. . .

انتشاریافته درخواست کپیست داستان گارد لنف و نایره| Aby

تالار درخواست کپیست
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Mahdieh ♡

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1169
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-08
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
493
راه‌حل‌ها
32
پسندها
2,725
امتیازها
213

  • #1
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل
نام اثر: داستان گارد لنف و نایره

نویسنده: آبی«زینب.م»


ژانر: فانتزی، معمایی، رئال جادویی


سطح اثر:نقره ای


تعداد صفحات: 49


لینک اثر:تمام شده - داستان گارد لنف و نایره | آبی«زینب.م»


خلاصه:
تمرکز کرد به برترین خاطرات تمام عمرش نگاهی انداخت. قدرت و نیروی‌های مختلف را در ذره‌ ذره خونش حس می‌کرد! حال، آماده بود تا با هر کسی مبارزه کند! حتی گر دشمن یکی از عزیزانش باشد!
سخن نویسنده: همه‌ی شخصیت‌های اصلی داستان واقعی هستند.

مقدمه:
---


برشی از اثر:
از مثل همیشه دایانا را راضی کردند اولین نفر وارد شود. همیشه همین بود، او زیادی ساده بود و حال را می‌دید، نه بعدها را.
دستش را به در زد و آرام هولش داد. آب ‌دهانش را قورت داد و نگاهی به آفرین انداخت. آفرین با تکان دادن سرش به او اطمینان داد و او هم با لبخند، بدون فکر کردن...

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,087
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #2
زمان کپیست یک هفته
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,087
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #3
نام اثر: داستان گارد لنف و نایره

نویسنده: آبی«زینب.م»


ژانر: فانتزی، معمایی، رئال جادویی


سطح اثر:نقره ای


تعداد صفحات: 49


لینک اثر:تمام شده - داستان گارد لنف و نایره | آبی«زینب.م»


خلاصه:
تمرکز کرد به برترین خاطرات تمام عمرش نگاهی انداخت. قدرت و نیروی‌های مختلف را در ذره‌ ذره خونش حس می‌کرد! حال، آماده بود تا با هر کسی مبارزه کند! حتی گر دشمن یکی از عزیزانش باشد!
سخن نویسنده: همه‌ی شخصیت‌های اصلی داستان واقعی هستند.

مقدمه:
---


برشی از اثر:
از مثل همیشه دایانا را راضی کردند اولین نفر وارد شود. همیشه همین بود، او زیادی ساده بود و حال را می‌دید، نه بعدها را.
دستش را به در زد و آرام هولش داد. آب ‌دهانش را قورت داد و نگاهی به آفرین انداخت. آفرین با تکان دادن سرش به او اطمینان داد و او هم با لبخند، بدون فکر کردن وارد آن خانه‌ی ‌خراب و متروکه شد.
بعد این‌که کامل وارد شد، ناگاه با صدای عربده کسری خشکش زد و بهت زده برگشت.
با دیدن خنده‌های مسخره‌ی کسری، مثل همیشه بغض کرد. با حرص به سوی او گام برداشت و به محض این‌که به کسری رسید، پایش را بالا کشید و محکم در صورتش فرود آورد.
- جای این مسخره‌ بازی‌ها، اگه جَنم داری خودت برو داخل. مرتیکه‌ی نفهم!
بدون توجه به نگاه‌های بهت‌زده مازیار و فرزاد، خنده‌های آفرین و نفس‌های پرحرص کسری، با سرعت بیش‌تری وارد خانه شد.
مدام زیر لـ*ـب به زمین و زمان دشنام می‌داد. بعد گذشتن از آن راهروی گِلی با دیوارهای پوسیده، به در چوبی رسید.
لحظه‌ای تمام فیلم‌های ترسناکی که در طول پانزده‌ سال عمرش دیده بود، جلوی چشمش آمد. نفس عمیقی کشید و آرام درب ‌سرد چوبی را به جلو هل داد.
خانه بزرگی بود. حدس زد در آن زلزله‌ی ده‌ها سال پیش که پدر بزرگش برایش تعریف کرده بود، این ‌خانه این‌قدر بهم ریخته و خراب شده باشد.
احساس کرد جراتش ته کشیده. با صدای بلندی بقیه را صدا زد.
- مازی! فری! کسی! آفی جمع کنید بیاید، خیلی باحاله!
اگر می‌گفت ترسیده تا مدت‌ها سوژه خندیدن کسری و فرزاد بود. با شنیدن صداهای پا که بی‌شباهت به دویدن گله‌ اسب نبود، کمی دلش گرم شد. مثل همیشه به قول معروف، وحشی بودند!


جلد اثر:


لینک دانلود فایل اثر :کلیک کنید

تاییده عزیز؟ @Aby
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل

Aby

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
3010
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-18
موضوعات
3
نوشته‌ها
41
پسندها
525
امتیازها
133
محل سکونت
لندن

  • #4
نام اثر: داستان گارد لنف و نایره

نویسنده: آبی«زینب.م»


ژانر: فانتزی، معمایی، رئال جادویی


سطح اثر:نقره ای


تعداد صفحات: 49


لینک اثر:تمام شده - داستان گارد لنف و نایره | آبی«زینب.م»


خلاصه:
تمرکز کرد به برترین خاطرات تمام عمرش نگاهی انداخت. قدرت و نیروی‌های مختلف را در ذره‌ ذره خونش حس می‌کرد! حال، آماده بود تا با هر کسی مبارزه کند! حتی گر دشمن یکی از عزیزانش باشد!

سخن نویسنده: همه‌ی شخصیت‌های اصلی داستان واقعی هستند.

مقدمه:
---


برشی از اثر:
از مثل همیشه دایانا را راضی کردند اولین نفر وارد شود. همیشه همین بود، او زیادی ساده بود و حال را می‌دید، نه بعدها را.

دستش را به در زد و آرام هولش داد. آب ‌دهانش را قورت داد و نگاهی به آفرین انداخت. آفرین با تکان دادن سرش به او اطمینان داد و او هم با لبخند، بدون فکر کردن وارد آن خانه‌ی ‌خراب و متروکه شد.
بعد این‌که کامل وارد شد، ناگاه با صدای عربده کسری خشکش زد و بهت زده برگشت.
با دیدن خنده‌های مسخره‌ی کسری، مثل همیشه بغض کرد. با حرص به سوی او گام برداشت و به محض این‌که به کسری رسید، پایش را بالا کشید و محکم در صورتش فرود آورد.
- جای این مسخره‌ بازی‌ها، اگه جَنم داری خودت برو داخل. مرتیکه‌ی نفهم!
بدون توجه به نگاه‌های بهت‌زده مازیار و فرزاد، خنده‌های آفرین و نفس‌های پرحرص کسری، با سرعت بیش‌تری وارد خانه شد.
مدام زیر لـ*ـب به زمین و زمان دشنام می‌داد. بعد گذشتن از آن راهروی گِلی با دیوارهای پوسیده، به در چوبی رسید.
لحظه‌ای تمام فیلم‌های ترسناکی که در طول پانزده‌ سال عمرش دیده بود، جلوی چشمش آمد. نفس عمیقی کشید و آرام درب ‌سرد چوبی را به جلو هل داد.
خانه بزرگی بود. حدس زد در آن زلزله‌ی ده‌ها سال پیش که پدر بزرگش برایش تعریف کرده بود، این ‌خانه این‌قدر بهم ریخته و خراب شده باشد.
احساس کرد جراتش ته کشیده. با صدای بلندی بقیه را صدا زد.
- مازی! فری! کسی! آفی جمع کنید بیاید، خیلی باحاله!
اگر می‌گفت ترسیده تا مدت‌ها سوژه خندیدن کسری و فرزاد بود. با شنیدن صداهای پا که بی‌شباهت به دویدن گله‌ اسب نبود، کمی دلش گرم شد. مثل همیشه به قول معروف، وحشی بودند!

جلد اثر:


لینک دانلود فایل اثر :کلیک کنید

تاییده عزیز؟ @Aby
عالیه خسته نباشید♡
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,087
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #5
در صف ارسال اثر روی سایت قرار گرفت
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Mohammad MZ

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
مؤسس | مدیرکل
بلاگر
تیم تبلیغات
کپیست
تدوینگر
نام هنری
رمانیکی
انتشاریافته‌ها
2
شناسه کاربر
1
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
آخرین بازدید
موضوعات
47
نوشته‌ها
687
راه‌حل‌ها
46
پسندها
9,298
امتیازها
398
سن
26
محل سکونت
بالای ابرها
وب سایت
romanik.ir

  • #6
سلام
اثر فوق در سایت رمانیک منتشر شد
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
2
بازدیدها
89

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین