. . .

شعر اشعار سعید غمخوار

تالار اشعار شاعران پارسی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
968
نوشته‌ها
2,266
راه‌حل‌ها
27
پسندها
3,401
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #1
ترازوی عدالت در جهانِ ما خراب است
عدالت واژه ای زیبا فقط در یک کتاب است

همیشه آدمِ بد از عدالت می گریزد
همیشه سهمِ ما خوبان در این دنیا عذاب است

شعارِ حق پرستی بر لبِ هر آدمی هست
ولی وقتِ عمل،سود و زیان تنها حساب است

عدالت واژه ی مظلومِ قرن ماست،عمریست
عدالت مثل سنگِ سختِ زیر آسیاب است

یکی آسوده و کارش فقط،خواب است و خوردن
یکی دنبالِ نان شب، دلش در پیچ و تاب است

یکی در سفره اش یک نان خالی هم ندارد
یکی اما درون سفره اش صد ها کباب است

به جرمِ دزدیِ گاوی یکی را می زنند دست
یکی با مالِ دزدی در دیارِ آفتاب است

دلیلِ اینهمه تبعیض و استثنا چه بوده
چرا بر صورتِ دزدان نامرئی نقاب است؟
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
968
نوشته‌ها
2,266
راه‌حل‌ها
27
پسندها
3,401
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #2
کاش در دنیای ما دیگر کسی تنها نبود
بی وفایی رسمِ آدمهای این دنیا نبود

زندگی معنای تنها غصه خوردن را نداشت
مهربانی بود و دنیا پوچ و بی معنا نبود

دل شکستن جرم بود و هرکسی دل می شکست
بعد از آن دیگر کسی مانند او رسوا نبود

کاش آدمها نمی گفتن به یکدیگر دروغ
اینهمه رنگ و ریا در بین آدم ها نبود

آدمیت بود معیار و ملاک زندگی
برتری در پول و ثروت یا نژاد ما نبود

قصه ی شایسته سالاری حقیقت داشت و
قصه ای با اسم آقازاده و آقا نبود

هر کسی از زندگی سهمِ خودش را می گرفت
حق آدمها فقط در پشتِ یک امضا نبود

ریشه ی فقر و فلاکت خشک می شد در جهان
آه اگر در این جهان تبعیض و استثنا نبود
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
968
نوشته‌ها
2,266
راه‌حل‌ها
27
پسندها
3,401
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #3
از مردم صد رنگِ این دوران می ترسم
از آشنای بی رگ و وجدان می ترسم

از آنکه در ظاهر رفیق و در خفا امّا
ما را فروشد این چنین ارزان می ترسم

از آدمِ بی جنبه که، تا می رسد جایی
بد می شود حالا به هر عنوان می ترسم

یا از کسی که عقده ی حُجب و حیا دارد
هر خلوتی... سر می کند عریان می ترسم

از آنکه سر، در چند وچونِ این و آن دارد
در خلوت مردم دهد جولان، می ترسم

آن مردِ چوپانِ دبستان را به یادت هست؟
من از کسی مانند این چوپان می ترسم

از ابتدا با آدمِ نامرد بد بودم
از هر چه نا مرد است در ایران می ترسم
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
968
نوشته‌ها
2,266
راه‌حل‌ها
27
پسندها
3,401
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #4
در سرم از زندگی صدها سوالِ بی جواب است
زنده ام اما دلم از دستِ این دنیا کباب است

خسته ام مثل مترسک های بی احساس شالیزار
تشنه ام، با اینکه زیر پای من پیوسته آب است

گرچه می خندم، ولی این خنده ها از شاد بودن نیست
این که من بر صورتِ خود می گذارم یک نقاب است

زندگی با زنده بودن!هر کس این را خوب می داند
فرق دارد، این دو تا مانند آب و آسیاب است

آنکه در ظاهر به لب های خودش لبخند می بندد
فرق دارد با کسی که از ته دل کامیاب است

زندگی زیباست! اما در نگاه آدمی چون من
زندگی تنها فقط یادآورِ رنج و عذاب است

زندگی مانند خوابی ست که من هر روز می بینم
زندگی مثل سرابی در میانِ یک سراب است

چرخشِ یک آسیاب کهنه وقتی زندگانی نیست
قصه‌ی کوبیدنِ آب است و هاون،بی حساب است
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین