. . .

شعر قصاید ملک الشعرای بهار

تالار متفرقه ادبیات

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #61
باد خراسان همیشه خرم و آباد

دشت و دیارش ز ظلم و جور تهی باد

دشت و دیار ار ز ظلم و جور تهی گشت

ملک بماند همیشه خرم و آباد

ملک یکی خانه‌ایست بنیادش عدل

خانه نپاید اگر نباشد بنیاد

داد و دهش گر بنا نهند به کشور

به که حصاری کنند ز آهن و پولاد

خصم ببستند و شهر و ملک گشودند

شاهان از فر و نیروی دهش و داد

و آنکو باد جفا و جور به‌سر داشت

سرش به خاک اندرست و ملکش بر باد

شکر خداوند را که داد و دهش را

طرفه بنائی نهاد پادشه راد

خسرو گیتی‌ستان مظفر دین شاه

آنکه ز عدلش بنای ظلم برافتاد

داده خدایش خدایگانی و شاهی

باز نگیرد خدای آنچه به کس داد

ملک عروسی است عدل و دادش کابین

در ده کابین و شو مر او را داماد

طایر دولت که هرکسش نتوان بست

بال و پر خوبش جز به سوی تو نگشاد

مسند شرع و سریر حکم تو داری

خصم تو دارد غریو و ناله و فریاد

اینک بنگر بهار را که شدش طبع

شیفته بر مدح تو چو کاه به بیجاد

داند کش طبع را چه پایه و مایه است

آنکه بداند شناخت شاهین از خاد

بود درین آستان پدرش صبوری

چندی مدحت‌سرای و داد سخن داد
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #62
بگذشت اردی‌بهشت و آمد خرداد
خیز که باید قدح گرفت و قدح داد

اول خرداد ماه و وقت گل سرخ
وقت گل سرخ و اول مه خرداد

آمد خرداد ماه با گل سوری
داد بباید کنون به عیش و طرب داد

بر گل ‌سوری خوش‌ است بادهٔ سوری
وبژه ز دست تو ماهروی پریزاد

گل شکفد بامداد از بر گلبن
چون دو رخ لعبتان خلخ و نوشاد

صبح دوم کافتاب خندد بر کوه
بر سر یک شاخ‌، گل بخندد هفتاد

باد به شبگیر چون زند ره بستان
تاب درافتد به زلف سنبل و شمشاد

چون سر زلفین دلبری که ز جورش
رفته بر و بوم عمر من همه بر باد

جور پسندند خوبرویان بر من
فریاد از جور خوبروبان فریاد

ای ز جفایت شده خراب دل من
هم به وفا روزی این خراب کن آباد

بیداد اکنون‌نه‌درخور است که گشتست
گیتی از عدل شاه پر دهش و داد

ملک یکی خانه‌ایست بنیادش عدل
خانه نپاید اگر نباشد بنیاد

داد و دهش گر بنا نهند به کشور
به که حصاری کنند ز آهن و پولاد

شکر خداوند را که داد و دهش را
طرف بنائی نهاد پادشه راد

پادشه دادگر مظفر دین شاه
آنکه ز عدلش بنای ظلم برافتاد

ظلم برون شد چو او درآمد بر تخت
فتنه فرو شد چو او ز مام جهان زاد

فر و بزرگی بیامد ار ز بر عرش
دست بکش پیش تخت شاه در استاد

خرم‌و شاداست‌بخت‌شاه که گشته‌است
کشور از او خرم و رعیت از او شاد

ار جو کازاین بنای فرخ قانون
ملک بماند همیشه خرم و آباد
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #63
دلم از عشق آن بت نوشاد

