. . .

متن نوشته های روی دیوار

تالار روایات

H A D I S

رمانیکی حامی
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
:|
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
552
نوشته‌ها
1,515
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,093
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
رنگین کمون☁️🌈

  • #1
-نوشته های روی دیوار☀️💧

یک داستان ترسناک از ژاپن در مورد دو پسر جوان است که ساختمان قدیمی وحشیانه را کشف می کند:
وقتی جوان بودم، در پایین خیابان ما یک ساختمان ویران وجود داشت. همه بچه ها در این منطقه خیلی از آن دور بودند، زیرا شایعه ای بود که خالی از سکنه بود.

دیوارهای بتنی ساختمان قدیمی دو طبقه شکسته و فرو ریختند. پنجره ها شکسته شدند و شیشه ها برروی کف اتاق ریخته بودند.

یک شب، به عنوان یک تست شجاعت، بهترین دوست من و من تصمیم گرفتیم که مکان قدیمی وحشت زده را کشف کنیم.

ما از طریق یک پنجره در پشت ساختمان وارد شدیم. کل مکان کثیف بود و لایه ای از گل در کف چوبی وجود داشت. همانطور که ترسیده بودیم، به سمت بالا نگاه کردیم و شوکه شدیم,کسی روی سقف نوشته است "من مرگ" هستم.

من گفتم "احتمالا فقط بعضی از نوجوانان تلاش می کنند بچه ها را بترسانند".

دوستم را با عصبانیت پاسخ داد"آره، احتمالا ...".

ما بیشتر اتاق های طبقه همکف را بررسی کردیم. در یک اتاق که به نظر می رسید آشپزخانه ای بوده است،نوشته های بیشتری روی دیوار پیدا کردیم.

یکی از نوشته ها این بود:من بالای پله ها هستم.

ما از پله های تقریبا خراب شده بالا میرفتیم.من راه را رهبری کردم و دوستم پشت سر من حرکت میکرد. من نمترسیدم، اما او کمی ترسیده بود.
دوباره نوشته ایی پیدا کردیم:"من در اتاق نشینمن هستم".

وقتی به بالا از پله ها رسیدیم، به سمت چپ حرکت کردیم و به آرامی راهرو باریک راه می رفتیم. در انتهای راهرو یک در بسته وجود داشت.

روی در نوشته بود:"شما در این اتاق من را پیدا خواهید کرد".

با این حال، دوست من با ترس کلا تکان خورد. من هم خیلی خسته بودم، اما نمی خواستم در را باز کنم. او به من گفت که نمی خواهد به هیچ وجه ادامه دهد، اما اصرار کردم که هیچی نیست و نترس.

دستگیره را باز کردم و در باز شد. ما وارد اتاق شدیم و اتاق خالی بود. دو در بسته در هر دو طرف وجود داشت. روی دیوار نوشته های زیادی وجود داشت.

روی یکی نوشته بود: "سر من در سمت چپ و بدن من در سمت راست است."

به محض این که دوست من این را دید، به طور کامل هوش خود را از دست داد. او یک فریاد زد و فرار کرد ومن دست او را گرفتم، اما او دستم را ول کرد و از در فرار کرد.اما صدای پای او در راه رو غیب شد.

خودم را روی زمین انداختم. من مصمم به شجاعت و ازبین برد ترس خود بودم. با تمام شجاعت خود، درب سمت راست باز کردم و داخل شدم. من به طرف دیگر اتاق رفتم و روی دیوار به کوچکی نوشته شده بود: "بدن من غیرقابل انکار است".

من در طبقه پایین نگاه کردم،روی تخته کف ایستاده بودم.
ناگهان من برگشتم و نوشته ایی دیدم:"سر من از اتاق بیرون میاید و پشت سر توست. بچرخ ".

من صدای درب را پشت سرم شنیدم و به سرعت قایم شدم. یک سایه در پشت درب حرکت کرد.

اون سر بریده شده ی دوستم بود.

او مرده بود.چشم های مرده اش به نظر می رسید به من نگاه می کرد.با وحشت تمام فریاد زدم، من خودم را از طریق پنجره باز پرت کردم و داستان عجیبی را با خود اوردم.

من با بازو فرود امدم و بازویم شکست،از درد زیادش فریاد زدم و به خانه فرار کردم، گریه کردم و برای والدینم فریاد زدم.

به پلیس زنگ زدم و ساختمان ویران شده قدیمی را جستجو کرد. در ابتدا آنها چیزی پیدا نکردند. هیچ نوشته ای روی دیوار وجود نداشت. آنها خانه را از بالا به پایین بیرون کشیدند، اما هیچ علامتی از دوست من پیدا نکردند.

انها فقط توانستند بدنش را پیدا کنند،اما سرش هیچوقت پیدا نشد.

 
نام موضوع : نوشته های روی دیوار دسته : روایات

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین