. . .

انتشاریافته درخواست کپیست داستان اغتشاش|هستی همتی

تالار درخواست کپیست
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر ویرایش

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1523
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
85
نوشته‌ها
391
راه‌حل‌ها
4
پسندها
746
امتیازها
158

  • #1
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل
سلام وقتتون بخیر *-*

نام اثر: اغتشاش

نویسنده: آرا (هستی همتی)

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - داستان کوتاه اغتشاش | آرا (هستی همتی)

ژانر: تراژدی، اجتماعی

سطح: الماسی

تعداد صفحات: 22

خلاصه:
یک اشتباه به ظاهر بی‌‌اهمیت و یک بی‌‌اهمیتی مطلقاً اشتباه! برتری‌‌ها و تزلزل‌‌های نابه‌جایی که آینده‌‌ی یک انسان را تحت‌الشعاع قرار می‌‌دهند و یک سر کوفتگی، چندین سال عذاب خواهد داشت. بی‌‌عرضگی شخصی، می‌‌تواند از یک بی‌‌توجهی منشأ بگیرد و جلب رضایت همگان، می‌‌تواند در راستای یک تبعیض جنسیتی باشد. لغزش نفس می‌‌تواند عواقب بد دور از انتظاری در پی بیاورد و جنس زن، بی‌‌گناه قصاص شود... .

مقدمه:
زاده به ناخواست بودم
و محکوم به طعنه شنیدن!
حتی در تصوراتم نیز نمی‌‌گنجید که یک مشت عقاید...

مدیر کپیست

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1524
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
15
نوشته‌ها
419
راه‌حل‌ها
7
پسندها
680
امتیازها
183

  • #2
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

فندوق کوشولو🧸🍪

رفیق رمانیکی
کاربر ثابت
شناسه کاربر
1784
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-20
آخرین بازدید
موضوعات
138
نوشته‌ها
674
راه‌حل‌ها
2
پسندها
4,626
امتیازها
443
سن
18
محل سکونت
سرزمین رویاها

  • #3
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

مدیر کپیست

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1524
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
15
نوشته‌ها
419
راه‌حل‌ها
7
پسندها
680
امتیازها
183

  • #4
سلام.

شماره پارت ها حذف نشده بود.
فاصله بین - و دیالوگ از بین رفته بود.
اینترهای اضافی حذف نشده بود.

استثنا نیاز نیست این رو درست کنی.
@سفنجون سفره پیتر تصحیحش کن و طبق نکاتی که تو گپ بهت گفتم بفرستش برام.
 

مدیر کپیست

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1524
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
15
نوشته‌ها
419
راه‌حل‌ها
7
پسندها
680
امتیازها
183

  • #5
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

HELMET

رفیق رمانیکی
رمانیکی
نام هنری
دارچینِ سبـز
شناسه کاربر
1049
تاریخ ثبت‌نام
2021-10-12
آخرین بازدید
موضوعات
780
نوشته‌ها
1,856
راه‌حل‌ها
5
پسندها
144
امتیازها
438
سن
91
محل سکونت
Overgreen
وب سایت
pin.it

  • #6
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #7
سلام وقتتون بخیر *-*

نام اثر: اغتشاش

نویسنده: آرا (هستی همتی)

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - داستان کوتاه اغتشاش | آرا (هستی همتی)

ژانر: تراژدی، اجتماعی

سطح: الماسی

تعداد صفحات: 22

خلاصه:
یک اشتباه به ظاهر بی‌‌اهمیت و یک بی‌‌اهمیتی مطلقاً اشتباه! برتری‌‌ها و تزلزل‌‌های نابه‌جایی که آینده‌‌ی یک انسان را تحت‌الشعاع قرار می‌‌دهند و یک سر کوفتگی، چندین سال عذاب خواهد داشت. بی‌‌عرضگی شخصی، می‌‌تواند از یک بی‌‌توجهی منشأ بگیرد و جلب رضایت همگان، می‌‌تواند در راستای یک تبعیض جنسیتی باشد. لغزش نفس می‌‌تواند عواقب بد دور از انتظاری در پی بیاورد و جنس زن، بی‌‌گناه قصاص شود... .

مقدمه:
زاده به ناخواست بودم
و محکوم به طعنه شنیدن!
حتی در تصوراتم نیز نمی‌‌گنجید که یک مشت عقاید پوچ و کهنه
بانی خلق و خوی سستم شوند!
و عاقبت، تقاص گناه مشتی دگر را، نفس ضعیف من بدهد!

یازده اردیبهشت 1400
ساعت ده و ده دقیقه‌‌ی شب

برشی از اثر:
متزلزل و درمانده، کنج خانه به دیوار تکیه داده بودم و مادام گوش سپردن به هرچه از دهان مادر شوهرم بیرون می‌‌آمد، دندان‌‌هایم ناخن‌‌هایم را به تاراج بردند. نگاهم بر ساعت دیواری خشکیده بود و می‌‌دانستم علی‌رغم آن‌که صبح تصمیم گرفته بودم دیگر آدم محکمی بشوم، باز هم نفسم می‌‌خواست کوتاه بیاید و جرئت بر زبان راندن واژه‌‌ی دو حرفی «نه» را نداشت. کمابیش دو ساعت به چهار و نیم عصر و نوبت دکترم مانده بود. مادر شوهرم هم از قضا، از پشت خط با وراجی‌‌هایش می‌‌گفت اگر وقت دارم، می‌‌خواهد یک ساعت دیگر بیاید و تا شام بماند. منطقی بود که قاطعانه و در اوج احترامی که برایش قائل بودم، مودبانه مطرح کنم تا دو ساعت دیگر باید در مطب پزشک حاضر شوم و تعارف بزنم مادر شوهرم فردا یا روزی دگر بیاید، اما این جرئت را در ضعف نفسی‌‌ام نمی‌‌دیدم.
- خوب المیرا، مادر، پس هستی من یکی-دو ساعت دیگه بیام؟ دلم برای پارمین و پوریا یه ذره شده!
انگشت سبابه‌‌ام را روی دو چشمانم فشردم و زیر لـ*ـب لعـ*ـنتی حواله‌‌ی خودم کردم. مغزم فرمان به رد محترمانه‌‌ی حرف طلوع خانم می‌‌داد و شکستگی نفسم، امر به پذیرفتن. از این حالت دوگانه‌‌ام بیزار بودم و حس تنفر منزجر کننده‌‌ای نسبت به این بی‌‌عرضگی ذاتی‌‌ام، در جایگاه یک مادر و همسر بیست و شش ساله داشتم.

جلد:
-4c8d7439c83babd17_lbvm.png


فایل PDF: اغتشاش


تاییده؟
@مدیر کپیست
@ara.wr.o.o
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
راه‌حل

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #8
سلام وقتتون بخیر *-*

نام اثر: اغتشاش

نویسنده: آرا (هستی همتی)

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - داستان کوتاه اغتشاش | آرا (هستی همتی)

ژانر: تراژدی، اجتماعی

سطح: الماسی

تعداد صفحات: 22

خلاصه:
یک اشتباه به ظاهر بی‌‌اهمیت و یک بی‌‌اهمیتی مطلقاً اشتباه! برتری‌‌ها و تزلزل‌‌های نابه‌جایی که آینده‌‌ی یک انسان را تحت‌الشعاع قرار می‌‌دهند و یک سر کوفتگی، چندین سال عذاب خواهد داشت. بی‌‌عرضگی شخصی، می‌‌تواند از یک بی‌‌توجهی منشأ بگیرد و جلب رضایت همگان، می‌‌تواند در راستای یک تبعیض جنسیتی باشد. لغزش نفس می‌‌تواند عواقب بد دور از انتظاری در پی بیاورد و جنس زن، بی‌‌گناه قصاص شود... .

مقدمه:
زاده به ناخواست بودم
و محکوم به طعنه شنیدن!
حتی در تصوراتم نیز نمی‌‌گنجید که یک مشت عقاید پوچ و کهنه
بانی خلق و خوی سستم شوند!
و عاقبت، تقاص گناه مشتی دگر را، نفس ضعیف من بدهد!

یازده اردیبهشت 1400
ساعت ده و ده دقیقه‌‌ی شب

برشی از اثر:
متزلزل و درمانده، کنج خانه به دیوار تکیه داده بودم و مادام گوش سپردن به هرچه از دهان مادر شوهرم بیرون می‌‌آمد، دندان‌‌هایم ناخن‌‌هایم را به تاراج بردند. نگاهم بر ساعت دیواری خشکیده بود و می‌‌دانستم علی‌رغم آن‌که صبح تصمیم گرفته بودم دیگر آدم محکمی بشوم، باز هم نفسم می‌‌خواست کوتاه بیاید و جرئت بر زبان راندن واژه‌‌ی دو حرفی «نه» را نداشت. کمابیش دو ساعت به چهار و نیم عصر و نوبت دکترم مانده بود. مادر شوهرم هم از قضا، از پشت خط با وراجی‌‌هایش می‌‌گفت اگر وقت دارم، می‌‌خواهد یک ساعت دیگر بیاید و تا شام بماند. منطقی بود که قاطعانه و در اوج احترامی که برایش قائل بودم، مودبانه مطرح کنم تا دو ساعت دیگر باید در مطب پزشک حاضر شوم و تعارف بزنم مادر شوهرم فردا یا روزی دگر بیاید، اما این جرئت را در ضعف نفسی‌‌ام نمی‌‌دیدم.
- خوب المیرا، مادر، پس هستی من یکی-دو ساعت دیگه بیام؟ دلم برای پارمین و پوریا یه ذره شده!
انگشت سبابه‌‌ام را روی دو چشمانم فشردم و زیر لـ*ـب لعـ*ـنتی حواله‌‌ی خودم کردم. مغزم فرمان به رد محترمانه‌‌ی حرف طلوع خانم می‌‌داد و شکستگی نفسم، امر به پذیرفتن. از این حالت دوگانه‌‌ام بیزار بودم و حس تنفر منزجر کننده‌‌ای نسبت به این بی‌‌عرضگی ذاتی‌‌ام، در جایگاه یک مادر و همسر بیست و شش ساله داشتم.

جلد:
-4c8d7439c83babd17_lbvm.png


فایل PDF: اغتشاش


تاییده؟
@مدیر کپیست
@ara.wr.o.o
ماچ بر تو خاله جان تایید است*-*
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مدیر کپیست

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1524
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
15
نوشته‌ها
419
راه‌حل‌ها
7
پسندها
680
امتیازها
183

  • #9
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #10
درود
اثر روی سایت اصلی انتشار یافت

 
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
2
بازدیدها
88

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین