•[🦋]• ایهام از ریشهی وهم هست و در لغت معنیش «به شک و گمان افکندن» میشه. در اصطلاح، یعنی عبارت یا جملهای به کار گرفته بشه که دو یا چند معنی بده.
•[🥀]• ژان پل سارتر در اهمیت ایهام مینویسه:«پیکاسو آرزو میکرد قوطی کبریتی نقاشی کند که هم خفاش باشد و هم در عین حال قوطی کبریت. چنین آرزویی برای نقاشان محال مینماید؛ اما برای شاعران امکانپذیر است.»
•[🔮]• ایهام میتونه به روشهای زیر ظهور کنه:
🍂1) واژهای برای دو معنی یا بیشتر به کار بره؛ مثل:
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
- حافظ
مردمان در مصراع دوم، دو معنی داره:
1- مردمک چشم، 2- انسان.
🍃2) عبارت یا جملهای بتونه به دو روش خونده بشه. اسمش ایهام «دوگانهخوانی» هست و قدیم بهش میگفتن «شبهایهام» یا «توجیه».
طی مکان ببین و زمان در سلوک
شعر
کاین طفل یک شبه ره صدساله میرود
- حافظ
مصراع دوم رو به دو روش میشه خوند:
1- کاین طفل، یک شبه... 2- کاین طفلِ یک شبه...
•[🪐]• ایهام تناسب:
شاعر واژهای استفاده کنه که دو معنی داره، در عمل یکی از معنیها مد نظر بوده و معنی دیگه با اجزای بین تناسب ایجاد کنه.
کجاست جای تو؟ از آفتاب میپرسم
سوال روشن ما را جواب لازم نیست
- قیصر امین پور
روشن دو معنی داره:
1- آشکار و واضح؛ 2- نورانی.
منظور
شاعر معنیِ اول بوده، اما معنیِ دوم با واژهی آفتاب در مصراع اول تناسب داره.
•[🕷]• ایهام تضاد: به بیت زیر دقت کنید.
گفتند «کربلای زمینی»، نیامدم
حالا که راه بسته شده، من هواییام
- حسن بیاتانی
هوایی یعنی بیتاب و بیقرار و منظور
شاعر هم همینه، اما «هوا» با «زمین» تضاد ایجاد کرده.
•[⛱]• ایهام
ترجمه: بیت زیر رو بخونید.
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند
- قیصر امین پور
در مصراع دوم «شمسی» وصف ساله و در مقابل «هجری» قرار گرفته؛ اما با
ترجمهی تحتاللفظی خودش (خورشید) تناسب برقرار کرده.
•[🛍]• ایهام تبادر: واژهای در کلام، واژهی دیگهای رو که باهاش تقریبا هم
صدا و همشکل باشه به ذهن متبادر میکنه.
سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو
ولی از نحوهی چشمت چه میدانم؟ نمیدانم
- قیصر امین پور
«نحوه» در مصراع دوم، «نحو» رو تداعی میکنه که با صرف در مصراع اول تناسب داره.
•[📚]• #تمرین
ایهام رو در شعرهای زیر پیدا کنید.
حدیث مهر و وفا نانوشته میماند
مگر که دست علمدار ما قلم گردد
- محمدعلی مجاهدی
هر سوی دوید از پی آواز حقیقت
افسوس! صفا اندک و نیرنگ بسی بود
- سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا)
غرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
گفتم افسانهی شیرین و به خوابش کردم
- رهی معیری
خانه زندان است و تنهایی ملال
هرکه چون سعدی گلستانیش نیست
- سعدی