نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
روزگار میچرخد؛
نه بر میل تو لیکن بر میل آن کس که چشمانش را میبندد،
میسوزد جایی از اعماق وجودش که ببیند مغرور عالمیان خوانده شده...
مگر جز خوبی و صلاح آن ها چه میخواست؟
روزگار چرخید بر میلشان، دریغ از ظلمت!
دلسوزها را مغرور خواندند و به عفتش ریشخند زدند،
وجود مهذبش هزاران تکه شد،
نماند این روزگار که چنین میکند با معصومین دلها...
آنقدر سریع و بی وقفه به پایان راه رسید که گویا هرگز چنین چیزی نبوده.
حال که زندگیاش دگرگون شد، روزهای خوب آن دوران برایش آرزو شد، خاطرات زیبایش به فراموشی سپرده شد. حال که زندگی به کامش تلخ شد، زمان آهسته قدم برمیدارد...
دستهای سرد و کوچکش را بر خاطرات کهنهاش میکشد، چه زود دست نیافتنی شدند.
میگوید استوار است اما با پاهای لرزان قدم بر میدارد، هراس دارد اما به کدام دلیل؟
از اتهام ناپاکی و حکم نادرست هم منحوس تر میشود؟ آخ خدایا!
تلخ تر از آن نیست که فریاد بی گناهی سر بدهی و صدایت شنیده نشود...