. . .

شعر اشعار نزار قبانی عربی+ترجمه

تالار متفرقه ادبیات

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,402
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #1
برگه‌ های من و دستان تو بین برگه‌های من و دستهای تو تاریخ تمدنی است طولانی.. هر گاه انگشتانم را دقیقه ای در کف دستان تو رها کردم درخت خرما رویید.. (برگرفته از کتاب کوچ پنجره‌ها، حمید رحمانی، ترجمه آخرین دست نوشته‌های نزار قبانی ص ۷۸، انتشارات آوای خاور)
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,402
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #2
زنانه می خواهمت تا امکان زندگی در سرزمین مان ادامه یابد تا امکان حضور شعر در قرن‌مان ادامه یابد برای این که ستارگان و زمان ادامه یابند و کشتی‌ها و دریا و حروف الفبا ادامه یابند تا تو زن هستی، ما خوبیم زنانه می خواهمت برای این که تمدن زنانه است برای این که شعر زنانه است خوشهٔ گندم زنانه است شیشهٔ عطر زنانه است پاریس در بین شهرها زنانه است و بیروت با زخم‌هایش زنانه باقی می‌ماند به نام آن‌ها که می‌خواهند شعر بنویسند / زن باش به نام آن‌ها که می‌خواهند به عشق بپردازند / زن باش
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,402
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #3
عشق پشت چراغ قرمز نمی‌ماند! اندیشیدن ممنوع! چراغ، قرمز است.. سخن گفتن ممنوع! چراغ، قرمز است.. بحث پیرامون علم دین و صرف و نحو و شعر و نثر، ممنوع! اندیشه منفور است و زشت و ناپسند! (برگرفته از: «عشق پشت چراغ قرمز نمی‌ماند!» / نزار قبانی/ ترجمهٔ مهدی سرحدی/
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,402
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #4
برگزیده‌ای از اشعار نزار قبانی عشق تو پرنده‌ای سبز است پرنده‌ای سبز و غریب بزرگ می‌شود همچون دیگر پرندگان انگشتان و پلک‌هایم را نوک می‌زند چگونه آمد؟ پرنده‌ سبز کدامین وقت آمد؟ هرگز این سؤال را نمی‌اندیشم محبوب من! که عاشق هرگز اندیشه نمی‌کند عشق تو کودکی‌ست با موی طلایی که هر آن‌چه شکستنی را می‌شکند، باران که گرفت به دیدار من می‌آید، بر رشته‌های اعصاب‌ام راه می‌رود و بازی می‌کند و من تنها صبر در پیش می‌گیرم عشق تو کودکی بازیگوش است همه در خواب فرو می‌روند و او بیدار می‌ماند کودکی که بر اشک‌هایش ناتوانم عشق تو یکه و تنها قد می‌کشد آن‌سان که باغ‌ها گل می‌دهند آن‌سان که شقایق‌های سرخ بر درگاه خانه‌ها می‌رویند آن‌گونه که بادام و صنوبر بر دامنه‌ کوه سبز می‌شوند آن‌گونه که حلاوت در هلو جریان می‌یابد عشق‌ات، محبوب من! همچون هوا مرا در بر می‌گیرد بی آن‌که دریابم جزیره‌ای‌ست عشق تو که خیال را به آن دسترس نیست خوابی‌ست ناگفتنی تعبیر ناکردنی به‌راستی عشق تو چیست؟ گل است یا خنجر؟ یا شمع روشنگر؟ یا توفان ویران‌گر؟ یا اراده‌ شکست‌ناپذیر خداوند؟ تمام آن‌چه دانسته‌ام همین است: تو عشق منی و آن‌که عاشق است به هیچ چیز نمی‌اندیشد مترجم سودابه مهیّجی
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,402
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #5
تو با کدام زبان صدایم می‌زنی سکوت تو را لمس می‌کنم به من که نگاه می‌کنی به لکنت می‌افتم زبان عشق سکوت می‌خواهد زبان عشق واژه‌ای ندارد غربت ندارد حضور تو آشناست از ابتدای تاریخ بوده است در همه زمانه‌ها خاطره دارد تو با کدام زبان سکوت می‌کنی می‌خواهم زبان تو را بیاموزم مترجم بابک شاکر
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,402
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #6
من چیزی از عشق مان به کسی نگفته‌ام! آنها تو را هنگامی که در اشک های چشمم تن می‌شسته ای دیده اند
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,402
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #7
دوستم داشته باش از رفتن بمان! دستت را به من بده که در امتداد دستانت بندری است برای آرامش
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,402
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #8
إنزعی الخنجرَ المدفونَ فی خاصرتی و اترکینی أعیش.. إنزعی رائحتَک من مسامات جلدی و اترکینی أعیش.. إمنحینی الفرصه.. لأتعرّف على امرأه جدیده تشطب اسمَکِ من مفکّرتی و تقطعُ خُصُلاتِ شعرک الملتفّه حول عنقی..
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,402
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #9
إنزعی الخنجرَ المدفونَ فی خاصرتی و اترکینی أعیش.. إنزعی رائحتَک من مسامات جلدی و اترکینی أعیش.. إمنحینی الفرصه.. لأتعرّف على امرأه جدیده تشطب اسمَکِ من مفکّرتی و تقطعُ خُصُلاتِ شعرک الملتفّه حول عنقی..
ترجمه فارسی


دشنه ات را از سینه ام بیرون بکش بگذار زندگی کنم عطر تنت را از پوستم بگیر و بگذار زندگی کنم بگذار با زنی تازه آشنا شوم که نامت را از خاطرم پاک کند و کلاف حلقه شده گیسوانت را از دور گلویم بگشاید
 

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست و طراحی
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
510
نوشته‌ها
5,402
راه‌حل‌ها
105
پسندها
1,495
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #10
زن مردی ثروتمند یا زیبا یا حتی شاعر نمی‌خواهد او مردی می‌خواهد که چشمانش را بفهمد آن گاه که اندوهگین شد با دستش به سینه اش اشاره کند و بگوید : اینجا سرزمین توست
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین