. . .

انتشاریافته درخواست کپیست داستان چسب پاره | آرمیتا حسینی - فاطمه فرخی

تالار درخواست کپیست
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر ویرایش

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1523
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
85
نوشته‌ها
391
راه‌حل‌ها
4
پسندها
746
امتیازها
158

  • #1
سلام
ویراستار: @tor_anj.kh
نویسنده: @نویسنده کلاسیک @پرنسس کوشولو🦋💫
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل
درود

نام اثر: چسب پاره

نویسنده: آرمیتا حسینی و فاطمه فرخی

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - داستان چسب پاره | آرمیتا حسینی - فاطمه فرخی

ژانر: تخیلی، فانتزی، معمایی

سطح: طلایی

تعداد صفحات: نود و هشت

خلاصه:
داستان، چند ماجرا را به یک‌دیگر چسب می‌زند. اولی، شخصی که سال‌هاست که مرده؛ اما دروازه آسمان به رویش بسته است! باید ابتدا اشتباه گذشته‌اش را درست کند، آن‌گاه، برود. دومی، شخصی که جسمی شکار می‌کند و باعث می‌شود برایان، از جسم خود، بیرون رانده شود و به شکل روحی در شهر، سرگردان بماند. سومی ، مسافری که به خانه سیاه می‌‌رود تا اعضای خانواده را از طلسم پنهانی نجات دهد. در این خانه، دروغی بزرگ نشسته است! شاید هم پنهان‌کاری! تمام اعضای خانواده، در اتاق خود زندگی جدایی دارند و بانو،...

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #11
درود

نام اثر: چسب پاره

نویسنده: آرمیتا حسینی و فاطمه فرخی

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - داستان چسب پاره | آرمیتا حسینی - فاطمه فرخی

ژانر: تخیلی، فانتزی، معمایی

سطح: طلایی

تعداد صفحات: نود و هشت

خلاصه:
داستان، چند ماجرا را به یک‌دیگر چسب می‌زند. اولی، شخصی که سال‌هاست که مرده؛ اما دروازه آسمان به رویش بسته است! باید ابتدا اشتباه گذشته‌اش را درست کند، آن‌گاه، برود. دومی، شخصی که جسمی شکار می‌کند و باعث می‌شود برایان، از جسم خود، بیرون رانده شود و به شکل روحی در شهر، سرگردان بماند. سومی ، مسافری که به خانه سیاه می‌‌رود تا اعضای خانواده را از طلسم پنهانی نجات دهد. در این خانه، دروغی بزرگ نشسته است! شاید هم پنهان‌کاری! تمام اعضای خانواده، در اتاق خود زندگی جدایی دارند و بانو، با تمام تلاش خود، سعی دارد خانواده را به یک‌دیگر چسب بزند؛ اما این چسب پاره می‌شود...

برشی از اثر:
مشت‌هایم را به آسمان‌ کوبیدم. ژله تیز و سفتی، نقاب آسمان شده بود و اجازه نمی‌داد از زمین عبور کنم و به آن‌سوی آسمان بروم. نمی‌توانستم به شهر درونی سفر کنم. با خشم، سرم را به آسمان کوبیدم و ناامید، به زمین تیره و تاری که پایین بود، خیره شدم. در مرز بین زمین و آسمان ماندن، بدترین حسی بود که میشد داشت. نه می‌دانستم کجا بروم، نه می‌دانستم چه کنم! بلاتکلیف! ماموریت من در زمین، پایان یافته بود؛ اما نمی‌توانستم از آسمان عبور کنم. خشمگین، دوباره خود را به آسمان کوبیدم که ندایی به گوشم رسید.
- تو نمی‌تونی عبور کنی آتاش! هنوز یک ماموریت داری که باید تو زمین انجام بدی!
- اما من مُردم! چرا نمی‌ذارین برم اون دنیا؟
- اگر از آسمون رد شی، آتیش میشه خونه تو. باید گناهت رو جبران کنی. چی کار می‌کنی بالاخره؟ درِ آسمون رو باز کنم؟
- نه. فقط بگو باید چی کار کنم؟
***
باران با شدت می‌بارید و رعد و برق، نیشی به تن عریان و خیس زمین، میزد. بوی درختان سوخته و دودی که از جنگل به پا شده بود، فضای تاریک جنگل را ناامن‌تر نشان می‌داد. برایان با کفشی پاره ، پا در گِل کرده و خود را به زور می‌کشید . بالاخره از دور، توانست خانه بزرگی را ببیند. درِ میله‌ای که با وزش باد، باز و بسته میشد را، با دستش کامل باز کرد و وارد محوطه شد. هرچند این خانه در تاریکی، وحشتناک‌تر از جنگل بود؛ اما باید به جایی پناه می‌برد. به خانه‌ای که درخت‌ها و علف‌ها، محاصره‌اش کرده بودند و دیواره‌های خانه را در خود فرو برده بودند، نزدیک‌تر شد و از چند پله بالا رفت. با نگاهی به سر و وضع گِلی و نامناسب خود و کفش یک لنگه خود، شرمنده شد؛ اما چاره‌ای نبود. چند تقه محکم به در زد و منتظر ماند. بعد از مدتی، زنی در را باز کرد. برایان با دیدن چشمان یشمی او، لحظه‌ای خود را گم کرد؛ اما سپس سریع دلیل مزاحمتش را توضیح داد.
- سلام. من مسافرم و مسیرم رو گم کردم. اگر میشه امشب من رو توی خونتون جا بدین. هرچقدر پول بخواین بهتون میدم.

جلد اثر:


فایل PDF: چسب پاره

تاییده؟
@مدیر کپیست
@*Skilled writer*
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #12
درود

نام اثر: چسب پاره

نویسنده: آرمیتا حسینی و فاطمه فرخی

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - داستان چسب پاره | آرمیتا حسینی - فاطمه فرخی

ژانر: تخیلی، فانتزی، معمایی

سطح: طلایی

تعداد صفحات: نود و هشت

خلاصه:
داستان، چند ماجرا را به یک‌دیگر چسب می‌زند. اولی، شخصی که سال‌هاست که مرده؛ اما دروازه آسمان به رویش بسته است! باید ابتدا اشتباه گذشته‌اش را درست کند، آن‌گاه، برود. دومی، شخصی که جسمی شکار می‌کند و باعث می‌شود برایان، از جسم خود، بیرون رانده شود و به شکل روحی در شهر، سرگردان بماند. سومی ، مسافری که به خانه سیاه می‌‌رود تا اعضای خانواده را از طلسم پنهانی نجات دهد. در این خانه، دروغی بزرگ نشسته است! شاید هم پنهان‌کاری! تمام اعضای خانواده، در اتاق خود زندگی جدایی دارند و بانو، با تمام تلاش خود، سعی دارد خانواده را به یک‌دیگر چسب بزند؛ اما این چسب پاره می‌شود...

برشی از اثر:
مشت‌هایم را به آسمان‌ کوبیدم. ژله تیز و سفتی، نقاب آسمان شده بود و اجازه نمی‌داد از زمین عبور کنم و به آن‌سوی آسمان بروم. نمی‌توانستم به شهر درونی سفر کنم. با خشم، سرم را به آسمان کوبیدم و ناامید، به زمین تیره و تاری که پایین بود، خیره شدم. در مرز بین زمین و آسمان ماندن، بدترین حسی بود که میشد داشت. نه می‌دانستم کجا بروم، نه می‌دانستم چه کنم! بلاتکلیف! ماموریت من در زمین، پایان یافته بود؛ اما نمی‌توانستم از آسمان عبور کنم. خشمگین، دوباره خود را به آسمان کوبیدم که ندایی به گوشم رسید.
- تو نمی‌تونی عبور کنی آتاش! هنوز یک ماموریت داری که باید تو زمین انجام بدی!
- اما من مُردم! چرا نمی‌ذارین برم اون دنیا؟
- اگر از آسمون رد شی، آتیش میشه خونه تو. باید گناهت رو جبران کنی. چی کار می‌کنی بالاخره؟ درِ آسمون رو باز کنم؟
- نه. فقط بگو باید چی کار کنم؟
***
باران با شدت می‌بارید و رعد و برق، نیشی به تن عریان و خیس زمین، میزد. بوی درختان سوخته و دودی که از جنگل به پا شده بود، فضای تاریک جنگل را ناامن‌تر نشان می‌داد. برایان با کفشی پاره ، پا در گِل کرده و خود را به زور می‌کشید . بالاخره از دور، توانست خانه بزرگی را ببیند. درِ میله‌ای که با وزش باد، باز و بسته میشد را، با دستش کامل باز کرد و وارد محوطه شد. هرچند این خانه در تاریکی، وحشتناک‌تر از جنگل بود؛ اما باید به جایی پناه می‌برد. به خانه‌ای که درخت‌ها و علف‌ها، محاصره‌اش کرده بودند و دیواره‌های خانه را در خود فرو برده بودند، نزدیک‌تر شد و از چند پله بالا رفت. با نگاهی به سر و وضع گِلی و نامناسب خود و کفش یک لنگه خود، شرمنده شد؛ اما چاره‌ای نبود. چند تقه محکم به در زد و منتظر ماند. بعد از مدتی، زنی در را باز کرد. برایان با دیدن چشمان یشمی او، لحظه‌ای خود را گم کرد؛ اما سپس سریع دلیل مزاحمتش را توضیح داد.
- سلام. من مسافرم و مسیرم رو گم کردم. اگر میشه امشب من رو توی خونتون جا بدین. هرچقدر پول بخواین بهتون میدم.

جلد اثر:


فایل PDF: چسب پاره

تاییده؟
@مدیر کپیست
@*Skilled writer*
تایید
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

مدیر کپیست

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1524
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
15
نوشته‌ها
419
راه‌حل‌ها
7
پسندها
680
امتیازها
183

  • #13
درود

نام اثر: چسب پاره

نویسنده: آرمیتا حسینی و فاطمه فرخی

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - داستان چسب پاره | آرمیتا حسینی - فاطمه فرخی

ژانر: تخیلی، فانتزی، معمایی

سطح: طلایی

تعداد صفحات: نود و هشت

خلاصه:
داستان، چند ماجرا را به یک‌دیگر چسب می‌زند. اولی، شخصی که سال‌هاست که مرده؛ اما دروازه آسمان به رویش بسته است! باید ابتدا اشتباه گذشته‌اش را درست کند، آن‌گاه، برود. دومی، شخصی که جسمی شکار می‌کند و باعث می‌شود برایان، از جسم خود، بیرون رانده شود و به شکل روحی در شهر، سرگردان بماند. سومی ، مسافری که به خانه سیاه می‌‌رود تا اعضای خانواده را از طلسم پنهانی نجات دهد. در این خانه، دروغی بزرگ نشسته است! شاید هم پنهان‌کاری! تمام اعضای خانواده، در اتاق خود زندگی جدایی دارند و بانو، با تمام تلاش خود، سعی دارد خانواده را به یک‌دیگر چسب بزند؛ اما این چسب پاره می‌شود...

برشی از اثر:
مشت‌هایم را به آسمان‌ کوبیدم. ژله تیز و سفتی، نقاب آسمان شده بود و اجازه نمی‌داد از زمین عبور کنم و به آن‌سوی آسمان بروم. نمی‌توانستم به شهر درونی سفر کنم. با خشم، سرم را به آسمان کوبیدم و ناامید، به زمین تیره و تاری که پایین بود، خیره شدم. در مرز بین زمین و آسمان ماندن، بدترین حسی بود که میشد داشت. نه می‌دانستم کجا بروم، نه می‌دانستم چه کنم! بلاتکلیف! ماموریت من در زمین، پایان یافته بود؛ اما نمی‌توانستم از آسمان عبور کنم. خشمگین، دوباره خود را به آسمان کوبیدم که ندایی به گوشم رسید.
- تو نمی‌تونی عبور کنی آتاش! هنوز یک ماموریت داری که باید تو زمین انجام بدی!
- اما من مُردم! چرا نمی‌ذارین برم اون دنیا؟
- اگر از آسمون رد شی، آتیش میشه خونه تو. باید گناهت رو جبران کنی. چی کار می‌کنی بالاخره؟ درِ آسمون رو باز کنم؟
- نه. فقط بگو باید چی کار کنم؟
***
باران با شدت می‌بارید و رعد و برق، نیشی به تن عریان و خیس زمین، میزد. بوی درختان سوخته و دودی که از جنگل به پا شده بود، فضای تاریک جنگل را ناامن‌تر نشان می‌داد. برایان با کفشی پاره ، پا در گِل کرده و خود را به زور می‌کشید . بالاخره از دور، توانست خانه بزرگی را ببیند. درِ میله‌ای که با وزش باد، باز و بسته میشد را، با دستش کامل باز کرد و وارد محوطه شد. هرچند این خانه در تاریکی، وحشتناک‌تر از جنگل بود؛ اما باید به جایی پناه می‌برد. به خانه‌ای که درخت‌ها و علف‌ها، محاصره‌اش کرده بودند و دیواره‌های خانه را در خود فرو برده بودند، نزدیک‌تر شد و از چند پله بالا رفت. با نگاهی به سر و وضع گِلی و نامناسب خود و کفش یک لنگه خود، شرمنده شد؛ اما چاره‌ای نبود. چند تقه محکم به در زد و منتظر ماند. بعد از مدتی، زنی در را باز کرد. برایان با دیدن چشمان یشمی او، لحظه‌ای خود را گم کرد؛ اما سپس سریع دلیل مزاحمتش را توضیح داد.
- سلام. من مسافرم و مسیرم رو گم کردم. اگر میشه امشب من رو توی خونتون جا بدین. هرچقدر پول بخواین بهتون میدم.

جلد اثر:


فایل PDF: چسب پاره

تاییده؟
@مدیر کپیست
@*Skilled writer*
خسته نباشی اوکیه فقط تعداد صفحات اشتباهه
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #14
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #15
درود
اثر روی سایت اصلی انتشار یافت
@*Skilled writer*
@selenopphile

 
  • گل رز
  • جذاب
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
2
بازدیدها
88

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین