اگر از همان فیلم کوتاه سه دقیقهای نولان یعنی Doodlebug «حشره»، رد پای او را تا آخرین ساختهاش یعنی فیلم تنت، دنبال کنیم، گرایش او به جهانهای موازی و شکست زمانی در روایتهایش، کاملا قابل مشاهد است. همچنان میرسیم به همان کاراکتر اصلی فیلم کوتاهش که به ظاهر به دنبال حشرهای افتاده تا او را از بین ببرد اما به ناگاه با خودش در بُعد کوچکتری (یا بهتر بگویم در جهانی دیگر) مواجه میشود. بعدتر هم بُعد بزرگترِ او، بالای سرش سبز میشود. یعنی سه جهان متفاوت. با
نقد فیلم Tenet همراه باشید.
مواجهه با این جهانهای موازی در فیلمهای نولان، کارکردهای متفاوتی دارد. جدای از آنکه کشف هر کدام از این جهانها در دل فیلم، با نوعی غافل گیری همراه است و مخاطب را شوکه میکند، نولان از این الگو برای یک قاعده همیشگی در فیلمهایش نیز بهره میبرد. قاعدهای که آن را در این گزاره خلاصه میکنم: «شکار، شکارچی میشود یا بلعکس». رد این گزاره را به نوعی میشود در تمام فیلمهای او جستجو کرد.
به عنوان مثال، در همین فیلم کوتاه حشره، کاراکتر در قامت شکارچی، به دنبال آن است که حشرهای را شکار کند اما ناگهان خودش در معرض شکارچی دیگری قرار میگیرد. در فیلم اول او یعنی Following «تعقیب»، نویسندهای بر حسب کنجکاوی، هر بار به دنبال یک نفر به راه میافتد تا از مکانهایی که او میرود سر در بیاورد. طبعا او به عنوان شکارچی به دنبال شکار سوژههاست. اما بعدتر میبینیم که او خودش به عنوان یک سوژه مناسب، برای حضور در یک ماجرای جنایی، به وسیله فرد دیگری شکار میشود.