. . .

تمام شده ترجمه ی داستان !Watch Out | مترجم Maedeh

تالار تایپ داستان و دلنوشته‌های در حال ترجمه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Maedeh

رمانیکی نقره‌ای
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
نام هنری
Maiy
شناسه کاربر
91
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-14
آخرین بازدید
موضوعات
443
نوشته‌ها
3,263
راه‌حل‌ها
2
پسندها
6,400
امتیازها
463
محل سکونت
✨️moon

  • #1

Maedeh

رمانیکی نقره‌ای
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
نام هنری
Maiy
شناسه کاربر
91
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-14
آخرین بازدید
موضوعات
443
نوشته‌ها
3,263
راه‌حل‌ها
2
پسندها
6,400
امتیازها
463
محل سکونت
✨️moon

  • #2
Kevin stepped off the tram and walked toward the ship, holding a package tightly in his hands.

کوین از تراموا پیاده شد و درحالی که بسته ای را محکم در دستانش نگهداشته بود به سوی کشتی رفت.



He had been hired as a courier for an important broker.



او برای یک دلال مهم بعنوان پیک کار می کرد.
 

Maedeh

رمانیکی نقره‌ای
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
نام هنری
Maiy
شناسه کاربر
91
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-14
آخرین بازدید
موضوعات
443
نوشته‌ها
3,263
راه‌حل‌ها
2
پسندها
6,400
امتیازها
463
محل سکونت
✨️moon

  • #3
All he needed to do was deliver a package to an office in New York City; the ship would take him there.

تنها کاری که باید انجام میداد تحویل یک بسته به دفتری در نیویورک سیتی بود، کشتی او را به آنجا می برد.



When he boarded, the ship was congested with people.

هنگامیکه سوار شد، کشتی مملو از مسافر بود.
 

Maedeh

رمانیکی نقره‌ای
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
نام هنری
Maiy
شناسه کاربر
91
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-14
آخرین بازدید
موضوعات
443
نوشته‌ها
3,263
راه‌حل‌ها
2
پسندها
6,400
امتیازها
463
محل سکونت
✨️moon

  • #4
As Kevin walked to his cabin, he saw the exclusive first-class section.

همانطور که کوین به سمت کابینش میرفت،چشمش به قسمت درجه یک ویژه افتاد.



Everybody inside was wearing fancy garments.

همه مسافراندر این قسمت لباسهایی فاخر به تن داشتند.
 

Maedeh

رمانیکی نقره‌ای
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
نام هنری
Maiy
شناسه کاربر
91
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-14
آخرین بازدید
موضوعات
443
نوشته‌ها
3,263
راه‌حل‌ها
2
پسندها
6,400
امتیازها
463
محل سکونت
✨️moon

  • #5
He would have liked to socialize with the people inside, but it was against proper etiquette.

او دوست داشت با افراد در این قسمت معاشرت کند ، اما این کار برخلاف آداب و رسوم رایج بود.



People paid a premium for the privilege to ride in first-class.

مسافران به منظور اجازه برای سوار شدن به قسمت ویژه مبلغ اضافی می پرداختند.
 

Maedeh

رمانیکی نقره‌ای
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
نام هنری
Maiy
شناسه کاربر
91
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-14
آخرین بازدید
موضوعات
443
نوشته‌ها
3,263
راه‌حل‌ها
2
پسندها
6,400
امتیازها
463
محل سکونت
✨️moon

  • #6
Instead, he went to his cabin next to the freight section of the boat.

در عوض، او به کابین خود که در کنار قسمت بار بود رفت.



His room smelled bad, and the floorboards were warped and deformed in some areas.

اتاقش بوی بدی میداد، و چوبهای کف اتاق در بعضی قسمتها خم شده و از قالب در رفته بود.
 

Maedeh

رمانیکی نقره‌ای
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
نام هنری
Maiy
شناسه کاربر
91
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-14
آخرین بازدید
موضوعات
443
نوشته‌ها
3,263
راه‌حل‌ها
2
پسندها
6,400
امتیازها
463
محل سکونت
✨️moon

  • #7
He could also hear the motor humming as it waited to propel the ship forward.

همچنین میتوانست صدای مستمر موتور را وقتی منتظر به جلو راندن کشتی بود را بشنود.



Suddenly, Kevin was unsettled by something, but he wasn’t sure why.



ناگهان، چیزی کوین را مشوش کرد، اما او مطمئن نبود چرا.
 

Maedeh

رمانیکی نقره‌ای
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
نام هنری
Maiy
شناسه کاربر
91
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-14
آخرین بازدید
موضوعات
443
نوشته‌ها
3,263
راه‌حل‌ها
2
پسندها
6,400
امتیازها
463
محل سکونت
✨️moon

  • #8
He took a short walk on the ship’s deck, but he still felt strange.

او مدت کوتاهی روی عرشه کشتی راه رفت ،اما هنوز احساس عجیبی داشت.



That night, he suffered from insomnia—he couldn’t suppress his obsessing over how strange he felt.

آن شب ،خواب به چشمانش نیامد – او نتوانست جلو وسواس خود نسبت به حس غریبی را که داشت بگیرد.
 

Maedeh

رمانیکی نقره‌ای
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
نام هنری
Maiy
شناسه کاربر
91
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-14
آخرین بازدید
موضوعات
443
نوشته‌ها
3,263
راه‌حل‌ها
2
پسندها
6,400
امتیازها
463
محل سکونت
✨️moon

  • #9
Kevin went back on deck.​

کوین به عرشه کشتی برگشت.



It was cold and dark outside.​

بیرون هوا سرد و تاریک بود.



He looked overboard, but it seemed that everything was all right. “ Just go back inside,” he thought.​

او از کشتی به دریا نگاهی انداخت، اما همه چیز بنظر مرتب می رسید. با خود فکر کرد: “بهتر است به داخل برگردم.”
 

Maedeh

رمانیکی نقره‌ای
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
نام هنری
Maiy
شناسه کاربر
91
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-14
آخرین بازدید
موضوعات
443
نوشته‌ها
3,263
راه‌حل‌ها
2
پسندها
6,400
امتیازها
463
محل سکونت
✨️moon

  • #10
Then Kevin saw it.

در همین لحظه کوین چیزی دید.



A giant iceberg was sticking out of the ocean in the distance!

یک کوه یخ غول پیکر در فاصله ای دور از دل اقیانوس بیرون زده بود.



“ Help!” he yelled.

او فریاد زد: ” کمک”
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین