. . .

انتشاریافته دلنوشته تلاطم دریا | نادیا بیرامی

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
الماسی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
به نام حق

_0va9_01xq.png
دلنوشته‌‌: تلاطم دریا
دلنویس: نادیا بیرامی
ژانر: تراژدی، اجتماعی

مقدمه:
نظری نیست بر حالم، ای امواج‌ِ دریا چرا؟
رها ساخت مرا ناگه طوفانِ دریا چرا؟
می‌نشیند قطره‌ای اشک،
می‌نهد پیله‌ای بر چشم،
می‌شود پروانه‌ای!
می‌کشد آه، می‌شود درد
می‌زند زخم بر تنه‌ام به ناحق چرا؟
می‌رود موج، می‌شوم تنها
چه شدم که شکست مرا؟
نیست چاره‌ای در تلاطم دریا‌، بر من بیچاره چرا؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,701
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #11
خاطرات ساخته می‌شوند تا در پس سرنوشت بپوسند؛
دست‌ها رویاهایی را ترسیم می‌کنند که در پس نرسیدن به آن‌ها، فراموش شوند.
مقصر را نمی‌دانم کیست؟ چیست؟
شاید خاطرات! که اگر نقش نمی‌بستند، در افکار نمی‌پوسیدند!
و شاید سرنوشت که پشت آن‌هایی نهان می‌سازد خودش را، که قبولش دارند و همه چیز را رها کردند و به دست او سپرده‌اند.
شاید هم آن‌ها؟!
یا شاید رویاهایی که به اشتباه ترسیم می‌شوند و دستانی که خطوط را کج می‌کشند؟
و من هربار تکرار کنان می‌گویم:
- نکند رویایم را به اشتباه ترسیم کرده باشم؟
نکند سرنوشتم نهان ساخته خودش را، در پس نرسیدن رویایم و منی که بی‌دفاع مانده‌ام؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,701
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #12
به قصد رسیدن به رویای دریا،
به دنیایش رو زده بودم!
اما در این میان ندانستم که طوفانش با من چه‌ها خواهد کرد؛ آوخ! ندانستم!
دلگیرتر از دیروز مانده‌ام و فردای غم‌انگیز، بی‌صبرانه، می‌خواند مرا!
غروبی شعله‌ور بر تن ساحل و طلوعی لاجوردی بر تن من...
بی‌سر و صدا می‌آیند و می‌روند...
شاید آنان هم به باور پژمرده شدنم رسیدند.
اما من هربار تکرار کنان می‌گویم:
- دل‌خوشی‌ها تمامی ندارند؛
حتی در عالم تنهایی،
حتی در اوج سادگی،
زندگی باید کرد... !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,701
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #13
چشم من روان کرد از هرگوشه، سیل اشک.
رویای من، سنگین‌دل، خون جگر کرد به یک‌بار تن مجروح مرا...
امواج به منِ مجنون رسیده، رنگ شفق کرانه را نشان کرد؛
همه را دریا آموخت و بخشید زندگی؛
اما هوش مرا به یک‌باره ببرد و مجنون کرد،
در گردش افکار دگران انداخت، چرخ فلک، آرزو‌های پی‌یاپی؛
اما سینه‌ی پر استدعای مرا مجروح و با خون جگرش معجون کرد...
دیدم آن رستگاری را در وجه خویش؛
اما نیافتم آن که زد این دایره‌ی پر مائده را در سر من؛ چه بود و چه کرد در گردش، پرگار من!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,701
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #14
ندانستم دریا چه کرد؛ شعبده‌ها که ببرد از آینه‌ی عقل، هوش مرا...
یا مشکل صدگونه من که گوهری کرد آن حل معمای سخت مرا...
طلب از دریا کردند مکان گمشدگان را
نشانی دادش و بگفت:
- دیدم آن گمشده‌های خرم و خندان و خسته ز عیش، آمدند و محنت و اندوه را آگهی آوردند با امواج... خواستم و بخشیدم آنان را؛
ناله‌ها که رسید و از دلم عبور کرد... باد صبا را گواه، همراهشان به جمع بازگرداندم.
و من هربار، تکرار کنان می‌گویم:
- دریا می‌بخشد عیش و مرا می‌زند پس حیف!
عین آتش شد و برآمد شعله‌هایش؛
بر جویبار چشمم، سایه افکند؛
بر تن زخم خورده‌ام، ردپایی خاکستری جا گذاشت
و من یک پس مانده‌ی به آتش کشیده‌شده‌ی بی‌فروغِ سوخته‌ام... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,701
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #15
آه! کاش راهی بود! توانی بود و سازی بود تا زنم آه‌های سوزناکم را!
بشنود دریا، دل بسوزاند...
کاش شعری بود و کلماتی که خوانم از عمق وجود با نوایی غمناک...
بشنود دریا، دل بسوزاند...
کاش سحری بود فروغی‌داشت
و گرما می‌بخشید تن ساحل را.
شبی بود و مهتابی داشت؛
پرده‌ی شام می‌انداخت افق را.
حال چنان دیده‌ام، تکرارکنان می‌گویم:
- دمی با اشک و آه به سر نمی‌آید جهان و نمی‌ارزد...
با کینه و لعن به رهی، نمی‌آرد خالق رستگاری به دری!
پس هم‌چو در فراغ دریا می‌سوزم و می‌شوم خاکستر ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,701
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #16
حال، چیزی جز تن آوار شده‌ی غرق در امواج بی‌تلاطم نیستم.
دریا اهل گذشت است، من هم شنیده‌ام، هم دیده‌ام و هم فهمیده‌ام
لیکن رنج‌ها و شکست‌ها چنان باوری را که باور داشتم را از من گرفته‌اند به گونه‌ای که نه شنیده‌ام، نه دیده‌ام و نه فهمیده‌ام!
در خلاء‌ای پوچ، میان فهمیدن و نفهمیدن‌ها،
من گمشده‌ام؛ مسیرم را پیدا نمی‌کنم.
گمشده‌ای میان رسیدن و نرسیدن‌ها!
رسیده‌ام به مقصد، لمس کرده‌ام رویایم‌را اما رنجور، خسته‌دل، آشفته و شکسته!
آزرده‌ام از آن انسان
از این تکه‌های چوبی،
از کرانه‌ی ارغوانی،
از امواج... !
نرسیدم و دانستم،
دریا، دریا است؛
بزرگ و بی‌کران و پر تلاطم!
زیبایی دریا در امواج سرگشته‌ی تلاطم نهفته است...
نرسیدم و دانستم،
رویا، رویا است...
گاه دست‌یافتنی و گاه غیرممکن!
زیبایی رویا، در تلاش‌های بی‌رمق رویای دست‌یافتنی، برای آن غیر ممکن، پر از مشقت است.
رویا، گر با تلاش به دست آید،
با آن شکست‌های پی‌یاپی می‌ارزد!
دریا گر با امواج پر تلاطم به دیده آید،
با آن قایق‌های شکسته‌ی جوار ساحل، می‌ارزد!
در این ژرفای خواستن‌ها و نرسیدن‌ها،
تلاش‌ها و شکست‌ها، رنج‌ها و زخم‌ها، من مانده‌ام سرگشته‌ی دل‌کندن‌هایی که به عینه، دیدگانم دیدند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,701
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #17
گاه غیر ممکن، ممکن می‌شود؛ غیر ممکن است اما می‌شود.
یک رویا، آرزو می‌شود؛ در دل به یک باور حقیقی متولد می‌شود.
گاه یکی می‌بخشد، دیگری می‌بیند، آن حس مرحمت در وجودش ریشه می‌زند و بخشنده می‌شود.
گاه یکی می‌سازد خیال‌هایش را؛
می‌زند به نام رویا؛
رهایش می‌کند و می‌رود؛
جز یک حسرت کنج دل، چیزی نمی‌ماند و او یک بازنده می‌شود. این‌گونه نبود مراد دلش اما می‌شود!
گاه یکی غیر ممکن را ممکن می‌کند؛
زخم می‌خورد و مانع‌ها میبیند
و دم نزده و برنده می‌شود؛ پر مشقت بود اما می‌شود!

گاه پشتوانه نیست، تکیه‌گاه نیست،
یکی برای دیگری پشتوانه می‌شود؛ او را از زیر آوار رویاهای خراب شده‌اش بیرون می‌کشد و رویا‌ را از اول، آجر به آجر، می‌سازند.
استوار بالا می‌روند؛ نه از بهمنِ زمستانی می‌ترسند و نه از گزنده‌ها!
آخرش به آن‌چه می‌خواهند، می‌رسند؛ اوایل باوری نداشتند اما می‌شود!

یکی پشتوانه است؛
هراس لانه می‌کند در وجودش؛
نکند‌های خیالی می‌کشند رویایش را و پوچ می‌سازند او را...
وسیله‌ی رویایش را رها می‌کند میان امواجی پر تلاطم؛ خود نیز می‌رود؛
دور می‌شود و اندکی بعد، پنهان!
شوری نمی‌ماند؛ شکست را می‌پذیرد.
گمان نمی‌برد اما می‌شود!
در این ژرفای باید‌ها و نباید‌ها، شدن‌ها و نشدن‌ها، من مهجور مانده‌ام در پس ردپاهای خیسِ رفتن‌ها!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,701
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #19
”نویسنده”
با قلم خویش می‌نگارم بر صفحه‌ی دل، گاه عشق و فراق و وصال، گاه غم و اشک و درد دلان! من واژه‌ها را خوب می‌شناسم؛ هم غم‌هایشان را درک می‌کنم هم ذوق و مسروری‌شان را!
گاه با دردهایشان خو می‌گیرم تا به پایان اندوه‌هایشان، من هم پلک می‌بندم و اندوه خود پایان می‌گیرم. رقم زدن داستانی عاشقانه، این نیست که خود عاشق و دل‌شکسته باشی؛ گاه تماشای فراق و وصال عاشقان هم می‌زند جوانه بر دلت و می‌شود مسیر نوری به دنبال خورشید. همراه قلمت، من نگارنده‌ی تلاطم دریا، عاشقی را در رویا بافتم؛ در آرزو و خیال بافتم؛ بگفتم گونه و انواع آن را، بگفتم رنج و سختی، رنگ شادی و راه رستگاری را، هم ممکن و غیرممکن بگفتم، خلاصه کنم؛ هرچه می‌سازد رویا را!
داستان قایقی بی‌همنشین و پارو، تنها در تلاطمی از امواج، ناامید و بی‌روح، در پی رویا و زخمی ماندن او و سخنان رنجورش!
آری من نه عاشقم نه شکست خورده اما گاهی چنان می‌نویسم از عشق و تراژدی‌ها که مات می‌مانم آیا وسعت عشق چقدر بسیار است که همیشه در وجود هر آدمی، صفحه‌ای آشنا دارد!
امید دارد نگارنده‌ی این دلنوشته، به دل نشسته باشد این نوشته، سپاس از نگاه‌های زیباتون!
پایان: شنبه هفده / مهرماه / هزار و چهارصد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,048
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #20


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین