. . .

انتشاریافته دلنوشته تلاطم دریا | نادیا بیرامی

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
الماسی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
به نام حق

_0va9_01xq.png
دلنوشته‌‌: تلاطم دریا
دلنویس: نادیا بیرامی
ژانر: تراژدی، اجتماعی

مقدمه:
نظری نیست بر حالم، ای امواج‌ِ دریا چرا؟
رها ساخت مرا ناگه طوفانِ دریا چرا؟
می‌نشیند قطره‌ای اشک،
می‌نهد پیله‌ای بر چشم،
می‌شود پروانه‌ای!
می‌کشد آه، می‌شود درد
می‌زند زخم بر تنه‌ام به ناحق چرا؟
می‌رود موج، می‌شوم تنها
چه شدم که شکست مرا؟
نیست چاره‌ای در تلاطم دریا‌، بر من بیچاره چرا؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
849
پسندها
7,277
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2

screenshot-1266_eff3.png




به نام خداوند دل‌های پاک

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!
متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.

خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!
[قوانین و مراحل ایجاد تاپیک دلنوشته]

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

پس از اعلام اتمام نگارش برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]


متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!

|مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,660
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #2
من شده‌ام خسته ز رویای دریا چرا؟
باز رویای دریا، دنیای دریا ز خیالِ من چرا؟
من مانده‌ام تنهای تنها، ز ساحل دریا چرا؟
در گوشه‌ای نمایان شده است، تن‌ شکسته‌ام.
مرا این‌همه حقارت، ز طوفان دریا چرا؟
می‌شوم بغض، می‌بارم غمِ دریا چرا؟
زند دریا بر تنه‌ام زخم، من باز هم در فکر دریا چرا؟
می‌کشد درد، می‌شود لبریز ز اشک دیدگانم، چرا؟
من در خیال رویای دریا، تن شکسته‌ام در دنیای طوفانیِ دریا چرا؟
کاش غوغای دریا
طوفان دریا
امواج دریا
نجاتم دهند.
من مانده‌ام تنهای تنها چرا؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,660
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #3
روزگاری یک انسان، یک نگاه،
ساخت از تکه‌های چوبی مرا،
من با بدرقه‌ی آن‌نگاه، شدم روانه‌ی دریا.
تنها در میان تلاطم دریا،
هستیِ من نواخته شد.
من ماندم و آغوشی خالی ز دریا؛
زمانی خاموش و گم‌شدنم ز دریا؛
غروبی دلگیر و قلب هراسانم ز دریا؛
من ماندم و زمانی خاموش، سینه‌ی خالی مانده‌ از آرزوی لبریز من ز دریا.
کاش آن انسان برگردد، آن نگاه برگردد!
تکه‌ها را از من جدا کند؛
شود امواج‌، بی‌تلاطم،
ساز هستی‌ام را، بشکند.
آوازه‌ها را نسیمی به گوش انسان برساند؛
نخواهم آغوش دریا،
نخواهم غروبی دلگیر،
نخواهم تکه‌های وجودم را،
کاش آن انسان برگردد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,660
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #4
کاش آن انسان برگردد!
من هراسانم! چو گمشده‌ای، از دریا، گریزانم.
کاش زندگی دیوانگی نمی‌خواست!
کاش وجود من چو قایقی تنها
رویای دریا نمی‌خواست!
دنیای دریا مرا زیادی دیوانه کرد،
آن‌چنان که از رویای خود
تنها زخمی از جنس دیوانگی بر تنم نشست. درد کشیدم؛
اما خم به ابرو نیاوردم چون دیوانه‌ام!
خود پر از گلایه‌ام، اما به اجبار خندانم،
چو آن‌که دیوانه گشت،
خود نیز نخندد، زخم‌هایش می‌خندد.
کاش آن انسان برگردد، مرا باز گرداند!
گمشده‌ام در جزیره‌ای هویدا شده از رویای خاموشم؛ در جایی بی‌نام و نشان...
کاش آن نگاه برگردد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,660
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #5
بی‌مقصد خسته‌ام،
با رویایی فشرده ز غم جا مانده‌ام،
دیدگانم پر شده‌اند از هاله‌ای نم‌دار
و تلاطمی از احساس تلخ امواج...
کاش لحظه‌ای امواج دریا مهمان پلک‌هایم شوند؛
یک فنجان تنهایی ز غروب دریا را قابل بدانند، امواج آغشته به طعم تلخ دیوانگی، روانه شوند از پلک‌هایم،
نوای محزون سینه‌ی شکسته‌ام را
به کرانه‌ی آسمان به پرواز در بیاورند،
صدایم‌ پرواز کند و بنشیند بر افق، آری همان‌جا در میان فرسنگ‌ها فاصله با تنِ جا مانده‌ام.
آسمان به آغوش بکشد صدای خسته‌ام را،
آن انسان بشنود، باز گردد
دستی بکشد بر بال‌های خمیده‌اش،
نوا مشتاق ز رهایی، تکرار کنان نخواهد تلاطم دریا را،
گریان نشود اما چکه‌کند غم را
قطره‌ها فرو ریزند بر دستانش، شاید بازگردد...
کاش شود امواج بی‌تلاطم،
نخواهم آغوش دریا را،
نخواهم رویای دریا را،
کاش آن انسان بازگردد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,660
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #6
گاهی رویاها آن‌قدر رویایی‌اند که برای نگریستن خود در آن‌ها، حتی در خیال‌های واهی، زمان از یاد می‌رود.
رویاها در شباهنگام‌های تنهایی،
پدیدار می‌شوند؛ در گوشه‌ای از روح جوانه می‌زنند؛ هربار تقلا‌های پی‌درپی برای حقیقت وجود رویاها، جوانه را
با پرتوهای مهرِ‌خیال، به آرزوی محال
متولد می‌کنند.
من تکه چوبی بیش نبودم،
رویای دریا را در خلوتم ساختم،
به رنگ آبی، احساساتم نگاشته شدند؛
آبی ماندم تا زمانی که به حقیقت رسانیده شدم،
سوار بر امواج احساس، قلب دریا را
لمس کردم، خروشان شد هم وجودم هم امواج...
بعد آن، هربار تکرار کنان می‌گویم:
- نکند ‌قلب دریا درد گرفته باشد؟
از سردی روحِ جا مانده‌ام ز رویایم که عصری زمستانی در وجودم ایجاد کرده است؛
نکند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,660
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #7
دانستم از رویاهای ساخته شده،
نمی‌توان به ملامت رفت؛
نمی‌توان از یاد برد.
دانستم حقیقت ناشی از واقعیت نبود که به باورم هیچ‌گاه نرسید؛
نمی‌توان آن را جزء خیال دانست؛
نمی‌توان واقعیت‌ها را نادیده گرفت.
هم‌چو واقعیت وجود ناچیز، مرا ز عظمت دریا و محال بودن رسیدن به آن و نادیده گرفته شدنش با خیالاتم.
شنیده شده است که دریا بخشنده است؛ اما بخشندگی‌اش شامل رویایم نشد...
من رویایم را بخشیدم،
نه دریای پر تلاطمی که آوازه‌اش را چنان شنیده بودم.
گاهی زندگانی، گاهی جان، گاهی امید، گاهی هم عشق می‌بخشد.
هربار تکرار کنان می‌گویم:
- نکند دریا محتاج شده باشد؟
نکند بخشنده نباشد و هم‌چو رفتن جان از بدن، رفته باشد بخشش‌اش ز رویاها!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,660
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #8
نمی‌دانم مهجور ماندنم ز دریا را بر چه تدبیر کنم؟
بر ناتوانی‌ام چون خیالش را، دنیای دریا بر رویایش مقدور ندانست یا که بر امواجش سنگینی می‌کرد و قابل نمی‌دانست!
بر آن شباهنگامی که تکه‌ها از من جان گرفتند‌، یکی شدند با حزن درونم،
غم‌خوردند و درد کشیدند و تا عمق وجودم مرا با لعنشان سوزاندند.
یا هربار شعله‌ور شدن آتش خیالم برای روانه‌شدن، پیمودن مسیر که مهرِ گردون نمایان ساخته نقش آن را بر تن ساحل، نه نمودن آن
یا نهفتن و ندیده گرفتن، نکند‌های خیالم؟
حال هیچ‌یک را نمی‌دانم!
از رویای دریا بر من،
دلی زنده و نفسی مرده جا ماند.
هربار تکرار‌کنان می‌گویم:
- نکند گریبان لعن تکه‌های سوخته شده‌ام‌ که رویایم را به آتش کشیدند و با خاکسترش دیدگانم را مهدِ اندوه ساختند؟ نکند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,660
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #9
اما هم‌چنان نخواهد ماند!
یادم آرد آن زمانی که،
رویایش آمد و جان در تکه‌هایم رخنه کرد.
لب باز کردم به رویش:
- کیستی؟ با من بگو چیستی؟
رویایی، خیالی، جانی یا جهانی؟
با من بگو، کیستی؟
اما ای کاش، زبان نمی‌گشودم!
لب از سخن باز نمی‌کردم!
پاسخی نمی‌یافتم و او را چون خیال، رویا، جان یا حتی جهانی می‌دانستم؛ او را چون درد، اشک و طوفان می‌دانستم؛ اما ز وجودش مشغول نمی‌شدم بلکه از رویایش فارغ می‌ساختم خیالم را.
آری هم‌چنان نخواهد ماند...
می‌گذرد؛ اما چنان که می‌گذرد، به گمانم،
تا ابد هم‌چنان خواهد ماند در خیالم
سودای دریا و زمانی طولانی که حک می‌کند لحظه‌ لحظه‌های نرسیدنم به دریا را!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
209
نوشته‌ها
2,093
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,660
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #10
چه کنم با غم و سرنوشت خویش؟
چه می‌توان‌ کرد جز سوختن در عطش بیش؟ دل به تنگ آمده‌ام می‌زند بر افکارم نیش؛
که تو کشاندی مرا در این تنگنای بی‌نام و نشان! این زندگی کردن نیست!
طعنه‌ها بی‌توجه به استدعای درونم،
از هر طرف می‌آیند و می‌سوزانند زخم‌هایم را!
عمیق نیستند اما خوب هم نمی‌شوند؛ چون تیماری نیست!
آه! در این میان دانستم، گاهی باید بیخیال زنده‌ماندن، زخم عمیق‌تری را به جان بخری تا دگر زخم‌هایت فراموش و در اصل خوب شوند.
و من هربار تکرار کنان می‌گویم:
- نکند زخم زنم، درد کشم؛ اما خوب نشود؟
نکند عمق بگیرد، چنگ زند بر ته جانم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین