🖊🖊🖊
شخصیت پردازی:
در تعریف ساده، شخصیت، فردی است که نویسنده آن را وارد
داستان کرده و پس از اجرای کارهایی توسط او در روند
داستان، از
داستان خارجش می کند یا به او اجازهی ماندن میدهد اما در این میان،باید توجه داشت که شخصیت را چگونه توصیف کرده است. شخصیت پردازی اثر شما قابل قبول بود.
قسمت هایی از
داستان شما:
مردی حدودا پنجاه ساله،
با موهایی جو گندمی و لاغر اندام که...
🖊🖊🖊
دیالوگ و مونولوگ:
می توان گفت دیالوگ بخش مهمی از
داستان است. مونولوگها سخنانی هستند که نویسنده از زبان راوی یا راویهای
داستان بیان میکند.
در « از گور برخاسته » گفتوگوها به هیچ عنوان داستانی نیستند. کسی دارد آنها را در خاطرهاش بازگو میکند و آن حالت گفتوگوی داستانی را از آنها گرفته است به این مکالمهها دقت کنید:
هرچی نگاه کردم دیدم اون دختر نیست... از سرگروه بچه ها پرسیدم: آقا بهروز! چرا یکی از مسافرها نیست؟؟؟ گفت کی؟؟؟ گفتم همون دختر جوونی که چشمهای زاغ داشت و کاپشن سبز تیره
رنگ پوشیده بود...
با تعجب نگاهم کرد و گفت: سید جان مطمئنی حالت خوبه؟؟؟ گفتم: چرا؟؟؟ گفت ما همچین مسافری نداشتیم... گفتم: آقا بهروز مگه میشه خودم دیدمش... حتی موقعی که داشتیم تصادف میکردیم تو چاله ی در ماشین و کنار داشبورد ماشین ایستاده بود...
در واقع ما نه گفتوگو، بلکه مکالمههایی داریم که بازگویی شدهاند. گفتم:... گفت:... گفتم:...گفت:... وقتی یک گفتوگو حالت داستانی به خود میگیرد که مابین حرفهایی که شخصیتها با هم رد و بدل میکنند، توصیف حالت هایشان، چه فیزیکی و چه روحی گنجانده شود. اما نویسنده به این موضوع توجهی نکرده و تنها کاری که انجام داده قرار دادن کلمات گفتم، گفت، قبل از مکالمهی شخصیتهاست که با این کار، یک ضعف اساسی در اثر خود به وجود آورده است.
و یک موضوع دیگر اینکه:
بهتر است حالات نوشتاری در یک اثر داستانی این گونه باشد:
ادامه داد و گفت:
- حالا سرتو بنداز پایین و بدون اینکه جایی رو نگاه کنی( درست)
ادامه داد و گفت:حالا سرتو بنداز پایین و بدون اینکه جایی رو نگاه کنی( اشتباه )
🖊🖊🖊
رعایت پارت نویسی:
اندازه ی خطوط برای هر پارت
داستان ۱۵ الی ۲۰ خط سیستم و ۴۵ الی ۵۰خط موبایل هست.
برای مثال در پارت نهم اندازه ی خطوط پارت بیشتر از ۵۰خط موبایل بود.
🖊🖊🖊
غلط های املایی:
برای مثال:
خرسناس: خرناس
فولکوریک: فولکلوریک
زندگیه:
زندگی
تاریخ ترین: تاریکترین: تاریکترین
حین و بسن: حیص و بیص
سوویچ: سوییچ
و...
🖊🖊🖊
سیر:
سیر یک
داستان باید حالت نرمال به خود بگیرد و نه آنقدر تند باشد که خواننده متوجه جریان
داستان نشود و نه آنقدر کند که خواننده از ادامه دادن به خواندن آن دلزده شود. بهتر است سیر نرمال باشد و بیش از آنکه وارد حاشیه شود و حواس مخاطب را پرت کند، به اصل موضوع بپردازد و حوادث حول محور موضوع
داستان اتفاق بیفتند. به عنوان یک خاطره، خط سیر ماجرا دچار انحراف آنچنانی نشد و میشود آن را قابل پذیرش دانست.
🖊🖊🖊
تکرار:
در جای جای اثر، تکرار علائم/حروف وجود داشت.
نمونه هایی از اثر:
عجیب بود ،اینجا چیکار می کرد ؟؟؟( تکرار علامت سؤال پشت سر هم؟! برای نشان دادن حیرت و تعجب زیاد باید از یک علامت سؤال و یک تعجب استفاده شود به این صورت: اینجا چکار میکرد؟! )
میخوای برات قهوه درست کنم که سرحال بیای و یکم هوش و حواست برگرده سرجاش؟؟؟ ( باز هم تکرار علامت سؤال پشت سر هم)
و باز هم:
گفت: بازم گریه کردی؟؟؟ سعید جان ، عزیز من اون خدابیامرز زمینی نبود که بخواد کنارت موندگار بشه ،
یکسال از خونه ابدی ،از گور بلند شه و به
مقام خودش در دنیای باقی ، برگشته باشه؟؟؟ چراااا؟؟؟( تکرار حروف و علامت سؤال پشت سر هم)
موارد دیگری که باید بیان کرد:
۱: بلند بودن بیش از اندازهی جملهها: در
داستان کوتاه بلندی جملهها یک ضعف در اثر شناخته میشود. هر قدر بلندتر، این ضعف بیشتر نمایان میشود. در یک
داستان کوتاه، جملات در عین اینکه اطلاعات را به خواننده میرسانند، نباید خیلی بلند باشند. به عنوان مثال به قسمتهایی از اثر توجه کنید:
بهروز متعجب نگاهم کرد و گفت: سید تورو به خدا بیخیال شو و اینایی که جلوی من گفتی رو جلوی بچه ها نگو... اینا بچه های بالاشهر هستن و میترسن و سوار نمیشن و سفرمون خراب میشه و شما هم یکم استراحت کن و راه بیفتیم که تا شب نشده به آبشار برسیم و بتونیم قبل از تاریکیه کامل به قله برسیم و تو محل مورد نظر که کلبه اجاره کردیم کمپ بزنیم و شما هم برگردی و سه روز دیگه بیای اسالم دنبال ما... میخوای برات قهوه درست کنم که سرحال بیای و یکم هوش و حواست برگرده سرجاش؟؟؟
یا در قسمتهایی جملهها تکرار شده بودند:
زندگیه چهل روزه ای که با شروعش از بند مادیات گسستم و دیگه برام مهم نبود که کی کجاست و فلان چیز چی شد و به کل از بند مادیات دنیوی بریده بودم و انگار نه انگار ماشین عزیز و دوست داشتنیم رو به کسی سپردم...
یا:
و بعضا این کار بدون عوارض نبود و در هنگام تلاوت آیات در برعکس خوانی این سوره ی مبارکه ، گاهی اوقات بدون عوارض هم نبود.
یا:
از ماشین که پیاده شدم ، شاه بی رحم سرما ،با سربازانی بی رحم و سوزی استخوان سوز ، به محض اینکه از ماشین پیاده شدم.
و البته اگر خواننده دقت کافی در خواندن اثر را داشته باشد در این بخش از اثر:
دخترکی رو دیدم حدودا ۲۱ الی ۲۲ ساله که تک و تنها روی صندلی دوتایی کز کرده بود... کاپشن سبز تیره رنگی با کلاه خز دار پوشیده بود و رو سریش کمی عقب رفته و کمی از موهاش روی صورتش ریخته بود و صورتی کوچک و
رنگ پریده و با نگاهی معصوم و خیلی غمگین و غرق در فکر داره با یک جفت چشم زاغ منظره های نیمه تاریک جاده بیرون از ماشین رو تماشا میکنه و اینقدر غرق در فکره که انگار تو این دنیا نیست...
عجیب بود ،اینجا چیکار می کرد ؟؟؟
به گفتهی راوی: هوا گرگ و میش صبحگاهی بود و راوی
داستان برای اذیت نشدن مسافران:
چراغهای هفت
رنگ کابین رو روی نور قرمز و آبی تنظیم کردم و تا حد ممکن شدت نورشو کم کردم که بیدار نشن و نگاهم تو آیینه افتاد به قسمت انتهای ماشین که بعضی ها از سرمای احتمالی انتهای ماشین به حالت دست به سینه مچاله شده بودن و چند نفر هم پتو و کاپشن هاشونو روی خودشون انداخته بودن...
پس چطور
رنگ چشمهای روح لیلا را حدس زده؟! البته اگر حدس سن و سال دختر را نادیده بگیریم. این سؤال برای مخاطب باهوش پیش میآید و امکان اینکه اثر را بیشتر زیر سؤال ببرد وجود دارد.
در مواردی نیز اسامی شخصیتها ناگهان تغییر میکردند مثل اسم مبینا که در قسمتی از اثر به مهسا تغییر کرد.
و در قسمتهایی به جای فعل « است» «هست» آورده شده بود مثل:
سلام. من سید متینم ، شغل من رانندگی با ماشین سنگین هست.
و...
پس با توجه به توضیحاتی که کاملاً بیطرفانه و با رعایت انصاف و با توجه به اصول
داستان نویسی، داده شد و اشکالاتی که بیان گردید سطح این اثر برنزی خواهد بود.
با آرزوی موفقیت برای نویسنده: سطح برنزی