چند باید شکسته و ناشاد

چند باید ستم براین دل و جور

که دل است این‌، نه آهن و پولاد

آمد آن تیره روز و نامش عشق

خرمن صبر من به داد به باد

وای ازین عشق و داد ازو که مرا

کس ازین عشق می‌نگیرد داد

عشق دردی است کاندرین گیتی

داروی او حکیم نفرستاد

هر بنائی ز بیخ و بن برکند

می ندانم که این بنا که نهاد

چشمم از درد عشق در زاری

دلم از شور عشق در فریاد

گشته این یک چو آذر برزین

گشته آن یک چو دجلهٔ بغداد

هرکه را عشق زد به دامن دست

بایدش دین و دل ز دست بداد

راست چون من که هم ز روز نخست

دین و دل دادم آنچه بادا باد

گر غمی گشت دل چه غم که شود

از مدیح ولی یزدان شاد

شیر یزدان علی که پیغمبر

درکف او لوای ایمان داد

آن کش اندر غدیر خم یزدان

داد دیهیم دین و خاتم داد

آن که از کندن در خیبر

کرد دین نبی قوی بنیاد
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #64
مهرگان آمد به آیین فریدون و قباد

وز فریدون و قباد اندرزها دارد به یاد

گوید ای فرزند ایران راستگویی پیشه کن

پیشهٔ ایران چنین بود از زمان پیشداد

در چنین روز گرامی هدیه‌ای آمد ز هند

هدیه‌ای عالی ز سوی پارسی‌زادان راد

طرفه تندیسی فرستادند از هندوستان

زان حکیم پاک‌اصل و شاعر دهقان‌نژاد

نصب گشت اینجا به‌امر خسرو ایران‌زمین

روز عید مهرگان‌، جشن فریدون و قباد

*

*

ای حکیم نامی ای فردوسی سحر آفرین

ای به‌ هر فن در سخن چون‌ مرد یک‌ فن اوستاد

شور احیاء وطن گر در دل پاکت نبود

رفته بود از ترک و تازی هستی ایران به باد

خلقی از نو زنده کردی‌، ملکی از نو ساختی

عالمی آباد کردی خانه‌ات آباد باد

نیست غم گر حرمتت اهل زمان نشناختند

هر هنرمندی به عصر خویش محروم اوفتاد

روح و آوای تو درگفتار نیکت زنده است

روح بدخواه تو در سرپنجهٔ جهل و عناد

غزنوی گر کرد خبطی پهلوی جبران نمود

آن شه ار بیداد فرمود این شهنشه داد داد

این زمان صدر اجل در حلقهٔ اعیان ملک

نصب تندیس تو را در این مکان بازو گشاد

پرده بگرفتند روز مهرگان از روی تو

خاطر ناشاد ایرانی شد از روی تو شاد

خواند در میدان فردوسی بهار این چامه را

پس بر تندیس فردوسی به تعظیم ایستاد

تا جهان باقیست باقی باد ایران بزرگ

دوستانش کامیاب و دشمنانش نامراد

شاه ایران نامجوی و خلق ایران کامجوی

فرّ یزدانی در او باقی الی یوم المعاد
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #65
بود مر ابر را اندر کمین باد
برد مر ابر را زین سرزمین باد

چو ابر آید نباریده به صحرا
وز بادی‌، که دیدست این‌چنین باد

نگرید ابر ازین پس زانکه هر روز
گشاید ابر را چین از جبین باد

چو ابر اندر هوا بشتافت‌، دانیم
که باشد در قفای او یقین باد

فلک پیوسته در یک آستینش
بود ابر و به دیگر آستین باد

نفورم من ز باده زآنکه باشد
به لفظش تا به حرف سومین باد

غمی گشتیم از این باد و از این ابر
دو صد لعنت بر این ابر و بر این باد
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #66
محشر خرگشت طهران‌، محشر خر زنده‌باد

خرخری ز امروز تا فردای محشر زنده‌ باد

روح نامعقول این خر مرده ملت‌، کز قضا

هست هر روزی ز روز پیش خرتر، زنده ‌باد

اندرین کشورکه تا سرزندگان یکسر خرند

گر خری تیزی دهد گو‌یند یکسر زنده ‌باد

اسب تازی گر بمیرد از تاسف‌، گو بمیر

اندر آن میدان که گویند ابلهان خر زنده‌ باد

راه‌آهن گر بخواهی مرده‌ات بیرون کشند

در چراگاه وطن‌، گو اسب و استر زنده ‌باد

در محیطی کامتیازی نیست بین فضل و جهل

آن مکرر مرده‌ باد و این مکرر زنده‌ باد

گر کسی گوید که حیدر قلعهٔ خیبر گرفت

جای حیدر جملگی گویند خیبر زنده ‌باد

ور کسی از خولی و شمر و سنان مدحی کند

جملگی گویند با اصوات منکر، زنده ‌باد

آنکه گوید مرده‌ باد امروز در حق کسی

رشوتی گر داد گوید روز دیگر زنده ‌باد

از پی تغسیل و دفن مردمان زنده‌دل

مرده‌شو در این محیط مرده‌ پرور زنده‌ باد

در گلستانی که بلبل بشنود توبیخ زاغ

راح و ریحان مرده‌ باد و خار و خنجر زنده ‌باد

مردم دانای سالم مرده و اندر عوض

دولت زشت ضعیف زرد پیکر زنده‌ باد
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #67
گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد
جان پدر بگوی بدانم چرا نداد؟‌!

از پیش ما گذشت خدا و نداد چیز
دیشب‌، که نان نسیه به ما نانوا نداد

جان پدر بگوی بدانم خدا نبود
آن شخص خوش‌لباس که چیزی به ما نداد؟

گر او خدا نبود چرا اعتنا نکرد
بر ما و هیچ چیز به طفل گدا نداد؟

شخصی خیال که چیزی دهد ولی
آژان میان فتاد و ردم کرد و جا نداد

گفتم که مرده مادر و بابام ناخوش است
کس شاهی ای برای غذا و دوا نداد

همسایه روضه خواند و غذا داد، پس چرا
بیرون در به جمع فقیران غذا نداد

دیدم کلاهی ای زدم در تو را براند
وز دوری خورش به تو یک لوبیا نداد

دایم به قهوه‌خانه سماور صدا دهد
یکبار هم سماور بابا صدا نداد

بقال بی‌مروت از آن میوه‌ها به من
یک آلوی کفک زدهٔ کم‌بها نداد

نزدیک نانوا سر پا بودم و کسی
یک لقمه نان به دست من ناشتا نداد

مردی گرفت لپ مرا و فشرد و رفت
چیزی ولی به دست من بینوا نداد

از این همه درخت که باشد میان شهر
یک شاخه نیز منقل ما را جلا نداد
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #68
امیر مشرق امروز عرض لشکرکرد
زمین ز لشکر خود عرضگاه محشرکرد

چو خنگ دولت اوپای بر زمین بنهاد
سنان رایت او سر ز آسمان برکرد

زآب خنجرش آتش فتاد بر دل خصم
ز باد تیغش بدخواه خاک بر سرکرد

ز بانگ مردان‌، بدریدگوش دشمن ملک
زگرد موکب‌، جان عدو پرآذرکرد

ز شیرمردان چون بیشه کرد دامن کوه
ز سروقدان‌، صحرای طوس کشمرکرد

زکوه سنگین، افغان و زینهار بخاست
چو کوه رویین را شه بدو برابرکرد

بلی دوتوپ شنیدر، دوکوه روئین بود
که کوه سنگین از بیم او فغان سرگرد

همین نه عرض هنرکرد شهریار امروز
که هربروزی عرض جلال دیگرکرد

هزار کار نمایان نمود و آن همه را
برای تقویت ملت پیمبر کرد

خدایگان رسولان محمد مختار
که هرچه کرد، به فرمان پاک داورکرد

نخواند درس مجازی ولی به مدرس حق
هزار درس حقیقت نخوانده از برکرد

یتیم بود ولیکن به عقدگاه ازل
زواج هفت پدر را به چار مادر کرد

زقاب قوسین اندرکذشت و سوی خدا
ز هرچه بود و بود جایگه فراتر کرد

چه مدح کوبم آن راکه از جلالت قدر
خدای عزّ و جل مدحتش مکرر کرد

همین سپاس ازو بس مرا، که درگل من
فروغ مهر و ثنای ملک مخمر کرد

طراز دفتر اجلال نیرالدوله
که باید از پی مدحش هزار دفتر کرد

شگفت نبود ازکردگار عزوجل
که عالمی را در یک وجود، مضمر کرد

اگر ز هیبت او آسمان شود از جای
توان ز حشمت او آسمان دیگر کرد

شها تو عالم عقلی و دهر عالم نفس
به تیغ عقل توان نفس را مسخر کرد

هرآنکه دیدهٔ بدبین به‌ملک شرق‌انداخت
نهیب خشم تو خاکش به‌ دیده اندر کرد

چو ملک شرق به کابین انتظام تو شد
عروس امن درآمد به بزم و زیور کرد

همان کسان که به دل کینه ی تو ورزبدند
اگرچه عفو توشان کام دل میسر کرد

ولی جهان‌شان نشنید عذر وکیفر و داد
هرآنچه کرد، جهان درشت‌کیفر کرد

دو خوب و بد ز نژادی عجب نباشد از آنک
درودگر ز یکی چوب دار و منبر کرد

کنون به شادی بنشین و داد خلق بده
که آفرین‌ها یزدان به دادگستر کرد

همان ستم زدگان را به عدل رهبر باش
سپاس آن که خدایت به عدل رهبر کرد

خدایگانا؛ اینک بهار مدح‌سرای
به مدح جاه تو چون عنصری‌، سخن سر کرد

صبوری آمد در مدحتت نهالی کاشت
نهال مدح تو اکنون به خرّمی بر کرد

چسان توانند افکند آن درختی را
که آب رحمت ولطف تواش تناورکرد

زکید کوته‌بینان چگونه گردد پست
کسی که مدح تو شاه بلند اخترکرد

همیشه تا نتوان ماه را بکتان بست
هماره تا نتوان چرخ را به چنبرکرد

مدار چرخ‌، به کام تو باد زانکه خدای
برآستان تو صد چون سپهر، چادرکرد

به ملک شرق بمان شاد وکام دل برگیر
که ملک شرق ز عدل توکام دل برکرد
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #69
عاقل آن نیست که فضلی وکمالی دارد

عاقل واقعی آنست که مالی دارد

ای‌پسر فضل وادب این‌همه تحصیل‌مکن

فضل اندازه و تحصیل روالی دارد

اندربن دوره به‌مال است‌، جمال همه کس

نشود خوار، عزیزی که جمالی دارد

من پی علم شدم‌، مدعیان در پی مال

هرکسی خاصیتی بخشد و حالی دارد

ای پسر هرکه ترا خواهد و تعقیب کند

برحذر باش از او، زانکه خیالی دارد

شاعر زنده فقیر است و تهیدست ولی

ازپس مرگ عجب جاه و جلالی دارد

مرد عاقل دگر و آدم کامل دگرست

آدمی شو اگرت عقل عقالی دارد

آدم‌آنست که با نفس خود از روی یقین

روزوشب کشمکش وجنگ وجدالی‌دارد
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #70
صبر کنم انتظار اگر بگذارد
کام برم روزگار اگر بگذارد

پیش فتم بخت بد اگر نکشد پس
خدعه کنم اشتهار اگر بگذارد

نام من آید فراز قائمه ی رای
قائمه ی ذوالفقار اگر بگذارد

داده‌ام اول قرار کار وکالت
مملکت بی‌قرار اگر بگذارد

مهره‌ام آید برون ز ششدر حیرت
این ورق چارچار اگر بگذارد

رأی تمام از من است‌، کاتب آراء
چند نقط بر هزار اگر بگذارد

«‌تربت جامم‌» بس است‌، هیئت نظار
نیت خود را کنار اگر بگذارد

از پی خود کسب اعتبار نمایم
گیتی بی‌اعتبار اگر بگذارد

بنده وکیلم به رأی‌های دروغی
همهمهٔ نوبهار اگر بگذارد

خواهم ازین نقطه من امید ببرم
این دل امیدوار اگر بگذارد

کوس وکالت زنم به حیله و تزویر
سابقهٔ بی‌شمار اگر بگذارد

مردم بیچاره را فریب دهم زود
کلک صدیق بهار اگر بگذارد
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
141

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین