. . .

تمام شده دلنوشته نفیر خاموش| Vida کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
نه، این اثر در جاهای دیگر نیز منتشر شده است.
نام دلنوشته: نفیر خاموش

نویسنده: Vida کاربر انجمن رمانیک

ژانر: تراژدی _ اجتماعی​
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

Nstrn_jz

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
27
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
334
نوشته‌ها
979
پسندها
2,517
امتیازها
333
سن
20
محل سکونت
بلندای پرتگاه آرزوهای محال...^^

  • #11
چشمانش گیرایی و درخشش گذشته را ندارند

در صدایش خوش‌حالی و نشاط همیشگی را نمی‌توان یافت

دختری شد از جنس* دغدغه های روزگار، خاموشی وجودش را فرا گرفت...

کاری از دستش ساخته نبود، امیدی برای فریاد نداشت، تنها اشک‌هایش باقی مانده بود که بی صدا می‌باریدند.

سکوت کرد مقابل ستمگری‌هایی که در حقش کردند؛ اما چرا خاموشی؟ چرا سکوت کرد؟

فریاد زد اما هیچ‌کدام نشنیدند، در این دنیا مستضعفان صدایی برای گله و شکایت ندارند.

دخترک عاجزتر از آن بود که حق خود را بگیرد؛ انتظار تنها انتخابش بود...
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

Nstrn_jz

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
27
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
334
نوشته‌ها
979
پسندها
2,517
امتیازها
333
سن
20
محل سکونت
بلندای پرتگاه آرزوهای محال...^^

  • #12
#فصل سوم

خدایا!

مظلومانت چشم به راه روز دادرسی تو نشسته‌اند، تنها تویی که دست‌ها را رها نمی‌کنی.

دخترک گوشه‌ای از این جهانت کز کرد و انتظار راه تو را کشید.

افسوس که هر روزش را به دنبال گناهی که از آن نام می بردند، سپری می‌کرد.

دریغ از یک خطا! هرچه گذشته‌ها را زیر و رو کرد انتهایش خالی بود.

چه‌قدر غریب و تنهاست که سکوت هم‌دم این روزهای اوست.

عزیزترین‌هایش به او اتهام ناپاکی زدند اما چه داشت که از معصومیتش دفاع کند؟

درد دارد که بر زخم‌هایی که عزیزانت باعثش بودند مرهم بگذاری...

کاش می‌دانستند چه کردند با یک قلب پاک...
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Nstrn_jz

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
27
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
334
نوشته‌ها
979
پسندها
2,517
امتیازها
333
سن
20
محل سکونت
بلندای پرتگاه آرزوهای محال...^^

  • #13
نخستین باری بود که قلم دست گرفته و حرف‌های قلب شیشه‌ای خود را می‌نوشت.

شیشه‌ای که با وجود آن کلمات ظلمت بار هزاران قسمت شد.

هیچ‌کس به اشک‌های پاک و سوزناکش اعتنایی نکرد.

در این روزگار هرکس دردی دارد، کاش می‌شد از درد های یک‌دیگر بکاهند...

کاش می‌شد مرهمی بر دردها، زخم‌های کوچک و بزرگ یک‌دیگر باشند.

افسوس!

افسوس که باری از زخم‌های تازه بر دوش یک‌دیگر می‌گذارند...

چه زود اطرافیان در گوشه و کنار این محله آشنا بی‌ر*حم شدند...
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Nstrn_jz

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
27
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
334
نوشته‌ها
979
پسندها
2,517
امتیازها
333
سن
20
محل سکونت
بلندای پرتگاه آرزوهای محال...^^

  • #14
زانوی غم را در آ*غوش تنگ و سردش گرفت؛

تنها ارثیه‌ای که برایش باقی مانده همین غصه‌ها و اشک‌هاست.

جز خوشی و نشاط کودکی چیزی نداشت، چشم دیدن آن را هم نداشتند و بی‌رحمانه از او گرفتند.

قلب دخترک کوچک تر از آن بود که در مقابل همه حقایق به تنهایی تاب بیاورد؛

حقایقی از دنیای به ظاهر مهربان و زیبا...

همه چیز مقابل چشمان اشک‌آلود دخترک آشکار شد؛

حقیقت این که این روزگار سنگ‌دل تر از آن است که فکر می‌کنیم.

واقعیت آن که اینجا جایی برای افراد ناتوان و عاجز وجود نداشته و ندارد...
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Nstrn_jz

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
27
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
334
نوشته‌ها
979
پسندها
2,517
امتیازها
333
سن
20
محل سکونت
بلندای پرتگاه آرزوهای محال...^^

  • #15
دنیا سیاه شد، آدمیان آن را درک نکردند که هیچ، بلکه آن را خوفناک‌تر و تاریک‌تر ساختند.

همه آن‌ها می‌گویند دوستت دارند، تو را بخشی از وجود خود می‌خوانند و محبت می‌ورزند.

اما چه فایده دارد؟ دروغ هیچ گاه دردی را دوا نمی کند!

چشم‌هایشان همه واقیعت‌ها را آشکار می‌کند.

چشم‌هایی که می‌شود از آن‌ها سردی و سنگ‌دلی را خواند...

این روزها مهر و محبت انسان ها هم ساعتی می‌شود!

آن‌گاه که بالا باشی باران محبت بر سرت می‌ریزند و تو را سوگلی خود می‌دانند؛

اما وقتی به پایین ترین نقطه سقوط کردی، فقط تاریکی و سکوت است که برایت باقی می‌ماند.

پس از آن هرچه می‌خواهی فریاد بزن!

هیچ کس تو را نخواهد دید...
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Nstrn_jz

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
27
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
334
نوشته‌ها
979
پسندها
2,517
امتیازها
333
سن
20
محل سکونت
بلندای پرتگاه آرزوهای محال...^^

  • #16
هرگز بر بی گناهیت فریاد التماس برپا نکن!
هزاران دلیل صغیر و کبیر برای خود می‌آوردند و آن‌چه نمی‌خواهند را هرگز باور نمی‌کنند.
به دنبال اثبات سخنانت باش!
اشک‌هایت را برای دروغ‌های بی‌رحمان نریز...
هرکه نداند، خودت و خالق جهانت از حقایق پنهان آگاهید.
باشد که او گشاینده گره مشکلاتت و شنونده فریاد بی‌گناهیت بماند...

ای سکوت و تنهایی من!
بگو با من
از قصه آشنایی مان،
بشکن خلوت دیوارها را،
نابود کن حرمت کنج ها را،
در خودت فریاد بزن
و مرا با خودت یکی کن!
من یک عمر است
به امید صدای فریاد تو زنده ام...

«پایان»
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,025
امتیازها
123

  • #17


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین