- شناسه کاربر
- 91
- تاریخ ثبتنام
- 2020-10-14
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 442
- نوشتهها
- 3,257
- راهحلها
- 2
- پسندها
- 6,373
- امتیازها
- 463
- محل سکونت
- خسته آباد✨️
ننه كلاغه گفت: خوب، مي خواهي كجا قايمش كني؟
اولدوز فكر اين را نكرده بود. رفت توي فكر. كجا را داشت؟ هيچ جا را. گفت: تو گل و بوته ها قايمش مي كنم.
ننه كلاغه گفت: نمي شود. زن بابات مي بيندش. از آن گذشته، وقتي به گلها آب مي دهد، بچه ام خيس مي شود و سرما مي خورد.
اولدوز گفت: پس كجا قايمش كنم؟
ننه كلاغه نگاهي اينور آنور انداخت و گفت: زير پلكان بهتر است.
پلكان پشت بام مي خورد. در شهرهاي كوچك و ده از اين پلكانها زياد است. زير پلكان لانه ي مرغ بود. توي لانه فقط پهن بود. كلاغ كوچولو را گذاشتند آنجا درش را كيپ كردند كه گربه نيايد بگيردش، زن بابا بو نبرد. يك سوراخ ريز پايين دريچه بود و كلاغ كوچولو مي توانست نفس بكشد.
اولدوز فكر اين را نكرده بود. رفت توي فكر. كجا را داشت؟ هيچ جا را. گفت: تو گل و بوته ها قايمش مي كنم.
ننه كلاغه گفت: نمي شود. زن بابات مي بيندش. از آن گذشته، وقتي به گلها آب مي دهد، بچه ام خيس مي شود و سرما مي خورد.
اولدوز گفت: پس كجا قايمش كنم؟
ننه كلاغه نگاهي اينور آنور انداخت و گفت: زير پلكان بهتر است.
پلكان پشت بام مي خورد. در شهرهاي كوچك و ده از اين پلكانها زياد است. زير پلكان لانه ي مرغ بود. توي لانه فقط پهن بود. كلاغ كوچولو را گذاشتند آنجا درش را كيپ كردند كه گربه نيايد بگيردش، زن بابا بو نبرد. يك سوراخ ريز پايين دريچه بود و كلاغ كوچولو مي توانست نفس بكشد.