. . .

انتشاریافته دلنوشته شومینه | آرمیتا حسینی کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
نام دلنوشته: شومینه
نویسنده: آرمیتا حسینی
ژانر: عاشقانه، درام
مقدمه:
یک‌بار دیگر در میان توده‌ای از مردم ایستاده‌ام، می‌خواهم بسوزانم لبی را که به دروغ باز می‌شود!
بسوزانم انسان‌های انسان‌نما را!
بسوزانم!
من در این شومینه، خیلی چیزها قرار است بسوزانم!
پله به پله، با من قدم بردار
تا نقاب‌‌‌شان را کنار بکشم و ببینی زمان مرگ،
چه‌قدر له له می‌زنند!
Negar_20210414_194129.png
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #21
حلقه‌ای که داده بودی را در ساحل میان امواج جوشان گم کردم!
می‌گویند در انبار کاه دنبال سوزن گشتن اشتباه است؛ اما من باید پیدایش می‌کردم!
آن تکه‌ای از خاطرات تو بود، زمانی که با عشق حلقه را در دستانم کردی، شیرین‌ترین خاطره‌ی من نباید به دست این امواج مزاحم بر باد می‌رفت!
خورشید داشت غروب می‌کرد و سرما و تاریکی، به‌خصوص سوز بیشتر شده بود؛ اما‌ ‌کم نیاوردم و باز ادامه دادم.
یاد حرفت افتادم که گفتی:
- همه چیزم را فراموش کن!
چگونه نامرد؟ چگونه فراموش کنم؟ با من چنین نکن... نکن!
می‌خواستم خودم را به دست این امواج بسپارم و تمامش کنم؛ اما وقتی حلقه را به دست گرفتم، خسته و بی‌رمق روی شن‌های ساحل دراز کشیدم و لبخند بی‌جانی زدم! دیدی پیدایش کردم؟ چون دوستت داشتم! تو را، نه حلقه را! تو را دوست داشتم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #22
دوستت دارم برای تو فقط یک حرف بود!
چیزی بی‌جان و بی‌ارزش که فقط به زبان می‌آوردی؛ اما برای من یک دنیا بود!
برای من معنای لبخند و شادی، طراوت و احساس، آزادی و شیرین و معنای دلخوشی را می‌داد!
برای من معنای بارانی را که جنگل تشنه و خشک شده‌ای را خیس می‌کرد، می‌داد!
معنای آتش در وسط سرما و یخ زدگی را می‌داد!
معنای بوی گل‌های خوش عطر باغ!
صدای بلند خنده بعد از گریه!
بالا پایین پریدن و تالاپ تولوپ قلب!
برای من معنای این‌ها را می‌داد و واقعی و قابل لمس بود؛ اما تو فقط یک نوشته را به نام «دوستت دارم» حفظ کرده بودی و به زبان می‌آوردی!
این سخنی که به من گفتی را باید در شومینه احساس بسوزانم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #23
مرگ من، کی می‌رسی تو؟
پس چرا نمی‌رسی تو؟
راهت دور است؟ می‌خوای من سمتت بدوم؟ بیا دیگر خسته شده‌ام، زیر پایم به جای رشد کردن گل و چمن، درد و بدبختی، ناله، اشک و دلتنگی رشد کرده است! بیا و مرا از انتظار بیرون بکش!
روی زمین سر خوردم و اشک ریختم. می‌خواستم با فریاد این غروب دلگیر را دلگیرتر کنم، می‌خواستم صدای فریادم آن‌قدر بلند باشد که مرگ نیز بشنود!
گل پرپر شده‌ی زرد رنگ را بلند کردم و انداختم که آرام از بالای پرتگاه روبه پایین سر خورد.
دوستت داشتم! بد کردی با من، بد کردی و من نیز حال با خود بد می‌کنم.
فریادم را گوش بده!
گوش بده چه می‌گویم!
من نباید باشم،
نباید نفس بکشم،
نمی‌خواهم،
بفهم!
به خدا نمی‌خواهم!
خسته‌ام، زندگی را دوست ندارم!
پاهایم سست شده،
نمی‌توانم ادامه بدهم!
مردم به جای کمک به من، سنگ می‌اندازند تا با این پای لنگ و دل شکسته بدتر زمین بخورم!
به دادم برس مرگ!
نجاتم بده مرگ!
زمزمه‌وار ادامه دادم:
- نجاتم بده؛ اما در انتظار ماندم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #24
لبخندت، حرف‌هایت، نفس‌هایت باید بسوزند در آتش احساس!
آخرین چیزی که باید از تو بسوزانم، اولین دیدارمان بود!
«بدون تو نمی‌توانم و دوستت دارم!»
این را تو گفتی، صدای رعد و برق بلند شد و من به خود لرزیدم؛ اما سخنت گرمم کرد و خالی از ترس شدم!
با آن لبخند دل‌نشینت گفتی تا به ابد مال تو خواهم شد؛ اما اشتباه کردی، اشتباه کردیم!
ای کاش به جای لبخند، زهرخند نشانت می‌دادم!
مهم نیست، دیگر گذشت!
شومینه را روشن کرده‌ام، آخرین خاطره هم سوزانده شود دیگر تمام می‌شوی!
یک سخنی می‌گویم، اگر این متن خداحافظی برای همیشه را خواندی یادت بماند که دوستت ندارم، عاشقت نیستم، هیچ احساسی به تو ندارم!
اگر متنم را خواندی این یادت باشد و حال همه‌چیز در شومینه می‌سوزد!
خداحافظ.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,024
امتیازها
123

  • #25


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین