. . .

در دست اقدام مجموعه شعر مرز حسرت| تاوان

تالار اشعار کاربران
نام مجموعه شعر: مرز حسرت
شاعر: تاوان
قالب: غزل و دوبیتی و چهاربیتی و قطعه
مقدمه:
من چه کردم که نصیبم جز جدایی هیچ نبود
در دلم جز درد و رنج هم قدر یک دنیا نماند
اشک چشمانم ز بس که گریه کردم تا سحر
خشک شده و قطره‌ای در چشمانم حالا نماند
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
100
امتیازها
58

  • #11
حرف‌های ناگفته اما روزی پیدا می‌شوند
هر چه کتمان هم شوند، تبدیل به غوغا می‌شوند
خنده بر لب می‌زنم تا کس نداند راز من
بغض و رازهای نهفته روزی پیدا می‌شوند
از برای سنگدلان هیچ زود قضاوت‌ها نکن
حتی سنگدل‌ترین‌ها هم روزی شیدا می‌شوند
شب‌ها ترس کابوسی را من نمی‌خرم به جان
چون می‌دانم خواب‌هایم مفهوم رویا می‌شوند
هان مشو نومید که چون واقف نه ای از سر غیب
رنگین کمان هم بعد باران هویدا می‌شود
اما فکر نرمی شن‌های ساحل را نکن
که تمام ساحلان ختم به دریا می‌شوند
عشق و لبخندهای کوچک را مبادا گم کنی
زمانی تمام این ها قدر دنیا می‌شوند
گر بینی دوست و دشمن ز پشت خیانت‌ها بکرد
بذر غم را در خودت نکار که رسوا می‌شوند
گر ناکسان پایمال کنند عشقت را غمگین نشو
عشق‌های پاک نصیب دل‌های تنها می‌شوند
گر نیمه‌ی راه بینی دوستان رهایت کرده‌اند
دان روزی از برایت پر از تمنا می‌شوند


*تضمین:
1. خنده بر لب می‌زنم تا کس نداند راز من
2. هان مشو نومید که چون واقف نه ای از سر غیب
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
100
امتیازها
58

  • #12
عاشقت بودم زمانی که عاشقی پیدا نبود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
آن دم که این دلم مرا به لمس دستانت فروخت
فکر تو خواب را از این چشمان عاشقم زدود


* تضمین:
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
100
امتیازها
58

  • #13
رفتی اما در دلم احساس من کمتر نشد
چندی از روزها گذشت و حال من بهتر نشد
هنگام رفتن نگاهت آن چنان سرد بود دگر
که نگاهت تا به حال حتی از این سردتر نشد
نیستی و برای تو گلی ز باغچه چیدم و
حتی آن گل هم به اندازه‌ی من پرپر نشد
بارها از اهل و نا اهل دو صد خنجر خوردم ولی
درد و زخم هیچ کدام هم قدر این خنجر نشد
یاد آن ب×و×س×ه در این قلبم جا خوش کرده ولی
یاد هیچ ب×و×س×ه‌ی شیرینی از این تلخ‌تر نشد
یاد تو در دل همانند خداست اما دگر
که خدا با مخلوقش از این بیگانه‌تر نشد
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
100
امتیازها
58

  • #14
در پس شب‌های تار، صبحی روان خواهد شد
در پس تنهایی‌ها، عشقی نهان خواهد شد
قصه‌ی درد قفس، می‌گذرد بی‌هم‌نفس
مطمئن باش دردهایت، روزی تمام خواهد شد
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
100
امتیازها
58

  • #15
دردم از یار است و درمان نیز هم
فراز و نشیب این عشق نیست کم
گر چه روزی ساز دوری کوک شد
می‌جنگم پیروز نباشد این غم
خاطرات عشق، مرا خواهد کشت
درمانش جز مهر یار نیست این سم
این همه درد برایم انصاف نیست
اما به ابرو ندارم هیچ خم
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
100
امتیازها
58

  • #16
زندگی در این جهان تنها خیالی بیش نیست
جهانی که رویا هم در آن کابوسی بیش نیست
در پی مفهوم عشق، گشتیم به قدر یک عمر
غافل از این که حس عشق هم خیالی بیش نیست
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
100
امتیازها
58

  • #17
حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می‌کند
دروغ معشوقه را هم عاشق باور می‌کند
لشکر عشق هم اگر که روزی بی‌رهبر بود
دنیا یک غمدیده را بر لشکر رهبر می‌کند
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
100
امتیازها
58

  • #18
رفتی اما این دلم، رفتنت را باور نکرد
بین آتش بود اما یادت را خاکستر نکرد
عشق تو هک شده در اعماق این دل آن چنان
که نبودت را دروغ خواند، لحظه‌ای باور نکرد
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
100
امتیازها
58

  • #19
نفهمیدی واسم بی‌تو
زندگی مثل زندونه
تا ابد خاطرات تو
توی این ذهنم می‌مونه
نفهمیدی چه شب‌ها که
با یاد تو سحر کردم
عزیزم بگو عشق اینه
یا که من اشتباه کردم
دلم آغوشتو می‌خواد
که عمری محو چشماته
اما افسوس همه اینا
فقط خواب و خیالاته
ازت پرسیدم و گفتی
که شاید سرنوشت گیره
شاید هم سرنوشت که نه
دلت جای دیگه گیره
عزیزم عاشقتم و
اینو یه دنیا می‌دونه
دیگه چه قدر باید باشم
منتظر تو، دیوونه​
 

tavan

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
9324
تاریخ ثبت‌نام
2025-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
44
پسندها
100
امتیازها
58

  • #20
عذابم میده هر روز این
غم دوریت توی سینه
نگاه سرد هر روزت
شاید که سرنوشت اینه
همون اول دلم وقتی
که دیدت بی‌صدا خندید
الان حالم طوریه که
میگم ای کاش نمی‌خندید
دستام سرد و چشام بارون
حالم مثل زمستونه
فقط فکر و خیالاتم
با این حالم نمی‌خونه
رفتی و بعد این داستان
دلم داغون و حیرونه
چه طور سر کنه با دوریت
جوابش رو نمی‌دونه​
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
2
بازدیدها
284
پاسخ‌ها
17
بازدیدها
942

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین