. . .

معرفی نقد و بررسی انیمیشن شهر اشباح

تالار بحث و بررسی انیمیشن ها

Nstrn_jz

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
27
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
334
نوشته‌ها
979
پسندها
2,517
امتیازها
333
سن
20
محل سکونت
بلندای پرتگاه آرزوهای محال...^^

  • #1
بدون هیچ شک و شبهه‌ای باید پذیرفت که هایائو میازاکی یا همان کارگردان افسانه‌ای و دوست‌داشتنی ژاپنی که تجربه‌های بی‌نقص و عمیقی همچون «پرنسس مونونوکه» (Princess Mononoke) و «همسایه‌ام توتورو» (My Neighbor Totoro) را پدید آورده، یکی از برترین مولفان دنیای انیمه و در کل دنیای تصویرسازی‌های سینمایی است. کارگردان هنرمندی که می‌توان در میان ساخته‌هایش از پیچیده‌ترین مفاهیم فلسفی ممکن در رابطه با جهان هستی و انسان‌ها تا روایت‌هایی شیرین و کودکانه را پیدا کرد و در میان تک به تک آن‌ها غرق شد. انیمه‌هایی که نه تنها همه‌ی آن‌ها حکم جلوه‌ای شگرف از داستان‌پردازی‌هایی گوناگون را دارند، بلکه هرگز قرار نیست تجربه‌ای به مانند قبلی را تقدیم مخاطب خویش کنند و همواره با رشد و تفاوت زیاد نسبت به کارهای پیشین او، جلوه‌ای تازه از هنر ناب این انسان بزرگ را به نمایش می‌گذارند. با این حال در میان موارد موجود در کارنامه‌ی هنری میازاکی، انیمه‌ی Spirited Away که در کشور ما بیشتر با نام «شهر اشباح» شناخته می‌شود، جایگاه و ارزشی دست‌نیافتنی دارد.

«شهر اشباح» حقیقتا ساخته‌ای است که در عین این که در «شاهکار بودن» تفاوتی با اغلب ساخته‌های میازاکی ندارد، هم در فلسفه‌ بافیو رساندن پیام به هر گروه از انسان‌ها که بخواهید موفق است، هم می‌تواند با روایت مثال‌زدنی‌اش تمام لحظات خویش را به مانند یک قصه‌گویی ساده و جذاب، تقدیم کودکان، نوجوانان و بزرگ‌سالان کند. نتیجه‌ی این ماجرا هم چیزی نیست جز آن که این اثر بزرگ، برای هر مخاطبی که بگویید، داستانی برای روایت کردن و پیام‌هایی برای رساندن و شخصیت‌هایی برای دوست‌داشتن دارد. افزون بر تمامی این‌ها، همین که «شهر اشباح» پس از خداحافظی میازاکی با دنیای تصویر آن هم دقیقا پس از ساخت «پرنسس مونونوکه»، سبب بازگشت مجدد او به سکان فیلم‌سازی‌های شگفت‌انگیزش شده، به تنهایی گویای ارزش انکارناپذیر این انیمیشن بزرگ در دگرگون کردن ساختار داستان‌گویی‌های او است. دگرگونی بزرگی که جلوه‌های ساده‌اش را می‌توان در راحت‌تر شدن روایت‌های میازاکی و ملموس‌تر شدن جز به جز داستان‌سرایی او در «شهر اشباح» مشاهده کرد. جایی که مخاطب به جای هرگونه رویارویی مستقیم با فضاهایی تماما غیرقابل درک، می‌تواند نکات عجیب و تامل‌برانگیز انیمیشن‌های او را دقیقا در کنار تصاویری لایق پذیرش و داستان‌گو مشاهده کند، نه در روایتی که تماما با فلسفه‌ی موجود در ذهن نویسنده خط روایی ظاهری خود را شکل داده است.

«شهر اشباح» نه به عنوان یک لایه‌ی سطحی و بی‌ارزش، بلکه به عنوان بخشی بزرگ از هویت خود، دربردارنده‌ی روایتی است که به شدت شیرین، پرکشش، عمیق و جدی است که هر مخاطبی از پس درگیر شدن با آن برمی‌آید. آن هم به‌گونه‌ای که این روایت به هیچ عنوان نمی‌خواهد خود را با پیام‌های فرامتنی اثر درگیر کند یا لزوما نقشی در پیش‌برد آن‌ها داشته باشد. بلکه ماجرا دقیقا به همان‌گونه‌ای که انتظارش را دارید در رابطه با ورود یک خانواده به یک جای ناشناخته و گم شدن آن‌ها در آن مکان و رویارویی دختر کوچک این خانواده با اتفاقاتی عجیب از جنس دنیای ارواح در این مکان است. اتفاقاتی که شاید بزرگ‌ترین کنش «چیهیرو» در برابر آن‌ها، تلاش برای فرار و بازگشت به همان زندگی حوصله‌سربر گذشته‌اش باشد، اما به مانند روایت‌های برتر هالیوودی، این اتفاقات به گونه‌ای می‌افتد که ثانیه به ثانیه‌ی اثر برای مخاطب جذب‌کننده و لایق دنبال کردن به نظر برسد.
 

Nstrn_jz

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
27
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
334
نوشته‌ها
979
پسندها
2,517
امتیازها
333
سن
20
محل سکونت
بلندای پرتگاه آرزوهای محال...^^

  • #2
با این حال، همان‌گونه که از ساخته‌ی آرامش‌بخش و زیبایی همچون «شهر اشباح» انتظار داریم، این شاهکار ماندگار میازاکی بیش از آن که به انتقاد از این جوامع و انسان‌های امروز بپردازد، سعی می‌کند در نمایشی مهربانانه از راه‌های بازگشت بشریت به مسیر درست زندگی بگوید. ادعایی که می‌توان به وضوح آن را با مشاهده‌ی آن دریای آبی‌رنگ و آن «قطار همیشه موجود» پذیرفت و درک کرد. چرا که همین یک چیز هم به خوبی نشان می‌دهد که میازاکی تا چه اندازه به شانس بالای انسان برای بازگشت به روزهای اوج خویش معتقد است. تازه افزون بر این‌ها، «شهر اشباح» نه تنها هرگز اخراج این افراد از جامعه و عدم پذیرش آن‌ها را راهی درست برای برگرداندن جامعه‌ی انسانی به روزگار اوج نمی‌داند، بلکه تنها راه حل حقیقی را در برخوردهای مهربانانه‌ی «چیهیرو» با این گناه‌کاران به نمایش می‌گذارد. جایی که آن روح سرگردانی که حتی کسی توانایی تحمل بوی بدش را نداشت، به سبب تلاش‌های «چیهیرو» و استفاده‌ی او از تمامی کمک‌های موجود (بخوانید کارت‌های درخواست آبی که آن روح سیاه‌رنگ به او هدیه داده بود)، تبدیل به موجودی پاک و پاکیزه می‌شود و مجددا توانایی بازگشت به جامعه‌ را می‌یابد. همان‌ سکانس‌هایی که در آن‌ها آلوده‌شده‌ای همچون آن روح سیاه‌رنگ، پس از تحمل سختی‌های لازم، باز هم به لطف «چیهیرو» توانایی سوار شدن بر قطار فرار از بدی‌ها را پیدا می‌کند و در یک خانه‌ی کوچک در یک جنگل دور، به آرامش می‌رسد.

پس تمامی این‌ها قرار است این اطلاع را به انسان برسانند که او هنوز هم می‌تواند جامعه‌ی خودش را اصلاح کند. این که فرار از افرادی که در نگاه او دیگر تبدیل به موجوداتی زشت به نظر می‌رسند، احمقانه‌ترین کار ممکن است. چون برخلاف دیدگاه اولیه‌ی ما، میازاکی می‌گوید که اتفاقا اندکی خوردن از غذای این شهر برای همرنگ آن‌ها شدن و وارد جمع‌هایشان گشتن، آن‌قدرها هم چیز بدی نیست. چون دقیقا به همین خاطر است که «چیهیرو» برخلاف «فرار» اولیه‌اش از تک به تک افراد این جامعه، در ادامه موفق به یاری آن‌ها و اصلاح‌شان می‌شود.
دقیقا به همین خاطر است که برعکس آن سکانس‌های آغازین فیلم که در یکی از آن‌ها او به فرار از کشتی گناهکارانی می‌پرداخت که به علت غرق شدن در فساد، تنها در این شهر چهره‌ی کامل‌شان را پیدا می‌کردند، در پایان ما شاهد خروجی هستیم که در آن هم «چیهیرو» و هم مردم آن شهر شاد هستند. این‌ها یعنی «گریختن» راه ما نیست. یعنی میازاکی به ما می‌گوید بمانیم. بمانیم و همان دختربچه‌ی ساده‌ای باشیم که هیچ‌چیز از این گناه‌ها نمی‌داند، اما آن‌قدر هم خوش‌قلب است که کمی با افراد جامعه‌اش همراه می‌شود و در پایان، آن‌ها را نیز شاد می‌گرداند. چون مهم نیست ما یا آن‌ها تا چه اندازه «غیر ایده‌آل» یا «زشت» باشیم. چون در هر صورت قطاری هست. قطاری که بلیط آن سخت پیدا می‌شود، اما یافتنش هیچوقت غیرممکن نیست.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین