. . .

انتشاریافته دلنوشته شومینه | آرمیتا حسینی کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
نام دلنوشته: شومینه
نویسنده: آرمیتا حسینی
ژانر: عاشقانه، درام
مقدمه:
یک‌بار دیگر در میان توده‌ای از مردم ایستاده‌ام، می‌خواهم بسوزانم لبی را که به دروغ باز می‌شود!
بسوزانم انسان‌های انسان‌نما را!
بسوزانم!
من در این شومینه، خیلی چیزها قرار است بسوزانم!
پله به پله، با من قدم بردار
تا نقاب‌‌‌شان را کنار بکشم و ببینی زمان مرگ،
چه‌قدر له له می‌زنند!
Negar_20210414_194129.png
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #2
به نام خداوند دل‌های پاک

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!
متشکریم از شما ضمن انتخاب انجمن رمانیک برای انتظار آثار ارزشمندتان. خواهشمندیم قبل از شروع کردن تایپ دلنوشته‌تان قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!

قوانین و مراحل ایجاد تاپیک دلنوشته

زمانی که دلنوشته‌ی شما به ده پارت رسید می‌توانید طبق موارد گفته شده در تاپیک زیر، درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

زمانی که دلنوشته‌ی شما به دوازده پارت رسید شما می‌توانید جهت بررسی سطح قلمتان توسط منتقدان عزیز، از طریق لینک زیر درخواست نقد بدهید.

قوانین و چگونگی درخواست منتقد برای دلنوشته

شما می‌توانید جهت درخواست تعیین سطح مجدد اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام نمایید.

درخواست تعویض تگ

دل‌نویس عزیز، شما می‌توانید پس از اتمام اثر، یا حداقل 5 پارت پایانی اثر طبق موارد گفته شده در تاپیک زیر درخواست صوتی شدن اثر خود را بدهید.

درخواست صوتی شدن اثر

شما می‌بایست پس از اتمام تایپ اثرتان، از طریق لینک زیر اعلام کنید.

اعلام پایان تایپ دلنوشته

شما می‌بایست پس از اتمام تایپ دلنوشته‌تان جهت رفع اشکالات نگارشی و تایپی، از طریق لینک زیر درخواست ویراستار کنید.

درخواست ویراستار برای دلنوشته

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!

|مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک|
 
  • گل رز
  • لایک
  • عجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #3
می‌بینی؟
آن لاشخور کنار جنازه نشسته است؛ اما آن را نمی‌خورد.
می‌دانی چرا؟ جنازه رفیقش است!
نشسته و نگاهش می‌کند، با خود می‌گوید احتمالاً زمانی که من مردم اگر او را بخورم شخصی هم مرا می‌خورد.
با این همه، تصمیم می‌گیرد او را نخورد!
جنازه را ترک می‌کند و نمی‌داند این ترک کردن با خورده شدن جنازه، فرقی ندارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #4
کنار شومینه نشسته‌ام. گرم و سوزان است؛ اما...
نه گرمم شده، نه می‌سوزم!
هنوز یخ‌زده کنارش نشسته‌ام.
لحن صدایت، آن چشمان سرد و بی‌احساس مرا منجمد کرد. آب نمی‌شوم، حتی گرم نمی‌شوم، هنوز یخ‌زده، دستم را مقابل آتش گرفته‌ام! این روزها آتش‌ها هم ناتوان شده‌اند. ای کاش می‌شد همه‌چیز را که راجع به تو باشد، در این آتش سوزاند، بعد به خاکسرش خیره شد و قهقهه زد؛ اما الان وقت مرور است، شاید بعدش سوزاندم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #5
دوستم داشت! لبخند می‌زد، مهربان بود.
می‌گفت آن‌قدر دوستت دارم‌ که دوستت دارم‌ها کم می آورند!
می‌گفت همیشه کنارم و مراقبم است!
آن روز در کنار آبشار پر صدایی نشسته بودیم، با صدای بلندی فریاد کشیدی:
- عشق من مانند این آبشار جاریست!
موهایت پریشان بود و چشمانت خواب‌آلود، گویی در خواب بودی!
آن آبشار هنوز یادم است. هنور کنارش می‌نشینم، او جاریست؛ اما عشق تو نه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #6
مشغول تماشای فیلم بودم، نگاهم در نگاهت گره خورد.
تو به جای فیلم مرا می‌دیدی!
پرسیدم چرا تماشایش نمی‌کنی؟
گفتی فیلم بهتری مقابلت نشسته!
لبخندی زدم و من نیز به تو، به بهترین فیلم جهان خیره شدم!
از سینما خارج شدیم؛ اما چیزی از فیلم نفهمیدیم!
حال در سینما نشسته‌ام، مشغول تماشای همان فیلمم، باید اعتراف کنم تو بهتر از فیلم بودی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #7
در پیاده‌رو نشسته‌ام. هوا تاریک است، آسمان نمی‌بارد، فقط بغض کرده!
ستارگان، لبخند یا چشمک نمی‌زنند، فقط بین تاریکی خود را خفه کرده‌اند!
تاریکی سرتاسر شهر را پوشانده و حتی ماه قدرت نورانی کردن ندارد!
روی سنگی نشسته‌ام.
به صدایی گوش می‌دهم. یادت است برایم گیتار می‌زدی؟ با لذت چشمانم را می‌بستم و گوش می‌دادم.
باز آن صدا تکرار شده؛ اما این‌بار افکار ذهنم است، حقیقت ندارد!
گفتی صدای من زیباتر از صدای این گیتار است!
گفتی فقط در کنار من زیبا می‌زنی!
گفتی بی‌من هیچ یک از آهنگ‌هایی که می‌زنی معنا ندارند!
حال چه؟ بی‌من باز گیتار می‌زنی؟
این سخنانت را بسوزانم! صدای مداوم گیتارت را بسوزانم؟
Audio Image

پخش‌کننده موسیقی

بارگیری

0:00 0:00
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #8
تنهایی آمده‌ام به پلی که روزی از آن گذر کردیم.
سکوت با من سخن می‌گوید، تاریکی نیشخند می‌زند!
پل یادآوری می‌کند، تو را به یادم می‌آورد. نه یک‌بار؛ بلکه هزاران‌بار!
دریاچه‌ی تاریک، هم‌چون هیولایی بی‌رحم زیر پل، در انتظارم بود!
در انتظار سقوطم به دستان سردش!
یک‌بار دوست دارم طعم دستان سردش را بچشم!
در هر حال فعلاً تو نیستی که دستم را بکشی و نگذاری پایین بروم!
دوست دارم ببینم اگر به دستان سردش افتادم، تو می‌آیی؟
لبخند دریاچه تلخ شد! شاید دلش برایم سوخت. امواجش را کنار کشید و آرام شد.
نپریدم! دلم برای خودم که دریاچه دلش برایش سوخته بود، سوخت!
نپریدم و ماندم. چه فایده؟ دستان دریاچه‌ی تاریک و سرد را بگیرم؛ اما دستان تو نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #9
هر روز می‌آیم و به تاب رویاهایم خیره می‌شوم.
تاب خالیست، صدای تلخندش را می‌شنوم!
تو روی آن نشسته بودی و آهنگ گوش می‌دادی، کنارت نشستم؛ اما نفهمیدی!
خیره نگاهت می‌کردم. بالاخره مرا دیدی، با تعجب نگاهم کردی!
تعجبت بوی خوشحالی می‌داد! آهنگ را گرفتم و ندادم و تو دلبرانه می‌خندیدی.
حال نوبت تو بود که مرا تماشا کنی!
باز آمدم روی تاب نشستم؛ اما نه آهنگی دارم نه تویی هستی؛
اما دارم فیلم می‌بینم، فیلم خاطراتم را!
این فیلم نیز به آخرش رسیده، باید بسوزانمش نه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
260
نوشته‌ها
2,796
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,322
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #10
ای کاش وزن بغضی که در گلویم چمبره زده را می‌دانستی تا حتی تعداد اشک‌هایم را، غمم را که سرتاسر وجودم پهن شده!
آه! این روزها هوا کم می‌آید. نمی‌سوزد! سخت است سوزاندنش، اگر بسوزانمش قلبم نیز می‌سوزد!
بیا، می‌خواهمت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین