- شناسه کاربر
- 300
- تاریخ ثبتنام
- 2021-01-16
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 519
- نوشتهها
- 4,411
- راهحلها
- 183
- پسندها
- 35,139
- امتیازها
- 1,008
- سن
- 19
- محل سکونت
- خرابههای خاطرات :)
اسکورسیزی پس از گاو خشمگین (Raging Bull) قصد داشت که فیلم آخرین وسوسههای مسیح (The Last Temptation of Christ) را بر اساس کتاب نیکوس کازانتزاکیس و فیلمنامهای از پل شریدر کارگردانی کند و دنیرو را هم برای ایفای نقش مسیح در نظر گرفت. با این حال بابی با رد خواستهی اسکورسیزی به وی پیشنهاد کرد که سراغ ساخت یک فیلم کمدی برود. بدین ترتیب دنیرو با بازی در نقش روپرت پاپکین در سلطان کمدی (The King of Comedy) یک بار دیگر با فیلمی از اسکورسیزی به سالنهای سینما بازگشت. روپرت مردی سی و چند ساله است که از گذشتههای دور رویای تبدیل شدن به یک کمدین بزرگ را در سرش میپروراند و برای نزدیک شدن به محبوبترین کمدینش و اجرای زنده در برنامهی تلویزیونی وی دست به هر کاری میزند. دنیرو برای ایفای این نقش، از استندآپ کمدیهای ریچارد بلزر الهام گرفت. سلطان کمدی را بزرگترین شاهکار قدرندیدهی اسکورسیزی مینامند. اثری که نمایش آن با یک شکست تجاری بزرگ همراه شد اما گذر زمان، بیش از پیش ارزشهای آن را به عنوان فیلمی متفاوت در کارنامهی این کارگردان نمایان کرد. مارتی با وجود اینکه سلطان کمدی (The King of Comedy) را بسیار دوست میداشت و بازی دنیرو در فیلم را به عنوان بهترین نقشآفرینیش توصیف میکرد، با این حال اعلام کرد که به دلیل نگرانیهایش و البته تصویربرداری طاقتفرسای فیلم، شاید بهتر بود که هیچگاه آن را نمیساخت و در ادامه نیز اشاره کرد که احتمالاْ برای چند سال، همکاریش را با دنیرو قطع خواهد کرد.
دنیرو در سال ۱۹۸۴ در آخرین فیلم سرجیو لئونه تحت عنوان روزی روزگاری در آمریکا (Once Upon a Time in America) حضور پیدا کرد. او برای ایفای نقش نودلز، درخواست دیداری خصوصی با میر لانسکی، گانگستر سرشناس روسیالاصل را داد که البته رد شد. پیش از انتخاب دنیرو، قرار بود نقش دوران جوانی و پیری نودلز را دو بازیگر مختلف ایفا کنند و به همین منظور نام چند بازیگر سرشناس نیز مطرح شد. ژرار دوپاردیو و ژان گابن، ریچارد درایفس و جیمز کاگنی و در نهایت تام برنگر و پل نیومن که البته با آمدن دنیرو و تاکید بر اینکه میتواند هر دو دوره را خودش بازی کند، مشکل دو بازیگر همتیپ و همشکل نیز حل شد. دنیرو قرار بود در پروژهی بعدی لئونه که یک فیلم جنگی حماسی به نام محاصره لنینگراد (The Siege of Leningrad) بود نیز بازی کند که با توجه به مرگ ناگهانی لئونه، هیچگاه این طرح به سرانجام نرسید.
دنیرو در همین سال با بازی در فیلم عاشقش شدن (Falling in Love) به کارگردانی اولو گروسپارد، برای دومین بار با این فیلمساز بلژیکی الاصل سینما همکاری کرد. فیلمی که از نظر داستانی شباهتهای بسیاری به اثر تحسین شدهی دیوید لین تحت عنوان برخورد کوتاه (Brief Encounter) داشت. برزیل (Brazil) به کارگردانی تری گیلیام، فیلم بعدی بابی بود که وی در آن نقش هری تاتل را ایفا کرد. گیلیام فیلمنامهی این اثر را به همراه تام استاپارد و چارلز مککیون با الهام از کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول نوشتهاند و برای ادای احترام به این داستان و فیلم هشت و نیم (8½) فدریکو فلینی، عنوان هزار و نهصد و هشتاد و چهار و نیم را برای آن انتخاب کرده بودند که با توجه به نمایش همزمان فیلم ۱۹۸۴ (1984) که به طور مستقیم بر اساس این اثر ساخته شده بود، در ادامه عنوان فیلم تغییر کرد. دنیرو از آنجا که نقش هری تاتل را به یک متخصص مغز و اعصاب تشبیه میکرد، برای ایجاد آمادگی در خود به اتاق عمل رفت و یک جراحی مغز را از نزدیک تماشا کرد. حضور ستارهای در حد و اندازههای دنیرو در این پروژه در ابتدا باعث خوشحالی گیلیام و سایر دستاندرکاران فیلم شد، با این حال روش مبتنی بر آزمون و خطای دنیرو و وسواس فراوانش در ادامه باعث آزردگی اعضای گروه شد تا جایی که گیلیام تا خفه کردن او هم پیش رفت. در طول ساخت فیلم، در شرایطی که تصویربرداری هر صحنه با دو یا نهایتا سه برداشت به اتمام میرسید، صحنههای مربوط به دنیرو بین ۲۵ تا ۳۰ برداشت به طول میانجامید که دلیل اصلی آن هم عدم حفظ کردن دیالوگها توسط وی بود. اینچنین شد که با وجود کوتاه بودن نقش بابی، تصویربرداری صحنههای مربوط به وی دو هفته طول کشید. پس از پایان مراحل ساخت فیلم، در حالی که گیلیام از دست دنیرو به ستوه آمده بود، خود دنیرو طی مصاحبهای حضورش در این پروژه را دورانی فوقالعاده توصیف کرده و خطاب به گیلیام گفت که اگر یک بار دیگر برای پروژهای وی را دعوت کند، او با کمال میل خواهد پذیرفت! بابی تا حدی دوست داشت در این فیلم حضور داشته باشد که حاضر بود هر نقشی را ایفا کند و بابت آن پولی هم نگیرد. هرچند در پایان کار سه برابر بازیگر نقش اصلی فیلم که به مدت ۲۲ هفته سر پروژه حضور داشت پول دریافت کرد.
دنیرو در سال ۱۹۸۴ در آخرین فیلم سرجیو لئونه تحت عنوان روزی روزگاری در آمریکا (Once Upon a Time in America) حضور پیدا کرد. او برای ایفای نقش نودلز، درخواست دیداری خصوصی با میر لانسکی، گانگستر سرشناس روسیالاصل را داد که البته رد شد. پیش از انتخاب دنیرو، قرار بود نقش دوران جوانی و پیری نودلز را دو بازیگر مختلف ایفا کنند و به همین منظور نام چند بازیگر سرشناس نیز مطرح شد. ژرار دوپاردیو و ژان گابن، ریچارد درایفس و جیمز کاگنی و در نهایت تام برنگر و پل نیومن که البته با آمدن دنیرو و تاکید بر اینکه میتواند هر دو دوره را خودش بازی کند، مشکل دو بازیگر همتیپ و همشکل نیز حل شد. دنیرو قرار بود در پروژهی بعدی لئونه که یک فیلم جنگی حماسی به نام محاصره لنینگراد (The Siege of Leningrad) بود نیز بازی کند که با توجه به مرگ ناگهانی لئونه، هیچگاه این طرح به سرانجام نرسید.
دنیرو در همین سال با بازی در فیلم عاشقش شدن (Falling in Love) به کارگردانی اولو گروسپارد، برای دومین بار با این فیلمساز بلژیکی الاصل سینما همکاری کرد. فیلمی که از نظر داستانی شباهتهای بسیاری به اثر تحسین شدهی دیوید لین تحت عنوان برخورد کوتاه (Brief Encounter) داشت. برزیل (Brazil) به کارگردانی تری گیلیام، فیلم بعدی بابی بود که وی در آن نقش هری تاتل را ایفا کرد. گیلیام فیلمنامهی این اثر را به همراه تام استاپارد و چارلز مککیون با الهام از کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول نوشتهاند و برای ادای احترام به این داستان و فیلم هشت و نیم (8½) فدریکو فلینی، عنوان هزار و نهصد و هشتاد و چهار و نیم را برای آن انتخاب کرده بودند که با توجه به نمایش همزمان فیلم ۱۹۸۴ (1984) که به طور مستقیم بر اساس این اثر ساخته شده بود، در ادامه عنوان فیلم تغییر کرد. دنیرو از آنجا که نقش هری تاتل را به یک متخصص مغز و اعصاب تشبیه میکرد، برای ایجاد آمادگی در خود به اتاق عمل رفت و یک جراحی مغز را از نزدیک تماشا کرد. حضور ستارهای در حد و اندازههای دنیرو در این پروژه در ابتدا باعث خوشحالی گیلیام و سایر دستاندرکاران فیلم شد، با این حال روش مبتنی بر آزمون و خطای دنیرو و وسواس فراوانش در ادامه باعث آزردگی اعضای گروه شد تا جایی که گیلیام تا خفه کردن او هم پیش رفت. در طول ساخت فیلم، در شرایطی که تصویربرداری هر صحنه با دو یا نهایتا سه برداشت به اتمام میرسید، صحنههای مربوط به دنیرو بین ۲۵ تا ۳۰ برداشت به طول میانجامید که دلیل اصلی آن هم عدم حفظ کردن دیالوگها توسط وی بود. اینچنین شد که با وجود کوتاه بودن نقش بابی، تصویربرداری صحنههای مربوط به وی دو هفته طول کشید. پس از پایان مراحل ساخت فیلم، در حالی که گیلیام از دست دنیرو به ستوه آمده بود، خود دنیرو طی مصاحبهای حضورش در این پروژه را دورانی فوقالعاده توصیف کرده و خطاب به گیلیام گفت که اگر یک بار دیگر برای پروژهای وی را دعوت کند، او با کمال میل خواهد پذیرفت! بابی تا حدی دوست داشت در این فیلم حضور داشته باشد که حاضر بود هر نقشی را ایفا کند و بابت آن پولی هم نگیرد. هرچند در پایان کار سه برابر بازیگر نقش اصلی فیلم که به مدت ۲۲ هفته سر پروژه حضور داشت پول دریافت کرد.