- شناسه کاربر
- 444
- تاریخ ثبتنام
- 2021-04-07
- موضوعات
- 129
- نوشتهها
- 1,656
- راهحلها
- 27
- پسندها
- 7,498
- امتیازها
- 478
بعضیوقتها از بعضی فیلمها نه به خاطر اینکه فیلمهای بدی هستند، که به خاطر اینکه فیلمهای بهتری نیستند شاکی میشوم. استودیوی پیکسار با جدیدترین فیلمش «کوکو» (Coco)، من را در چنین موقعیتی قرار داده است. موقعیتی که شخصا آن را یکی از وحشتناکترین موقعیتهایی که یک منتقد میتواند در آن قرار بگیرد میدانم. تقریبا اکثر اوقات احساس و واکنشِ واضحی به اکثر فیلمها دارم. طوری میتوانم آدرسِ احساسی را که دارم بدهم که حتی کسانی که آن شهر و محله را نمیشناسند هم با کمی حوصله کردن میتوانند آن را پیدا کرده و پس از پشت سر گذاشتن چندین کوچهپسکوچهی تودرتو و سردرگمکننده، یکراست خودشان را جلوی در خانهی مدنظر پیدا کنند. مهم نیست احساسم بهشان منفی است، مثبت است یا ترکیبی از این دو. مهم نیست چقدر در تبدیل کردن حسم به کلماتِ دیجیتالی و انتقال آن به دیگران حرفهای هستم. مهم این است که احساس میکنم حداقل میتوانم تکلیف فیلم را برای خودم روشن کنم. بنابراین همهچیز با منظم کردن افکارم و کوبیدن انگشتانم روی کیبورد ختم به خیر میشود. اینجور مواقع آدم از بیان افکارش دربارهی فلان فیلم چنان احساس آزادی و آرامشی میکند که بهطرز غیرقابلتوصیفی لذتبخش است. اما هر از گاهی سروکلهی فیلمهای «چغر و بد بدنی» پیدا میشوند که کوبیدن آنها به زمین و ضربه فنی کردنشان همچون کارِ غیرممکنی به نظر میرسد. نوشتن دربارهی آنها نه لذتبخش و جذاب، که چیزی جز کلنجار رفتن و سر و کله زدن با خودم نیست. اینجور مواقع از هر بهانهای برای عقب انداختنِ تحویل دادن نقد آنها استفاده میکنم. این فیلمها مثل بسته شدن تلهی خرسی به دور ساق پای آدم و فرو رفتن تیغهای فلزی آن در عمقِ استخوان خسته و یخزدهتان در وسط برف و کولاک میماند. هرچه آروارههای تله را برای فرار کردن از هم جدا میکنم، زورم قد نمیدهد و کار به بسته شدن دوباره و دوباره تله به دور پای زخمی و سرخ شدن برفهای اطرافم بر اثر خونریزی کشیده میشود.
معمولا این اتفاق زمانی میافتد که اگرچه تمام تلاشم را میکنم تا فیلمی را دوست داشته باشم، اما خود فیلم دلیلی برای این کار بهم نمیدهد. اگرچه با لبخند و اشتیاق و خوشبینی تمام دستم را برای دست دادن با فیلم دراز میکنم، اما او آنقدر سرد و نچسب دستم را میفشارد که ضدحال میخورم. راستش بعدا که فکر میکنم به این نتیجه میرسم که نباید چندان تعجب کنم. به این نتیجه میرسم که در ضمیر ناخودآگاهم انتظار چنین چیزی را داشتم. بنابراین با اینکه برای تماشای «کوکو» هیجانزده بودم، اما در پایان همان حسی را نسبت به فیلم داشتم که در پایانِ «شجاع» داشتم. «کوکو» مثل «شجاع» فیلم کاملا خوشساختی است که یک سر و گردن بالاتر از دیگر انیمیشنهای جریان اصلی هالیوودی قرار میگیرد، اما فیلم فاقد جادوی سحرآمیز و طلسمکنندهی بهترین فیلمهای پیکسار است. فقط سوال این است که چرا منتقدان و مردم اینقدر عادی با «شجاع» برخورد کردند، در حالی که «کوکو» طوری مورد ستایش قرار گرفته است که انگار پیکسار به دستاوردی در حد و اندازهی «داستان اسباببازی» و «راتاتویی» دست پیدا کرده است. این حرفها اصلا و ابدا به این معنی نیست که «کوکو» فیلم بدی است. به این معنی نیست که فیلم هیچ ویژگی تازه و تحسینبرانگیزی ندارد. بلکه فقط به این معناست که «کوکو» برخلاف چیزی که دنیا فریاد میزند، نه تنها سیر سقوط پیکسار را متوقف نمیکند، بلکه آن را ادامه میدهد. یا حداقل در بهترین حالت تبدیل به هشداری میشود که پیکسار باید هرچه زودتر سر عقل آمده و برای جلوگیری از تبدیل شدن به استودیوهای تنبل و حوصلهسربری مثل ایلومینیشن، دست به تغییرات جدیای در فرمول همیشگیاش بزند.
معمولا این اتفاق زمانی میافتد که اگرچه تمام تلاشم را میکنم تا فیلمی را دوست داشته باشم، اما خود فیلم دلیلی برای این کار بهم نمیدهد. اگرچه با لبخند و اشتیاق و خوشبینی تمام دستم را برای دست دادن با فیلم دراز میکنم، اما او آنقدر سرد و نچسب دستم را میفشارد که ضدحال میخورم. راستش بعدا که فکر میکنم به این نتیجه میرسم که نباید چندان تعجب کنم. به این نتیجه میرسم که در ضمیر ناخودآگاهم انتظار چنین چیزی را داشتم. بنابراین با اینکه برای تماشای «کوکو» هیجانزده بودم، اما در پایان همان حسی را نسبت به فیلم داشتم که در پایانِ «شجاع» داشتم. «کوکو» مثل «شجاع» فیلم کاملا خوشساختی است که یک سر و گردن بالاتر از دیگر انیمیشنهای جریان اصلی هالیوودی قرار میگیرد، اما فیلم فاقد جادوی سحرآمیز و طلسمکنندهی بهترین فیلمهای پیکسار است. فقط سوال این است که چرا منتقدان و مردم اینقدر عادی با «شجاع» برخورد کردند، در حالی که «کوکو» طوری مورد ستایش قرار گرفته است که انگار پیکسار به دستاوردی در حد و اندازهی «داستان اسباببازی» و «راتاتویی» دست پیدا کرده است. این حرفها اصلا و ابدا به این معنی نیست که «کوکو» فیلم بدی است. به این معنی نیست که فیلم هیچ ویژگی تازه و تحسینبرانگیزی ندارد. بلکه فقط به این معناست که «کوکو» برخلاف چیزی که دنیا فریاد میزند، نه تنها سیر سقوط پیکسار را متوقف نمیکند، بلکه آن را ادامه میدهد. یا حداقل در بهترین حالت تبدیل به هشداری میشود که پیکسار باید هرچه زودتر سر عقل آمده و برای جلوگیری از تبدیل شدن به استودیوهای تنبل و حوصلهسربری مثل ایلومینیشن، دست به تغییرات جدیای در فرمول همیشگیاش بزند.
نام موضوع : نقد و بررسی انیمیشن کوکو
دسته : سینما و تئاتر