. . .

بحث و گفتگو تاپیک جامع دیالوگ های ماندگار | فیلم و سریال

تالار سینما و تئاتر

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,219
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #251
مایکل: وینچنزو. وقتی بخوان بیان سراغت، می‌رن سراغ چیزی که دوست داری.
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,219
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #252
مایکل: س*ی*ا*س**ت و جنایت، هر دو یک چیز هستند.
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,219
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #253
لوکزی: بذار من دوست تو باشم. حتی قویترین مرد هم احتیاج به دوستانی داره.

وینسنت: باعث افتخارمه. شما مرد دارایی و سیاست هستین. چیزایی که من بلد نیستم.

لوکزی: تو اسلحه رو می‌فهمی. دارایی یه اسلحه است. سیاست، دونستن اینه که کی ماشه رو بکشی.
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,219
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #254
مایکل: ازت می‌خوام که منو ببخشی.

کی: برای چی؟

مایکل: برای همه چی.

کی: اوه! مثل خدا. آره؟

مایکل: نه. من یه چیزی نیاز دارم که از اون هم نزدیک‌تر باشه. تو نمی‌تونستی اون روزا رو درک کنی. من عاشق پدرم بودم. من قسم خورده بودم که هیچ وقت مثل اون نباشم. ولی من عاشقش بودم و او در خطر بود. چی کار می‌تونستم بکنم؟ و بعد از اون، تو در خطر بودی. بچه‌هامون در خطر بودن. چی کار می‌تونستم بکنم؟ تو تنها چیزی بودی که من… دوست داشتم و بیشتر از هر چیزی تو این دنیا برام ارزش داشتی. حالا دارم از دستت می‌دم. از دستت دادم. تو ترکم کردی… و همه تلاشم برای هیچ بود. پس تو باید بفهمی که من نقشه کاملا متفاوتی برای سرنوشتم داشتم… باشه. بس می‌کنم.

کی: من واقعا نمی‌دونم چی از من می‌خوای، مایکل. منظورم اینه که…

مایکل: من اون مردی که فکر می‌کنی، نیستم.

کی: نمی‌دونم.

مایکل: دوستت دارم، کی. دیگه منو نترسون. می‌دونی؟ هر شب اینجا تو سیسیل، رؤیای زن و فرزندانم رو می‌بینم.. و این که چطور از دستشون دادم.

کی: اگه باعث آرامشت می‌شه، می‌خوام بدونی که… من همیشه دوستت داشتم، مایکل. و می‌دونی… همیشه دوستت خواهم داشت.
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,219
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #255
مایکل: خداحافظ دوست قدیمی. تو می‌تونستی بیشتر از این‌ها زنده بمونی. من می‌تونستم به رؤیای خودم نزدیک‌تر باشم. تو خیلی دوست‌داشتنی بودی، دون توماسینو. چرا من این قدر ترسیده بودم و تو این‌قدر دوست‌داشتنی؟ دلیلش چی بود؟ من کمتر از تو محترم نبودم. می‌خواستم خوب باشم. چی به من خیانت کرد؟ ذهنم؟ قلبم؟ چرا این‌قدر خودم رو محکوم می‌کنم؟ خدایا! به زندگی بچه‌هام قسم می‌خورم… به من فرصتی بده تا خودم رو رهایی ببخشم و دیگه گناهی مرتکب نشم.
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,219
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #256
هریسون: ما همین الآن شنیدیم که پاپ قرارداد ایموبیلیاره رو تأیید کرده. ما برنده شدیم. تبریک می‌گم.

مایکل: عجیبه که کارها چطور پیش می‌ره!

هریسون: پاپ داره همون کاری رو انجام می‌ده که تو گفته بودی. داره خونه‌تکونی می‌کنه.

مایکل: باید مراقب باشه. درستکار بودن، کار خطرناکیه.
 

. MaHta .

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
777
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-17
موضوعات
32
نوشته‌ها
146
پسندها
441
امتیازها
153
محل سکونت
دارُ الاَحْزان

  • #257
گریه نکن بابا مرد که گریه نمیکنه
نه، گریه کن
گریه مال مرده فقط سرتو بالا بگیر و گریه کن..!
...............................
مامان باباها خیلی خوبن سهیل
وقتی نیستن میفهمی
به روح بابام قسم!

+حوض نقاشی
 

. MaHta .

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
777
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-17
موضوعات
32
نوشته‌ها
146
پسندها
441
امتیازها
153
محل سکونت
دارُ الاَحْزان

  • #258
بابی: تو باعث شدی احساس خوبی بهم دست بده! من خوشحالم!
هاچ: من خوشحال ترم!
بابی: نه من خیلی خوشحال ترم! از اینجا تا بارسلونا، از اینجا تا آسمون!
هاچ: خب من از ایناهم خیلی خوشحال ترم!
بابی: چقدر؟
هاچ: به اندازه ی سه متر بالاتر از بهشت.


Three Steps Above Heaven 2010


یه جایی ک از هم جدا میشن هاچ میگ:

تو سعی کردی یادت بیاد که به چه دلیلی همه ی اینا شروع شد؟
ولی ناگهان تو فهمیدی که قبل از اینکه فکرشو بکنی شروع کردی!
و اون به خاطر لحظه ای هست که بهش سلام دادی
حالا فهمیدی هر چیزی یه بار اتفاق میفته!
و هر چقدر تلاش کنی دیگه هیچوقت اون حس رو پیدا نمیکنی!
و تو دیگه هیچوقت فکر نمیکنی که "سه متر بالاتر از بهشتی".
 

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
مشاهده موضوع رمان پشت پلک‌های ناخودآگاه | دمیورژ
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,010
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,908
امتیازها
411

  • #259
آزارا: نباید بذاری هیچ کس بین تو و چیزایی که تو این زندگی دوستشون داری، قرار بگیره، وگرنه اون زندگی ارزش نداره

*سریال لوسیفر*
 

Maedeh

مدیر مخبر
پرسنل مدیریت
مدیر
خبرنگار
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
Maiy
مدیر
مخبر
شناسه کاربر
91
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-14
آخرین بازدید
موضوعات
442
نوشته‌ها
3,256
راه‌حل‌ها
2
پسندها
6,355
امتیازها
463
محل سکونت
خسته آباد✨️

  • #260
محمد علی کشاورز(خطاب به مادر) : ایـــن دنـــیــــا ایـــنـــقـــد کـــثــیفــه کـــه بـــا اشــک هـــای تـــو هـــم پـــاک نـــمـــیـــشــه …
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
175

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین