به نام خدا
نام اثر: رمان قند و نبات( انتقضای عشمان2)
نویسنده: آلباتروس
سطح: طلایی
ژانر:طلایی
تعداد صفحات: دویست و هشتاد و سه
لینک تایپک در انجمن:
رمان: قند و نبات (انقضای عشقمان۲) نویسنده: آلباتروس ژانر: عاشقانه، طنز خلاصه: پس از اینکه ماجرای آریا و آرام تموم شد، هر کس پی زندگی آروم خودش رفت. بین لیام و لیدا، دیگه اثری از عشق نبود؛ ولی... . لیدا با حضور کسی که سالها اون رو ندیده بود، جا میخوره. کسی که مسیر زندگیش رو عوض میکنه. شاید هم...
romanik.ir
خلاصه:
پس از اینکه ماجرای آریا و آرام تموم شد، هر کس پی زندگی آروم خودش رفت. بین لیام و لیدا، دیگه اثری از عشق نبود؛ ولی... .
لیدا با حضور کسی که سالها اون رو ندیده بود، جا میخوره. کسی که مسیر زندگیش رو عوض میکنه. شاید هم عشق رو بهش هدیه میده که زندگیش بوی طراوت رو به خودش میگیره.
کسی که عشق نوجوانیش نیست؛ ولی... .
مقدمه:
برگرد و نگاهم کن، برگرد و صدایم کن.
برایم بخند، از زیبایی عشق بگو. از با تو بودنها، از عاشقانهها، از نسیم صبحگاهی و شکوفه بهار!
برایم از عشقت بگو، از درونت، هنوز هم جایی برای من هست؟
برشی از اثر:
زنگ در رو به صدا درآوردم که چندی بعد، صدای شیدا اومد.
- بله؟
- منم شیدا، باز کن.
صدای زینگ باز شدن در اومد؛ ولی در باز نشد و کمی بعد که هلش دادم، با تلنگری باز شد و شیدا گفت:
- باز شد؟
- آره، آره.
وارد حیاط موزائیک کرده کوچکش شدم که از خیسیش متوجه شدم که تازه حیاط رو شسته.
به در سالن، چند تقهای زدم که شیدا در رو واسهام باز کرد و موهای قهوهای
رنگ کردهاش رو نا مرتب باکلیپسی بالای سرش بسته بود و بهرام کوچولو رو توی بغلش داشت، خوابآلود و خسته به نظر میرسید و بیحوصله گفت:
- بیا بابا! فرود نیست، راحت باش.
کفشهام رو درآوردم و با اینکه خسته کار بودم؛ اما با شادی، بهرام رو که نزدیک یک سالهاش بود رو توی بغلم گرفتم و گفتم:
- بده من این نازنازی خاله رو! (لپ تپل بچهاش رو که مثل خودش تپلی بود رو بوسیدم) خودت چه طوری؟ خوبی؟
نالید.
- هوف! چی بگم؟ از صبح ما رو بیدار داشته، نمیذاره چرتمون رو بزنیم بابا، بیا تو، بیا تو.
از راهروی کوچکش رد شدیم و وارد سالن شدیم، خونه نقلی و کوچیکی؛ ولی بازار شامی داشت! متعجب گفتم:
- شیدا!
دوباره نالید.
جلد اثر:
لینک پی دی اف:قند و نبات