. . .

مهم ★پیدا کردن رمان‌های بی‌نام★

تالار تایپ اثر

آرشتون

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
566
تاریخ ثبت‌نام
2021-06-08
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
13
پسندها
233
امتیازها
83
محل سکونت
شَــــهرِکُــــرد

  • #1,141
یه رمان دیگ هم بود
جریانش این بود که
یه دختره از همدان توی کنکور تهران قبول میشه و میترسه که مادر پدرش راضی نشن برای تهران رفتنش
همین که با پدر و مادرش صحبت میکنه اونا راضی میشن
میرن با پدرش تهران و کارای ثبت نام رو انجام میدن
پدر دختره درمورد قبولی دخترش صحبت میکنه با برادرش و برادر اون میگه که بیاد تهران خونه‌ی خودم و دختره راضی نمیشه و بالاخره پدره راضیش میکنه
پدرش برمیگرده و خودش اونجا با یه دختره اشنا میشه که شوور داشته
اونور داستان هم از این قراره که یه پسر تقریبا پولدار به اسم هانی توی همون دانشگاه درس میخونه و با شوور دوست همون دختر داستان رفیقن
از اینور هانی با صاب خونش بحثش میشه و میسپره دست یکی خونه بگیره و دختره هم توی خونه عموش هم اذیت بوده هم موذب
دختره از اینور به خاطر رفاقت شوور دوستش با هانی ، با هانی دوست میشه
دوست دختره که شوور داشته بهش میگه که ما یه خونه میخوایم بگیریم من و شوهرمو هانی هستیم تو اون خونه
دختره میگه که باید پدرم راضی بشه که مشکله
4 تاشون باهم یه نقشه میکشن که پدررو راضی کنن
این بوده که پدره رو میارن توی ویلا و ویلا رو نشونش میدن و اون دوتا پسر مشاور املاک بودن و یه چندتا دختر از همکلاسی هاشون هم بخاطر فیلم بازی کردنشون کمکشون میکنن
پدره راضی میشه و دختره میره با اون 3 تا هم خونه میشه ، میگذره میگذره و یروز پسر عموی دختره میاد میوفته پی دختره و ویلا رو که اجاره کردن پیدا میکنه
از اینطرف هانی و دختره عاشق هم میشن و قرارشون این بوده که همین زودیا هانی بره خواستگاری
پسرعموی دختره بخاطر علاقه ای که به دختره داشته و بوهایی که از را*بطه دختره با هانی برده زنگ میزنه به پدر دختره و میگه که دخترت با پسرا برو بیا داره و فلان و بهمان
پدره عصبی میشه و راه میوفته طرف ویلا
با برادر زادش به سمت ویلا راهی میشن که دختره رو ببرن
و توی ویلا هانی با پدره بحثش میشه و پدره هانی رو یه چک میزنه
میبرنش همدان و نوبت دکتر میگرن برا دختره که متوجه بشن پسره درست میگفته یا نه
دکتره معاینه میکنه میگه نه دخترتون سالمه و اشتباه فکر کردید
توی این مدت دختره رو زندونی کرده بودن توی خونه و هانی به هزار زحمت خونشون رو پیدا میکنه و هرروز و هرشب دم خونه پلاسه و تا میره خواستگاری و این داستانا
 

mozhgan2

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4065
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-27
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
4
پسندها
0
امتیازها
1

  • #1,142
سلام دنبال یه رمان هستم که در اون دختر عمو و پسر عمو باهم ازدواج میکنن اما تو یه تصادف دختره نابینا میشه و هزینه عملش رو داداش دوستش میده لطفاً اگر میدونید بگید
سلام دنبال یه رمان هستم که در اون دختر عمو و پسر عمو باهم ازدواج میکنن اما تو یه تصادف دختره نابینا میشه و هزینه عملش رو داداش دوستش میده لطفاً اگر میدونید بگید
پرستش
 

همسفر شهدا

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4003
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-20
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
3
پسندها
3
امتیازها
13

  • #1,143
سلام
رمانی هست که فکر کنم اسم پسره آراده عاشق یه دختره مدرسه ای و اون دختره هم عاشقه شه اما پسره فکر می کنه که دختره بهش خ**ی**ا**ن**ت می کنه و ولش می کنه و دختره فکر می کنه پسره بهش خ**ی**ا**ن**ت می کنه ولش میکنه اونم بعد چند سال دوباره پسره میاد به دختره پیشنهاد می ده و رمان از اینجا شروع میشه و هیچکدوم دلیل جدایی رو نمی دونن و هر کدوم فکر می کنن خودشون واقعیت رو می دونن
بعد برادره دختره اسمش تیرداده
لطف کنید هر کس می دونه اسمشو بزاده
اسم رمان میخوام بخونم از چشمای تو
 

همسفر شهدا

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4003
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-20
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
3
پسندها
3
امتیازها
13

  • #1,144
سلام یه رمانی بود که حتی چاپ شده بود درباره ی یه دختر که یه بچه کوچک داشت تو شیراز زندگی میکردن اگه اشتباه نکنم به اصرار خانواده شوهر انگار کرمان سفر میکنه برای یه مراسمی )خانواده شوهرش اونجا زندگی میکردن( بعد داخل سفر یکی توی ساکش مواد مخدر میزاره و درگیر میشه و با یه سرگرد اشنا میشه و هرچقدر التماسش میکنه که بهش کمک کنه ، کمکش نمیکنه و میره زندان
بعد چند وقت دختره افسردگی میگیره مامانش میمیره و شوهرش طلاقش میده
بعد به تشخیص دکتر ازاد میشه وقتی میخواستن بفرستنش شهر با همون سرگرد میفرستنش
بعد سرگرد اعضای یه باند بزرگ رو گرفته بود که اوناهم منتظر تلافی بودن
بعد دختره و سرگرده رو گروگان میگیرن
اونا فرار میکنن میرن افغانستان
وکلی اتفاق میوفته
اسم سرگرد هم فرازمند بود فکر کنم
کسی اسم این رمان رو میدونه ؟
رمان در چشم من طلوع کن.
 

همسفر شهدا

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4003
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-20
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
3
پسندها
3
امتیازها
13

  • #1,145
سلام ببخشید یه رمان بود که دختره مامان و باباش مرده بودن با مادربزرگش زندگی میکرد و بعد رفت تو یه شرکت از اشناهاسون مشغول کار شد البته مدرک لیسانسش اصلا به کاری ک تو شرکت میکرد هیچ ربطی نداشت بعد کم کم عاشق پسر صاحب شرکت شد و مادربزرگشم فوت شد بعد اون خونه ویلایی که با مادر بزرگش توش زندگی میکردن رو فروخت چون تنها بود و رفت تو اپارتمان ولی همون پسری که عاشقش بود اونو خریده بود چون میدونست دختره خیلی او خونه رو دوست داره و بعد همه این اتفاقا پسره اعتراف کرد و بعد عروسیشون هم رفتن تو همون خونه

اگه کسی اسمشو میدونه ممنون میشم بهم بگه 😊
رمان مهندسین اخمو و شیطون؟
 

Sina2002

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4091
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-29
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
1

  • #1,146
سلام ، یه رمان بود که دختره اسمش دلارام بود و مرده شور بود و آرش خان روستا بود که باهاش رابطه برقرار می‌کنه
و کمال که عاشق دلارام میشه و شرط میزاره برای اینکه به آرش کاری نداشته باشه باید با اون ازدواج کنه.
اسم رمان بانوی عمارت میاره
اما موقع دانلود یه رمان دیگه رو میاره
سلام پیدا کردی رمانش رو به منم بگو
هرچی میگردم پیداش نمیکنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Negi_jp

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
2345
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-29
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
3
پسندها
4
امتیازها
33

  • #1,147
سلام
ی رمان بود قبلا خوندم
کیارش و ترانه دختر دایی و پسر عمه بودن
کیارش میاد خونه ی ترانه
کیارش پزشک بود ، مادر ترانه هم پزشک بود و حتی داداشش ک اسمش طاها بود اینا ی مدت باهم لج میکنن بعد عاشق هم میشن بعد ازدواج کیارش میره دنبال زن برادرش که میمیرن و بعد ترانه مجبور میشه بخاطر بچش ک حامله بود با برادر کیلرش ازدواج کنه
میشه اسمشو بگید من خیلی این رمانو دوس دارم و فک میکنم اسکای شخصیت هارو اشتباه گفتم شاید
 

Nahal

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4098
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-30
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
1

  • #1,148
سلام من دنبال یک رمان میگردم،یک دختره با پسرهمسایه ش (فکرمیکنم اسم پسذه سامان بود)ازدواج میکنه و صاحب یک بچه هم میشن،یکروز خواهرشوهرش که احساس میکرده شوهرش داره بهش خیانت میکنه سامان رو میفرسته سراز قضیه دربیاره،سامان هم بدون توضیحی میره دنبال شوهرخواهرش، دختره هم یک ادرس از جیب سامان پیدا میکنه و فکر میکنه سامان با زن دیگه ای رفته و داره بهش خیانت میکنه اونم با یک اقایی که دوست قدیمیش بود فکرمیکنم میره دنبال سامان و حتی توی راه فکر میکنم راه بندون میشه و گیر میکنه و…
خیلی زیاد ازش یادم نیست درهمین حد یادم‌مونده،کسی متوجه شد کدوم رمانه؟
 

هیراد

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4102
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-31
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
1

  • #1,149
یه رمان بود که دوتا دختربودن با دوتا پسر ددست شدن یکیشون با پسره فرار کرد پسره باهاش رابطه برقرار کرد و ولش کرد اون یکی با پسره خیلی عاشق هم بود روزعروسیشون خبر اوردن که پسره از دره افتاده پایین دختره با دوستش افتادن تو کار خلاف بعد چن سال فهمید دوستش بخاطر حسادت نامزدشو انداخته تو دره
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

www

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4106
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-31
آخرین بازدید
موضوعات
0
نوشته‌ها
8
پسندها
0
امتیازها
1

  • #1,150
سلام
در رمان دو دکتر مرد وزن بودن که در بیمارستان آشنا میشوند و اوایل باهم مشکل دارند بعد باهم ازدواج میکنند ،دکتر مرد بیماری ریه داره و پسر عموی دختره تصادف میکند و مرگ مغزی میشود و ریشو به دکتر مرد که بیماری ریه داشت میدهند،اگه کسی اسم رمان می‌دونه لطفاً بگه ممنون.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین