. . .

آموزش آموزش نویسندگی از اولین گام تا آخرین گام

تالار مطالب آموزش نویسندگی

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #11
توصیح بخش آخر کوتاه و مختصر

اسم ( به شکل گسترده توضیح دادم فقط سعی کنین از چکیده استفاده کنین. حتما هم لازم نیست موضوع رمانو بگه، حتما لازم نیست همه احساسات و ژانر رو نشون بده! بذارین یک چیز خاص شکل بگیره و بعد این چیز خاص که اصلابه رمانت مربوط نیست رو به جاده رمان هماهنگ کن و ربطش بده)

ژانر: این صرفا بستگی به هنر نویسنده داره که توی کدوم حسش قوی تره

مقدمه: فقط بذارین آرایش زیاد باشه، مرموز باشه، و احساس عمیق و حماسی ایجاد کنه . یک مثال میزنم

وسط جنگل بودم و جنگ را می‌دیدم. چنگ و دندان، خونو و شمشیر. صدای خرناس، صدای بمب، صدای حیوان وحشی، صدای انسان. فاجعه بود، مرگ، کشتار، بمب، جیغ بچه بالای سر مادر مرده، زمین خونی، خانه آوار، اینجا میدان جنگ است. باید زد ، کشت! نباید رحم کرد، نباید دست گرفت، نباید کمک کرد. من یک جنگجویم، کسی که بدون دیدن اشک و زجه، خون انسان بی گناه را میمکم! اینجا میدان جنگ است

(هموطور که دیدین مقدمه احساس خشونت رو خیلی خوب نشون میده)

خلاصه: موضوع اصلی که قراره تو رمان رخ بده رو تیکه پاره بیان کنین، و درباره اخر این هدف و نوشته، کنجکاوی ایجاد کنین! اصل خلاصه یعنی همین.

آرزوی سفر به ماه در مغزش نشسته بود و هر لحظه به دنبالش بود. آن ماه دایره و بزرگ در وسط تاریکی و خلع! یعنی حس تنهایی میکرد؟ در انتها این آرزو و سناریو را روی نقشه بزرگی نوشت و گام بزرگی برداشت، گامی که او را به قعر خلع برد اما او که ماه نبود بتواند در تنهایی و خلع بسازد، پس چه کرد؟

میرسیم به شروع. همیشه گفتم نرین سر اصل مطلب. یکم گیج کنین، یکم پیچو تاب بدین و بعد ماجرا رو بندازین وسط حاشیه، اون وقت یعنی موفق شدین

پارت ها. همیشه باید هدف دار باشن، بی هدف و بیهوده بنویسین خواننده کسل میشه و دیگه خبری از خوندن ادامش نیست. و سعی کنین اخر پارت رو جوری تموم کنین که خواننده واسه بعدش له له بزنه

در انتخاب جلد فقط نظر شخصی خودتون رو مورد توجه قرار ندین، نظر خواننده رو هم مورد توجه قرار بدین و برین جلو

توصیفات: همیشه باید متفاوت باشن. توی توصیف میتونین از تشبیه استفاده کنین چون خیلی کارسازه. اگر کلی و ساده توصیف کنین جذاب نیست، به سمت ریزها برینو این بخش ریزو به چیزی تشبیه کنین، توصیف رو بپیچونین ، نظر شخصی طرف رو صادقانه درباره اجزا بیان کنین، و جوری قابل لمس باشه که همه باورش کنن. وسط توصیف فقط توصیف نکنین، حرف بزنین، بذارین خواننده خسته نشه. مثال

پیاله را برداشت و لبان گوشتی بزرگش را روی آن نشاند. این لب‌ها مرا یاد لپ سگ تپلمان می‌انداخت. زیادی بزرگ و گوشتی بود، گمان نمیکردم برای خودش باشد، اما درهرحال به آن دو گونه بادکنکی خوب می‌آمد. نگاه سیاهش را چرخاند و به من دوخت. نمی‌دانم وجود این دو چشم ریز که بین پلک گم شده بودند، چطور در این صورت بزرگ و گوشتی ممکن بود. ابروهای نازکش را که تقریبا دیده نمی‌شدند، بالا انداخت تا چشمانش بزرگ تر شود، سپس پاهای چاقش را تکان داد تا به من برسد. حرکت کردن یک انسان در این وزن سخت نبود؟ انگار دنبل میزدی.

دقیقا توصیف مکانم همینطوره و فرقی ندارن

احساسات: یک نویسنده وقتی میتونه حسو خوب بنویسه که واقعا جای طرف باشه.. پس یعنی واقعا باید خودشو در این موقعیت حس کنه و اینم ذهن متخیل و قوی میخواد همینو بس.

راوی: سعی کنین این مورد رو قاطی نکنین. اگر حس یک شخص مهمه از زبان اول شخص بنویسین. اگر قراره چند نفر احساساتو اخلاقشون مهم باشه دوم شخصم بیارین. اما اگر میخواین جامع باشه فقط راوی!

و در اخر چیزی که مهمه یک پایان شاهکاره. پس سعی کنین بهترین پایان رو رقم بزنین. بهترین منظور این نیست (پایان شاد باشه) یعنی شگفت انگیز، غیرقابل پیش بینی، و پندآموز باشه.. رمانی که پیام و حرف مهمو آموزنده نداره که ارزشی نداره. (مگر اینکه تخیلی باشه) که در تخیلیم میشه ریز بافت پندآموزی جا داد



این یک آموزش جامع و کامل بود برای همین زیاد ریزه کاری نکردم اما سعی کردم خوب توضیح بدم امیدوارم مفید باشخ :)
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین