نویسنده: Mahsa83(M.M)
ژانر: عاشقانه، تراژدی
ناظر: @لبخند زمستان
خلاصه:
نمیدانم چه کنم! دوری از او مانند خنجری راه به راه، قلبم را نشانه میگیرد و دردش وجود زخمیام را میلرزاند. او را قلباً دوست میدارم؛ اما با مخالفها چه کنم؟! با درد هجرانِ خود چه کنم؟! و اینک آن وسط ذهنم را، یک چیز درگیر کرده است... آیا در این مسیر عاشقی تنهایم یا نه!
مقدمه:
پا به پای روزگار، عمرم گذشت
عشق او، بر قلب بیتابم نشست
چشم من با دیدنش شد م×س×تِ م×س×ت
عقل و هوشم را گرفت و رخت بست
از قضا معشوق من بیمار گشت
دست سرد مرگ به عشقم داد دست
جسم من با مرگ او، از هم گسست
قلب من مانند یک قلک شکست
آخرین ویرایش توسط مدیر: