. . .

شعر اشعار نزار قبانی عربی+ترجمه

تالار متفرقه ادبیات

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,400
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #31
می‌پرسی در غیابت چه کرده‌ام؟ غیبتت!؟ تو در من بودی! با چمدانت در پیاده‌روهای ذهنم راه رفته‌‏ای! ویزای تو پیش من استُ بلیط سفرت!
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,400
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #32
ممنوع الخروجی از مرزهای قلب من ممنوع الخروجی از سرزمین احساسم
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,400
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #33
نامه‌هایت کوهی از یاقوت است در صندوق پستی من از بیروت پرسیده بودی میدان‌ها و قهوه‌خانه‌های بیروت، بندرها وُ هتل‌ها وُ کشتی‌هایش همه وُ همه در چشم‌های تو جا دارند! چشم که ببندی بیروت گم می‌شود مترجم یغما گلرویی
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,400
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #34
شعر را با تو قسمت می کنم شعر را با تو قسمت می کنم همان سان که روزنامه ی بامدادی را و فنجان قهوه را و قطعه ی کرواسان را کلام را با تو دو نیم می کنم… ب×و×س×ه را دو نیم می کنم… و عمر را دو نیم می کنم… و در شب های شعرم احساس می کنم که آوایم از میان لبان تو بیرون می آید…
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,400
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #35
دوستم داشته‌ باش… دوستم داشته‌ باش… و نپرس چگونه و در شرم درنگ نکن و تن به ترس نده بی‌شِکوه دوستم داشته‌باش نیام گلایه‌ دارد که به پیشوازِ شمشیر می‌رود؟ دریا و بندرم باش وطنم وَ تبعیدگاهم آرامش و توفانم باش نرمی و تُندی‌ام…‌ دوستم داشته‌باش… به هزاران هزار شیوه و چون تابستان مکرر نشو بیزارم از تابستان دوستم داشته باش… و بگو که نمی‌خواهم بی‌صدا دوستم داشته باشی و آری به عشق را در گوری از سکوت نمی‌خواهم دوستم داشته‌باش… دور از سرزمین ظلم و سرکوب دور از شهرِ سرشار از مرگ‌مان دور از تعصب‌ها دور از قیدوبندهاش دوستم داشته‌باش… دور از شهرمان که عشق به آن پا نمی‌گذارد و خدا به آن نمی‌آید. “نزار قبانی”
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,400
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #36
در بندر آبی چشمانت در بندر آبی چشمانت باران رنگ های آهنگین دارد خورشید و بادبان های خیره کننده سفر خود را در بی نهایت تصویر می کنند. در بندر آبی چشمانت پنجره ای گشوده به دریا و پرنده هایی در دوردست به جستجوی سرزمین های به دنیا نیامده. در بندر آبی چشمانت برف در تابستان می آید. کشتی هایی با بار فیروزه که دریا را در خود غرقه می سازند بی آنکه خود غرق شوند. در بندر آبی چشمانت بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی عطر دریا را به درون می کشم و خسته باز می گردم چون پرنده ای در بندر آبی چشمانت سنگ ها آواز شبانه می خوانند در کتاب بسته ی چشمانت چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟ ای کاش ، ای کاش دریانوردی بودم ای کاش قایقی داشتم تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت بادبان بر افرازم
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین