. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح دلنوشته بماند در هوای یار | مبینا عباسی

تالار نقد شعر و دلنوشته‌ها
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #1
img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg


نام دلنوشته: بماند در هوای یار
نویسنده: مبینا عباسی @گیسو پریشان💜
ژانر: عاشقانه
مقدمه: ای عشق آرزوهای قلبم چه شد؟
یار من قلب مرا ویرانه کرد...
ای یار هوای تو چه بود؟
که فقط خفگی نصیب قلب من شد ...

لینک اثر:


منتقد: @Nil@85
تاریخ تحویل: ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
مهلت اتمام نقد: ۲۷ فروردین ۱۴۰۱
 
آخرین ویرایش:
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
راه‌حل
نقد و تعیین سطح دلنوشته بماند در هوای یار مبینا عباسی
باز هم فرصتی دست داد تا با یه نقد جدید در خدمت دوستان باشم و این بار آثار مبینا عباسی عزیزه که زیر ذره‌بین این منتقد قرار می‌گیرن. گفتم آثار چون غیر از این دلنوشته دو تا کار دیگه رو هم از همین دوست خوبمون برای نقد، قبول کردم که در آینده‌ی نزدیک بهشون می‌پردازم. راستش نمی‌دونم مبینا جان چند سال داره چون اگه می‌دونستم خیلی بهتر می‌تونستم در مورد کارش قضاوت کنم ولی خیلی جوون به نظر میرسه و البته با توجه به جوونی و تازه کاری این دوست عزیزمون نباید انتظار داشته باشیم نوشته‌های پخته و کم نقصی داشته باشه. مطمئناً در ابتدای راهه و اگر ادامه بده و تلاش کنه و جلو بره، با توجه به دیدگاهش و سطح دغدغه‌هاش حتماً نویسنده‌ی خوبی میشه ( جسارت و شجاعت مبینای عزیز ستودنیه که از موضوعات...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
114
نوشته‌ها
1,611
راه‌حل‌ها
56
پسندها
13,664
امتیازها
650

  • #2
نقد و تعیین سطح دلنوشته بماند در هوای یار مبینا عباسی
باز هم فرصتی دست داد تا با یه نقد جدید در خدمت دوستان باشم و این بار آثار مبینا عباسی عزیزه که زیر ذره‌بین این منتقد قرار می‌گیرن. گفتم آثار چون غیر از این دلنوشته دو تا کار دیگه رو هم از همین دوست خوبمون برای نقد، قبول کردم که در آینده‌ی نزدیک بهشون می‌پردازم. راستش نمی‌دونم مبینا جان چند سال داره چون اگه می‌دونستم خیلی بهتر می‌تونستم در مورد کارش قضاوت کنم ولی خیلی جوون به نظر میرسه و البته با توجه به جوونی و تازه کاری این دوست عزیزمون نباید انتظار داشته باشیم نوشته‌های پخته و کم نقصی داشته باشه. مطمئناً در ابتدای راهه و اگر ادامه بده و تلاش کنه و جلو بره، با توجه به دیدگاهش و سطح دغدغه‌هاش حتماً نویسنده‌ی خوبی میشه ( جسارت و شجاعت مبینای عزیز ستودنیه که از موضوعات مختلفی می‌نویسه و فقط روی عاشقانه نویسی تمرکز نکرده) تنها باید صبور باشه، تا می‌تونه مطالعه کنه، تمرین کنه و به حس کنجکاویش در هر زمانی پاسخ مثبت بده. ذهنش رو مثل حالا آزاد و رها و بدون محدودیت پرورش بده و به راهی که در پیش داره ادامه بده. اثری که من در حال نوشتن نقد در موردش هستم: بماند در هوای یار نام داره می‌دونیم که اسم: علاوه بر داشتن زیبایی، باید خلاقانه، سؤال برانگیز و دارای مفهوم مشخص باشه و بتونه باعث ایجاد حس کنجکاوی در مخاطب بشه. در عین حال هم یه پوشش برای تمام اثر باشه، پوششی که ارتباط عمیقی با محتوا داشته باشه. اسم، یه کلید برای باز کردن در ورودی یه اثر هنریه. اگه کلید، خراب یا ناقص باشه، در باز نمیشه و امکان نداره داخل رو دید. حالا با توجه به این توضیحات، بریم ببینیم مبینا جان در انتخاب اسم چقدر موفق بوده. عنوان انتخابی دوستمون برای دلنوشته‌ش با تم عاشقانه‌ای که اثر داره هماهنگی داره. یعنی وقتی با اسمش رو به رو میشیم خیلی سریع می‌فهمیم این یه دلنوشته‌ی عاشقانه‌ست ولی سؤالی که با دیدن عنوان به ذهن من راه پیدا کرد؛ این بود که نویسنده، منظورش از این نام‌گذاری چی بوده و اصولاً چه معنایی رو مد نظر داشته؟ چون هوا معانی مختلفی داره و وقتی لحن‌ها متفاوت باشن، تفاوت معنایی هم بیشتر نمود پیدا می‌کنه. مثلاً هوا می‌تونه منظور همینی باشه که توش نفس می‌کشیم یا معنی میل، نفس، آرزو و محبت بده. من با خوندن محتوا و توجه به بخش‌هایی از اون:
بگزار به یادگار نقش تورا بر یاس های باغچه ببندم!
از تو من درس هایی گرفتم که هیچ مکتبی به من یاد نمیداد! تو عاشقانه ترین دروغ زندگی را یادم دادی که بمانم در هوای یاری که بی هوا دوستش دارم.

این برداشت رو کردم که به هوای اطرافمون اشاره داره. اگه فکری که کردم درست باشه، در این صورت معنی اسم دچار مشکل میشه ولی اگه منظورش مفهوم دیگه‌ی هوا( مثلاً آرزو) باشه، می‌تونیم بگیم براش بهترین معنیه که میشه بماند در آرزوی یار. همین جمله یه لحن حسرت آمیزی هم داره و می‌تونم بگم نشون دهنده‌ی فضای کلی اثر هم هست‌ اما سؤال دیگه‌ای که مطرح میشه؛ اینه که کلمه‌ی بماند چه چیزی رو می‌خواد بگه؟ به چه عنوانی به کار رفته؟ در حالی‌که همین واژه علاوه بر اینکه معانی مختلفی داره، وقتی توی یه جمله میاد به اون هم معناهای متفاوت و مختلفی میده. به عنوان مثال:
اگر علی در تهران بماند، اوضاع خراب می شود.
اینجا هوا خیلی گرمه، گرد و غبار که دیگه بماند.
ماهی چقدر پول میگیری؟ بماند!
اگر شرایط به حال فعلی باقی بماند...
و ...

یعنی یه وقتایی هست که داریم در مورد چیزی حرف می‌زنیم و آخرش میگیم: حالا بقیه‌ش بماند.
یا اینکه بماند یه رازه و نمی‌خوایم طرف مقابلمون چیزی بفهمه.
بعضی وقتا هم معنای باقی موندن در مکان یا زمان خاصی رو میده.
و...
با توجه به این توضیح و مثال‌هایی که آوردم از عنوان دلنوشته‌ی دوستمون میشه به مفاهیم مختلفی رسید و این به خاطر مشخص نکردن منظور درست و دقیقشه، نویسنده باید برای ایجاد مفهوم مد نظرش تلاش بیشتری می‌کرد. یه چیز دیگه‌ای که باید بگم اینه: چرا فعل برای سوم شخص به کار رفته؟ توی متن دلنوشته، ما یه دونه راوی داریم که اول شخص مفرده و یه دونه هم دوم شخص مفرد یا مخاطب ارجمند ولی سوم شخصی که نقش اساسی داشته باشه نمی‌بینیم. مخصوصاً که خود نویسنده در قسمتی از اثرش گفته:

بگزار به یادگار نقش تورا بر یاس های باغچه ببندم!
از تو من درس هایی گرفتم که هیچ مکتبی به من یاد نمیداد! تو عاشقانه ترین دروغ زندگی را یادم دادی که بمانم در هوای یاری که بی هوا دوستش دارم.

می‌بینید که آخرین جمله‌ی این پارت نوشته: بمانم در هوای یاری
پس اینجا در عنوان، بماند نمی‌تونه جایی داشته باشه. چون هیچ ارتباطی با دو شخص درون متن اثر نداره. این از عنوان، حالا بریم سراغ
مقدمه‌ی دلنوشته: که در موردش باید بگم علاوه بر کوتاهی و عدم تواناییش در ارتباط با مخاطب، یه سری مشکلات دیگه هم داشت؛ مثلاً نویسنده در ابتدای مقدمه میگه: ای عشق آرزوهای قلبم چه شد؟ اصولاً آرزوهای قلب مفهومی نداره. میشه گفت آرزوهای قلبی ولی آرزوی قلب اشتباهه. دومین مورد هم تکرار کلماته. مثلاً توی همین مقدمه کوتاه، خوب که دقت کنید:
ای عشق آرزوهای قلبم چه شد؟
یار من قلب مرا ویرانه کرد...
ای یار هوای تو چه بود؟
که فقط خفگی نصیب قلب من شد ..
.
سه بار واژه‌ی قلب و دو بار واژه‌ی یار و من اومده. این تکرار واژه‌ها توی همین بخش خیلی کوتاه، باعث میشه به زیبایی یه نوشته خدشه وارد بشه که برای یه دلنوشته امتیاز منفی به حساب میاد چون یکی از ارکان مهمش زیبایی کلامه.
در حقیقت اثر دوستمون، از دو جنبه زیبایی و مفهوم زیر سوال رفته: اینجا که میگه
یار من قلب مرا ویرانه کرد قبلش به نظر میرسه قلب به یه ساختمون تشبیه شده که ویرانه بشه. بعد آخرش میگه خفگی نصیب قلب من شد که می‌دونیم فقط جانداران دچار خفگی میشن. همین باعث ایجاد پارادوکس میشه و پیشنهاد می‌کنم مبینای عزیز به این مسئله توجه کنه: دقت در انتخاب واژه‌ها و جملات درست و چیدن صحیحشون در کنار هم یکی از کارهاییه که یه نویسنده باید خیلی روش حساسیت نشون بده.
این دقت کردن حتی باعث میشه اشکالات
تایپی و نگارشی هم به حداقل برسن:
بگزار: بگذار
بگزار به یادگار نقش تورا بر یاس های باغچه ببندم! : گذاشتن علامت تعجب بدون اینکه نیازی باشه.
از تو من درس هایی گرفتم که هیچ مکتبی به من یاد نمیداد! :
وقتی می‌دونیم این نشونه کجاها کاربرد داره:
علامت تعجب علامتی است که برای بیان تعجب، حیرت، تأکید، دستور، استهزاء و به طور کلی جملاتی که بار و یا فشار عاطفی دارند، در نگارش فارسی به کار می‌رود.
پس باید درست ازش استفاده کنیم.
حوس‌ های: هوس‌های
غوغا قلبم: غوغای قلبم
تداوم قلبم: تداوم قلب معنایی نداره. تداوم به معنای مداومت و همیشگی بودنه و وقتی در کنار کلمه‌ای مثل قلب قرار داده میشه مفهومی ایجاد نمی‌کنه.
بازهم شکستی قلبی را بی دلیل برای تو میتپید..! : « که» در این جمله حذف شده و بعد از دو نقطه علامت تعجب اومده. این اشتباهه. اگه نویسنده بخواد جمله‌ی بریده بریده یا ناتموم داشته باشه، باید از سه نقطه استفاده کنه و بعد از اون هم استفاده از نشونه تعجب درست نیست.
دلم هوای یک جای خلوت و ساکت را می خواهد که من بمانم و من بمانم: دلم یک جای خلوت و ساکت می‌خواهد که تنها خودم بمانم( خودم تنها بمانم)
گاه تصمیم ها هم از خود نیست! : گاه تصمیم‌ها دست خود آدم نیست.
قلبم از درد بی داد می کند: اینجا استفاده از کلمه‌ی بی‌داد جمله رو نامفهوم می‌کنه.
دگر جایی برای عشق از تو در من نمانده. : دیگر جایی برای عشق تو در قلب من نمانده
رغم: رقم
بمانی رر همان جایی که هیچ چیزآن به تو تعلق ندارد!
هزاران بین از تو من نوشتم...
هزاران بار تو را همراه با اشک هایم کردم!
: به این جمله‌ها دقت کنید ببینید چه‌طور جا افتادن کلمات و اشتباه تایپی معناشون رو عوض کرده؟
مثله لیلی! : مثل لیلی
تضاد و تناقض گویی هم در حرفهای نویسنده کاملاً مشهوده چون یه جایی می‌خونیم از وجود طرف مقابلش ابراز بیزاری می‌کنه:

از صدای قدم هایت بیزارم!
از صدای خنده هایت ذهنم خسته میشود!
از صدای نفس هایت نفس هایم قطع میشود!
من خسته شدم... خسته شدم،حتی از خاطراتی که دائم در قلبم تلاطمی به پا میکند که روح من پذیرای آن نیست... بس است دیگر!! مرا به حال خودم رها کن.

و در بخش‌های دیگه ای میگه تسلیم نفرت نشده:
عشق را من جور دیگری یاد گرفته بودم... ولی تو تنها از عشق نفرت را به دلم نشاندی... اما بازهم این من بودم که تسلیم نفرت و پلیدی نشدم... بازهم خودم... بازهم بی تو

وجود این تناقض‌ها، صداقت نویسنده رو پیش مخاطب‌هاش زیر سوال می‌بره.
و در این قسمت:

ستاره ها با هزار ناز و ادا به پشت ابرها فرار کردندو پچ پچ کنان حرف میزنند، ناگهان از پشت ابر آن رخ پر از لک های جورواجور و زیبا مرا نظاره میکنید و دل من آب می شود همچو دیوانه ای که آرام گرفته... ولی او فقط می گوید: برو! ترک کن اینجارا... ماندن تو بیهوده است... بدون هیچ دلیلی دل بستی به ستاره هایی که فقط از دور چشمک میزنند برای تو! و از آنجا شد که خورشید گرفتگی آغاز شد...
۱: اگر به فعل‌های استفاده شده توجه بشه، به هم ریختگی زمانی کاملاً مشخصه. به عنوان مثال فعل‌های کردند و شد برای نشون دادن گذشته‌‌ست در حالی‌که می‌زنند، می‌شود، می‌گوید و... به زمان حال اشاره می‌کنن.
۲: اشکالات تایپی، چسبیده شدن حرف ربط و فعل به همدیگه و استفاده‌ی بی‌دلیل از سه نقطه

رسیم روزگار: رسم روزگار
دردغ: دروغ
جهان من مر از رنگین کمان و شعر و آواز!
خرابش میکنند یک لحظه آن را!
: اینکه فقط کلمه‌ها و جمله‌ها رو بدون توجه به مفهوم کنار هم قرار بدی درست نیست، مفهوم سازی خیلی در متن مهمه.
اصلاً اگه با کنار هم قرار دادن واژه‌ها در کنار هم معنایی ایجاد نشه، متنی به وجود نمیاد و اثری شکل نمی‌گیره. یه متن زیبا، به هم پیوسته و بدون از هم گسستگی و پر مفهوم همین طوری شکل نمی‌گیره و باز هم تاکید می‌کنم به تمرین احتیاج داره تا حتی یه نثر شسته رفته و تمیز هم به دست بیاد. گفتم
نثر: در این مورد باید توضیح بدم که ما چندین نوع نثر داریم: فنی یا ادبی، گفتاری یا محاوره‌ای، علمی، مرسل
توی یه متن ادبی، مثل دلنوشته، نثر بهتره ادبی باشه و یکدستیش رو حفظ کنه اما موردی که توی دلنوشته‌ی در هوای یار، خیلی آزار دهنده‌ست و باعث اذیت شدن مخاطب میشه:
زیر بارون می رقصم، زیر نور مهتاب می رقصم!
با گیتار دور آتیش میزنیم گیتار می خونیم اواز!
ولی حال غریبی دارم...
با خون دل می خندم، به دردهایی که مال تواست می خندم!غم تورا پشت گوش انداختم ولی دلشوره ی تورا دارم!
از حسرت عاشقی... تو کافه های تهرون! همون کافه نادری خنده ای تلخ میزنم، قهوه ای تلخ می خورم!
از ترس عاشق شدن در قلبم رو بستم، از عابر پیاده از پل های بی عابر! از این من بی تو، از این همه تناقص، از پول و از ثروت! از این حواس بی صاحاب که همش مال تواست... دیگه دارم می ترسم!
ولی با این حال به درد عشق می خندم!
دود توی سینه ام به جای نفس های تواست!
از بی تو بودنم می ترسم!
یک قلم و یک کاغذ، گیتار دست دوم از این کابوس وحشی از بارون از دریا، از دنیای بعدازتو کم کم دارم می ترسم!

در آمیختگی نثر ادبی با محاوره‌ست و این عدم یکدستی، زیبایی رو از متن میگیره.
یه مورد دیگه که باید بهش اشاره کنم،
سیر اثره: خط سیر یه اثر ادبی در بهترین حالت، این‌طوره که در مسیری مشخص و حول محور موضوع اصلی قرار داشته باشه، نه خیلی تند و نه خیلی کند که مخاطب نفهمه چی خونده، سرسری بگذره یا کسل بشه و نوشته رو کنار بذاره. خط سیر دلنوشته بماند در هوای یار، یه حالت متعادلی داشت و نه خیلی تند و نه خیلی کند بود در مورد خیانت و دوری طرف مقابل نویسنده بود و این شخص توی نود و نه درصد پارت‌ها مخاطب قرار گرفته و از بی وفاییش گله شده بود؛ این خوبه ولی پراکنده گویی در اثر زیاد وجود داره که ناشی میشه از احساساتی که در زمان های مختلف به نویسنده دست میده. هر چند توصیف احساسات: در دلنوشته‌ی بماند در هوای یار، به قدری نیست که بتونیم حس و حال نویسنده رو درک کنیم. در واقع یکی از چیزایی که توی دلنوشته خیلی مهمه توصیف احساساته، مخصوصاً که اون دلنوشته در ژانر عاشقانه باشه؛ این توصیفات باید طوری باشن که مخاطب بتونه با اثر ادبی ارتباط برقرار کنه، تحت تأثیر قرار بگیره و تصویری از آنچه نویسنده نوشته، توی ذهنش ایجاد بشه ولی این حس و حال و هوای عاشقانه توی اثر مبینا جان به حد کافی وجود نداره. پارت‌ها هم خیلی کوتاهن و تا خواننده میاد کمی با نوشته‌ها ارتباط برقرار کنه، به سرعت تموم شدن پست‌ها، مشکل ایجاد می‌کنه.
اگه نویسنده می‌خواد در مورد ناراحتی و خشمش از بی وفایی یارش بگه، نباید فقط به نوشتنش اکتفا کنه بلکه اون حس مورد نظرش رو به ما نشون بده؛ نفرت، غم، حسرت و انتظار رو نشون بده. خواننده رو در یه فضای احساسی قرار بده، اون رو به فکر فرو ببره و کاری کنه که تحت تأثیر قرار بگیره. گفتم
فضاسازی: و این با چی به دست میاد؟ با توصیف درست و البته قبل از اون با طراحی یه جلد خوب. چون اولین چیزی که مخاطب، همراه با اسم اثر می‌بینه، طرح روی جلده که توی دلنوشته‌ی بماند در هوای یار رنگ‌هاش ترکیباتی از سفید، آبی و خاکستری با درجه‌های مختلفه و تصویر یه دختر با پروانه‌ای روی بینیش و مرد جوونیه که در پس زمینه‌ی عکسش یه شهر قرار داره. من اولین چیزی رو که باید بررسی کنم رنگ‌های جلده که می‌خوام ببینم نماد چیه؟ و در کنار سفید چه معنایی پیدا می‌کنه؟ هم آبی و هم سفید هر دو رنگ‌هایی برای نشون دادن وفاداری هستن در حالی‌که محتوای دلنوشته چیز دیگه‌ای میگه و اون رنگ خاکستری روشنی هم که داره نتونسته کمکی بکنه. اگه این دلنوشته عاشقانه‌ست پس نیاز به رنگ‌های گرم داره( مورد بی‌وفایی و خیانت هم به رنگ‌های مناسب خودش نیاز داره) رنگ‌های خنثی و سرد، اینجا قابل استفاده نیستن و البته استفاده از پروانه در تصویر که خودش در روانشناسی، ادبیات و افسانه‌ها، نماد تحول و دگرگونی آدمهاست، تناسب چندانی با محتوا نداره. من فکر می‌کنم برای یه اثر عاشقانه که محتوای گلایه آمیزی داره، کلاً این ترکیب رنگ و اون پروانه نمی‌تونن مفهومی برسونن. تصویر دختر و مرد جوون خیلی خوبه ولی پروانه و رنگ، اون فضای حسرت آمیز و حس شکست خوردگی رو به مخاطب منتقل نمی‌کنه. رنگ‌ها آشفتگی درونی نویسنده رو به تصویر نمی‌کشن و بر عکس به درد یه فضای آرامش‌بخش می‌خورن.
و بالاخره، من تمام اینها رو گفتم تا به دوست خوبمون کمکی بشه برای هر چه بهتر و قویتر شدنش و البته به همین نیت هم هر سه اثرش رو برای نقد برداشتم. مطمئناً هیچ‌کس از همون ابتدای راه، کارش بی اشکال نبوده و فقط تلاش و پشتکاره که می‌تونه به پیشرفت یه نویسنده کمک کنه.
پس مبینا جان همون‌طور که گفتم: حتماً به مفهوم نوشته‌هات دقت کن. سعیت این باشه روی تک تک کلمه‌ها و جمله‌هات دقیق فکر کنی و حساسیت زیادی برای انتخاب واژه‌ها به خرج بدی.
روی توصیفات خیلی کار کن.
موقع نوشتن کلمات سعی کن درستشون رو بنویسی و چند بار نوشته‌هات رو ویرایش کن تا اشکالات تایپی و نگارشیت برطرف بشن‌.
و یه پیشنهاد این‌که قبل از تایپ کردن نوشته‌هات، اونا رو روی کاغذ بنویس و بذارشون کنار، تا یه مدت مثلاً یه ماه یا بیشتر سراغشون نرو و بعد از اون برو بخونشون این‌طوری خودت ایرادات کارت رو می‌تونی به وضوح ببینی.
فکر می‌کنم همین قدر که گفتم کافی باشه و حرف دیگه ای نمونده. جز این که پیشنهاد کنم سطح این اثر برنزی باشه. به امید کارهای بهتر از مبینای عزیز.

سطح: برنزی
@مدیر نقد
 
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #3
نقد و تعیین سطح دلنوشته بماند در هوای یار مبینا عباسی
باز هم فرصتی دست داد تا با یه نقد جدید در خدمت دوستان باشم و این بار آثار مبینا عباسی عزیزه که زیر ذره‌بین این منتقد قرار می‌گیرن. گفتم آثار چون غیر از این دلنوشته دو تا کار دیگه رو هم از همین دوست خوبمون برای نقد، قبول کردم که در آینده‌ی نزدیک بهشون می‌پردازم. راستش نمی‌دونم مبینا جان چند سال داره چون اگه می‌دونستم خیلی بهتر می‌تونستم در مورد کارش قضاوت کنم ولی خیلی جوون به نظر میرسه و البته با توجه به جوونی و تازه کاری این دوست عزیزمون نباید انتظار داشته باشیم نوشته‌های پخته و کم نقصی داشته باشه. مطمئناً در ابتدای راهه و اگر ادامه بده و تلاش کنه و جلو بره، با توجه به دیدگاهش و سطح دغدغه‌هاش حتماً نویسنده‌ی خوبی میشه ( جسارت و شجاعت مبینای عزیز ستودنیه که از موضوعات مختلفی می‌نویسه و فقط روی عاشقانه نویسی تمرکز نکرده) تنها باید صبور باشه، تا می‌تونه مطالعه کنه، تمرین کنه و به حس کنجکاویش در هر زمانی پاسخ مثبت بده. ذهنش رو مثل حالا آزاد و رها و بدون محدودیت پرورش بده و به راهی که در پیش داره ادامه بده. اثری که من در حال نوشتن نقد در موردش هستم: بماند در هوای یار نام داره می‌دونیم که اسم: علاوه بر داشتن زیبایی، باید خلاقانه، سؤال برانگیز و دارای مفهوم مشخص باشه و بتونه باعث ایجاد حس کنجکاوی در مخاطب بشه. در عین حال هم یه پوشش برای تمام اثر باشه، پوششی که ارتباط عمیقی با محتوا داشته باشه. اسم، یه کلید برای باز کردن در ورودی یه اثر هنریه. اگه کلید، خراب یا ناقص باشه، در باز نمیشه و امکان نداره داخل رو دید. حالا با توجه به این توضیحات، بریم ببینیم مبینا جان در انتخاب اسم چقدر موفق بوده. عنوان انتخابی دوستمون برای دلنوشته‌ش با تم عاشقانه‌ای که اثر داره هماهنگی داره. یعنی وقتی با اسمش رو به رو میشیم خیلی سریع می‌فهمیم این یه دلنوشته‌ی عاشقانه‌ست ولی سؤالی که با دیدن عنوان به ذهن من راه پیدا کرد؛ این بود که نویسنده، منظورش از این نام‌گذاری چی بوده و اصولاً چه معنایی رو مد نظر داشته؟ چون هوا معانی مختلفی داره و وقتی لحن‌ها متفاوت باشن، تفاوت معنایی هم بیشتر نمود پیدا می‌کنه. مثلاً هوا می‌تونه منظور همینی باشه که توش نفس می‌کشیم یا معنی میل، نفس، آرزو و محبت بده. من با خوندن محتوا و توجه به بخش‌هایی از اون:
بگزار به یادگار نقش تورا بر یاس های باغچه ببندم!
از تو من درس هایی گرفتم که هیچ مکتبی به من یاد نمیداد! تو عاشقانه ترین دروغ زندگی را یادم دادی که بمانم در هوای یاری که بی هوا دوستش دارم.

این برداشت رو کردم که به هوای اطرافمون اشاره داره. اگه فکری که کردم درست باشه، در این صورت معنی اسم دچار مشکل میشه ولی اگه منظورش مفهوم دیگه‌ی هوا( مثلاً آرزو) باشه، می‌تونیم بگیم براش بهترین معنیه که میشه بماند در آرزوی یار. همین جمله یه لحن حسرت آمیزی هم داره و می‌تونم بگم نشون دهنده‌ی فضای کلی اثر هم هست‌ اما سؤال دیگه‌ای که مطرح میشه؛ اینه که کلمه‌ی بماند چه چیزی رو می‌خواد بگه؟ به چه عنوانی به کار رفته؟ در حالی‌که همین واژه علاوه بر اینکه معانی مختلفی داره، وقتی توی یه جمله میاد به اون هم معناهای متفاوت و مختلفی میده. به عنوان مثال:
اگر علی در تهران بماند، اوضاع خراب می شود.
اینجا هوا خیلی گرمه، گرد و غبار که دیگه بماند.
ماهی چقدر پول میگیری؟ بماند!
اگر شرایط به حال فعلی باقی بماند...
و ...

یعنی یه وقتایی هست که داریم در مورد چیزی حرف می‌زنیم و آخرش میگیم: حالا بقیه‌ش بماند.
یا اینکه بماند یه رازه و نمی‌خوایم طرف مقابلمون چیزی بفهمه.
بعضی وقتا هم معنای باقی موندن در مکان یا زمان خاصی رو میده.
و...
با توجه به این توضیح و مثال‌هایی که آوردم از عنوان دلنوشته‌ی دوستمون میشه به مفاهیم مختلفی رسید و این به خاطر مشخص نکردن منظور درست و دقیقشه، نویسنده باید برای ایجاد مفهوم مد نظرش تلاش بیشتری می‌کرد. یه چیز دیگه‌ای که باید بگم اینه: چرا فعل برای سوم شخص به کار رفته؟ توی متن دلنوشته، ما یه دونه راوی داریم که اول شخص مفرده و یه دونه هم دوم شخص مفرد یا مخاطب ارجمند ولی سوم شخصی که نقش اساسی داشته باشه نمی‌بینیم. مخصوصاً که خود نویسنده در قسمتی از اثرش گفته:

بگزار به یادگار نقش تورا بر یاس های باغچه ببندم!
از تو من درس هایی گرفتم که هیچ مکتبی به من یاد نمیداد! تو عاشقانه ترین دروغ زندگی را یادم دادی که بمانم در هوای یاری که بی هوا دوستش دارم.

می‌بینید که آخرین جمله‌ی این پارت نوشته: بمانم در هوای یاری
پس اینجا در عنوان، بماند نمی‌تونه جایی داشته باشه. چون هیچ ارتباطی با دو شخص درون متن اثر نداره. این از عنوان، حالا بریم سراغ
مقدمه‌ی دلنوشته: که در موردش باید بگم علاوه بر کوتاهی و عدم تواناییش در ارتباط با مخاطب، یه سری مشکلات دیگه هم داشت؛ مثلاً نویسنده در ابتدای مقدمه میگه: ای عشق آرزوهای قلبم چه شد؟ اصولاً آرزوهای قلب مفهومی نداره. میشه گفت آرزوهای قلبی ولی آرزوی قلب اشتباهه. دومین مورد هم تکرار کلماته. مثلاً توی همین مقدمه کوتاه، خوب که دقت کنید:
ای عشق آرزوهای قلبم چه شد؟
یار من قلب مرا ویرانه کرد...
ای یار هوای تو چه بود؟
که فقط خفگی نصیب قلب من شد ..
.
سه بار واژه‌ی قلب و دو بار واژه‌ی یار و من اومده. این تکرار واژه‌ها توی همین بخش خیلی کوتاه، باعث میشه به زیبایی یه نوشته خدشه وارد بشه که برای یه دلنوشته امتیاز منفی به حساب میاد چون یکی از ارکان مهمش زیبایی کلامه.
در حقیقت اثر دوستمون، از دو جنبه زیبایی و مفهوم زیر سوال رفته: اینجا که میگه
یار من قلب مرا ویرانه کرد قبلش به نظر میرسه قلب به یه ساختمون تشبیه شده که ویرانه بشه. بعد آخرش میگه خفگی نصیب قلب من شد که می‌دونیم فقط جانداران دچار خفگی میشن. همین باعث ایجاد پارادوکس میشه و پیشنهاد می‌کنم مبینای عزیز به این مسئله توجه کنه: دقت در انتخاب واژه‌ها و جملات درست و چیدن صحیحشون در کنار هم یکی از کارهاییه که یه نویسنده باید خیلی روش حساسیت نشون بده.
این دقت کردن حتی باعث میشه اشکالات
تایپی و نگارشی هم به حداقل برسن:
بگزار: بگذار
بگزار به یادگار نقش تورا بر یاس های باغچه ببندم! : گذاشتن علامت تعجب بدون اینکه نیازی باشه.
از تو من درس هایی گرفتم که هیچ مکتبی به من یاد نمیداد! :
وقتی می‌دونیم این نشونه کجاها کاربرد داره:
علامت تعجب علامتی است که برای بیان تعجب، حیرت، تأکید، دستور، استهزاء و به طور کلی جملاتی که بار و یا فشار عاطفی دارند، در نگارش فارسی به کار می‌رود.
پس باید درست ازش استفاده کنیم.
حوس‌ های: ه*و*س‌های
غوغا قلبم: غوغای قلبم
تداوم قلبم: تداوم قلب معنایی نداره. تداوم به معنای مداومت و همیشگی بودنه و وقتی در کنار کلمه‌ای مثل قلب قرار داده میشه مفهومی ایجاد نمی‌کنه.
بازهم شکستی قلبی را بی دلیل برای تو میتپید..! : « که» در این جمله حذف شده و بعد از دو نقطه علامت تعجب اومده. این اشتباهه. اگه نویسنده بخواد جمله‌ی بریده بریده یا ناتموم داشته باشه، باید از سه نقطه استفاده کنه و بعد از اون هم استفاده از نشونه تعجب درست نیست.
دلم هوای یک جای خلوت و ساکت را می خواهد که من بمانم و من بمانم: دلم یک جای خلوت و ساکت می‌خواهد که تنها خودم بمانم( خودم تنها بمانم)
گاه تصمیم ها هم از خود نیست! : گاه تصمیم‌ها دست خود آدم نیست.
قلبم از درد بی داد می کند: اینجا استفاده از کلمه‌ی بی‌داد جمله رو نامفهوم می‌کنه.
دگر جایی برای عشق از تو در من نمانده. : دیگر جایی برای عشق تو در قلب من نمانده
رغم: رقم
بمانی رر همان جایی که هیچ چیزآن به تو تعلق ندارد!
هزاران بین از تو من نوشتم...
هزاران بار تو را همراه با اشک هایم کردم!
: به این جمله‌ها دقت کنید ببینید چه‌طور جا افتادن کلمات و اشتباه تایپی معناشون رو عوض کرده؟
مثله لیلی! : مثل لیلی
تضاد و تناقض گویی هم در حرفهای نویسنده کاملاً مشهوده چون یه جایی می‌خونیم از وجود طرف مقابلش ابراز بیزاری می‌کنه:

از صدای قدم هایت بیزارم!
از صدای خنده هایت ذهنم خسته میشود!
از صدای نفس هایت نفس هایم قطع میشود!
من خسته شدم... خسته شدم،حتی از خاطراتی که دائم در قلبم تلاطمی به پا میکند که روح من پذیرای آن نیست... بس است دیگر!! مرا به حال خودم رها کن.

و در بخش‌های دیگه ای میگه تسلیم نفرت نشده:
عشق را من جور دیگری یاد گرفته بودم... ولی تو تنها از عشق نفرت را به دلم نشاندی... اما بازهم این من بودم که تسلیم نفرت و پلیدی نشدم... بازهم خودم... بازهم بی تو

وجود این تناقض‌ها، صداقت نویسنده رو پیش مخاطب‌هاش زیر سوال می‌بره.
و در این قسمت:

ستاره ها با هزار ناز و ادا به پشت ابرها فرار کردندو پچ پچ کنان حرف میزنند، ناگهان از پشت ابر آن رخ پر از لک های جورواجور و زیبا مرا نظاره میکنید و دل من آب می شود همچو دیوانه ای که آرام گرفته... ولی او فقط می گوید: برو! ترک کن اینجارا... ماندن تو بیهوده است... بدون هیچ دلیلی دل بستی به ستاره هایی که فقط از دور چشمک میزنند برای تو! و از آنجا شد که خورشید گرفتگی آغاز شد...
۱: اگر به فعل‌های استفاده شده توجه بشه، به هم ریختگی زمانی کاملاً مشخصه. به عنوان مثال فعل‌های کردند و شد برای نشون دادن گذشته‌‌ست در حالی‌که می‌زنند، می‌شود، می‌گوید و... به زمان حال اشاره می‌کنن.
۲: اشکالات تایپی، چسبیده شدن حرف ربط و فعل به همدیگه و استفاده‌ی بی‌دلیل از سه نقطه

رسیم روزگار: رسم روزگار
دردغ: دروغ
جهان من مر از رنگین کمان و شعر و آواز!
خرابش میکنند یک لحظه آن را!
: اینکه فقط کلمه‌ها و جمله‌ها رو بدون توجه به مفهوم کنار هم قرار بدی درست نیست، مفهوم سازی خیلی در متن مهمه.
اصلاً اگه با کنار هم قرار دادن واژه‌ها در کنار هم معنایی ایجاد نشه، متنی به وجود نمیاد و اثری شکل نمی‌گیره. یه متن زیبا، به هم پیوسته و بدون از هم گسستگی و پر مفهوم همین طوری شکل نمی‌گیره و باز هم تاکید می‌کنم به تمرین احتیاج داره تا حتی یه نثر شسته رفته و تمیز هم به دست بیاد. گفتم
نثر: در این مورد باید توضیح بدم که ما چندین نوع نثر داریم: فنی یا ادبی، گفتاری یا محاوره‌ای، علمی، مرسل
توی یه متن ادبی، مثل دلنوشته، نثر بهتره ادبی باشه و یکدستیش رو حفظ کنه اما موردی که توی دلنوشته‌ی در هوای یار، خیلی آزار دهنده‌ست و باعث اذیت شدن مخاطب میشه:
زیر بارون می رقصم، زیر نور مهتاب می رقصم!
با گیتار دور آتیش میزنیم گیتار می خونیم اواز!
ولی حال غریبی دارم...
با خون دل می خندم، به دردهایی که مال تواست می خندم!غم تورا پشت گوش انداختم ولی دلشوره ی تورا دارم!
از حسرت عاشقی... تو کافه های تهرون! همون کافه نادری خنده ای تلخ میزنم، قهوه ای تلخ می خورم!
از ترس عاشق شدن در قلبم رو بستم، از عابر پیاده از پل های بی عابر! از این من بی تو، از این همه تناقص، از پول و از ثروت! از این حواس بی صاحاب که همش مال تواست... دیگه دارم می ترسم!
ولی با این حال به درد عشق می خندم!
دود توی سینه ام به جای نفس های تواست!
از بی تو بودنم می ترسم!
یک قلم و یک کاغذ، گیتار دست دوم از این کابوس وحشی از بارون از دریا، از دنیای بعدازتو کم کم دارم می ترسم!

در آمیختگی نثر ادبی با محاوره‌ست و این عدم یکدستی، زیبایی رو از متن میگیره.
یه مورد دیگه که باید بهش اشاره کنم،
سیر اثره: خط سیر یه اثر ادبی در بهترین حالت، این‌طوره که در مسیری مشخص و حول محور موضوع اصلی قرار داشته باشه، نه خیلی تند و نه خیلی کند که مخاطب نفهمه چی خونده، سرسری بگذره یا کسل بشه و نوشته رو کنار بذاره. خط سیر دلنوشته بماند در هوای یار، یه حالت متعادلی داشت و نه خیلی تند و نه خیلی کند بود در مورد خ**ی**ا**ن**ت و دوری طرف مقابل نویسنده بود و این شخص توی نود و نه درصد پارت‌ها مخاطب قرار گرفته و از بی وفاییش گله شده بود؛ این خوبه ولی پراکنده گویی در اثر زیاد وجود داره که ناشی میشه از احساساتی که در زمان های مختلف به نویسنده دست میده. هر چند توصیف احساسات: در دلنوشته‌ی بماند در هوای یار، به قدری نیست که بتونیم حس و حال نویسنده رو درک کنیم. در واقع یکی از چیزایی که توی دلنوشته خیلی مهمه توصیف احساساته، مخصوصاً که اون دلنوشته در ژانر عاشقانه باشه؛ این توصیفات باید طوری باشن که مخاطب بتونه با اثر ادبی ارتباط برقرار کنه، تحت تأثیر قرار بگیره و تصویری از آنچه نویسنده نوشته، توی ذهنش ایجاد بشه ولی این حس و حال و هوای عاشقانه توی اثر مبینا جان به حد کافی وجود نداره. پارت‌ها هم خیلی کوتاهن و تا خواننده میاد کمی با نوشته‌ها ارتباط برقرار کنه، به سرعت تموم شدن پست‌ها، مشکل ایجاد می‌کنه.
اگه نویسنده می‌خواد در مورد ناراحتی و خشمش از بی وفایی یارش بگه، نباید فقط به نوشتنش اکتفا کنه بلکه اون حس مورد نظرش رو به ما نشون بده؛ نفرت، غم، حسرت و انتظار رو نشون بده. خواننده رو در یه فضای احساسی قرار بده، اون رو به فکر فرو ببره و کاری کنه که تحت تأثیر قرار بگیره. گفتم
فضاسازی: و این با چی به دست میاد؟ با توصیف درست و البته قبل از اون با طراحی یه جلد خوب. چون اولین چیزی که مخاطب، همراه با اسم اثر می‌بینه، طرح روی جلده که توی دلنوشته‌ی بماند در هوای یار رنگ‌هاش ترکیباتی از سفید، آبی و خاکستری با درجه‌های مختلفه و تصویر یه دختر با پروانه‌ای روی بینیش و مرد جوونیه که در پس زمینه‌ی عکسش یه شهر قرار داره. من اولین چیزی رو که باید بررسی کنم رنگ‌های جلده که می‌خوام ببینم نماد چیه؟ و در کنار سفید چه معنایی پیدا می‌کنه؟ هم آبی و هم سفید هر دو رنگ‌هایی برای نشون دادن وفاداری هستن در حالی‌که محتوای دلنوشته چیز دیگه‌ای میگه و اون رنگ خاکستری روشنی هم که داره نتونسته کمکی بکنه. اگه این دلنوشته عاشقانه‌ست پس نیاز به رنگ‌های گرم داره( مورد بی‌وفایی و خ**ی**ا**ن**ت هم به رنگ‌های مناسب خودش نیاز داره) رنگ‌های خنثی و سرد، اینجا قابل استفاده نیستن و البته استفاده از پروانه در تصویر که خودش در روانشناسی، ادبیات و افسانه‌ها، نماد تحول و دگرگونی آدمهاست، تناسب چندانی با محتوا نداره. من فکر می‌کنم برای یه اثر عاشقانه که محتوای گلایه آمیزی داره، کلاً این ترکیب رنگ و اون پروانه نمی‌تونن مفهومی برسونن. تصویر دختر و مرد جوون خیلی خوبه ولی پروانه و رنگ، اون فضای حسرت آمیز و حس شکست خوردگی رو به مخاطب منتقل نمی‌کنه. رنگ‌ها آشفتگی درونی نویسنده رو به تصویر نمی‌کشن و بر عکس به درد یه فضای آرامش‌بخش می‌خورن.
و بالاخره، من تمام اینها رو گفتم تا به دوست خوبمون کمکی بشه برای هر چه بهتر و قویتر شدنش و البته به همین نیت هم هر سه اثرش رو برای نقد برداشتم. مطمئناً هیچ‌کس از همون ابتدای راه، کارش بی اشکال نبوده و فقط تلاش و پشتکاره که می‌تونه به پیشرفت یه نویسنده کمک کنه.
پس مبینا جان همون‌طور که گفتم: حتماً به مفهوم نوشته‌هات دقت کن. سعیت این باشه روی تک تک کلمه‌ها و جمله‌هات دقیق فکر کنی و حساسیت زیادی برای انتخاب واژه‌ها به خرج بدی.
روی توصیفات خیلی کار کن.
موقع نوشتن کلمات سعی کن درستشون رو بنویسی و چند بار نوشته‌هات رو ویرایش کن تا اشکالات تایپی و نگارشیت برطرف بشن‌.
و یه پیشنهاد این‌که قبل از تایپ کردن نوشته‌هات، اونا رو روی کاغذ بنویس و بذارشون کنار، تا یه مدت مثلاً یه ماه یا بیشتر سراغشون نرو و بعد از اون برو بخونشون این‌طوری خودت ایرادات کارت رو می‌تونی به وضوح ببینی.
فکر می‌کنم همین قدر که گفتم کافی باشه و حرف دیگه ای نمونده. جز این که پیشنهاد کنم سطح این اثر برنزی باشه. به امید کارهای بهتر از مبینای عزیز.

سطح: برنزی
@مدیر نقد

نویسنده: مبینا عباسی @گیسو پریشان💜
منتقد: @Nil@85

اختصاصی: است
سطح: برنزی

@مهرآگیٖـن𓇬
@مدیر تایپ
 
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر کل
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,757
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,185
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #4
 
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین