Like crazy<3
مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقامدار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقرهای
کاربر ثابت
- مدیر کتابدونی
- - رصد
- شناسه کاربر
- 1249
- تاریخ ثبتنام
- 2021-11-25
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 449
- نوشتهها
- 1,867
- راهحلها
- 22
- پسندها
- 20,710
- امتیازها
- 613
- محل سکونت
- او (":
نقد کلی سریال وست ورلد(دنیای غرب_Westworld)؛شکست خورده پیروز شده
.
دنیای غرب یا وستورلد براساس فیلمی با همین نام محصول 1973 است که نوشته و ساختهٔ مایکل کرایتون، رماننویس آمریکایی است. نولان علاوه بر همراهی (جی. جی. آبرامز)، برایان بورک، جری وینتراب و لیزا جوی (همسرش) بعنوان مدیر تولید، کارگردان قسمت آزمایشی این کار هم بود.
داستان وست ورلد
تصویری از فصل اول سریال وست ورلد (Westworld)
داستان این سریال در یک شهر بازی وسترن خیالی در غرب آمریکا اتفاق میافتد؛ که ساکنان آن را انسانهای مصنوعی (میزبان)، تشکیل میدهند.
از سوی دیگر، گروهی از انسانهای واقعی که (تازه واردان) نام دارند، با پرداخت مبالغی زیاد میتوانند وارد محوطهٔ پارک وستورلد شده و هرکاری که مایل باشند را انجام دهند.
ان ها قادر خواهند بود تا با میزبانان هرطور که میخواهند رفتار کنند، بدون آنکه ترسی از تلافی توسط میزبانان داشتهباشند.
برای هر میزبان، یک خط داستانی توسط عوامل پارک تعیین میشود که شامل گفتار و رفتارهای آنهاست.
تصویری از فصل اول سریال وست ورلد (Westworld)
جالب اینجا بود که یکی از عوامل فیلم اعتراف کرد که با نیم نگاهی به بازی کامپیوتری GTA به سراغ ساخت این سریال رفته اند.
بازی جنجالی که گیمر در آن در دنیایی آزاد و هرآنچه که دوست دارد را انجام می دهد، خواه این علاقه می تواند به رگبار بستن انسانها در خیابان باشد یا دزدی ماشین و سپس کشتن پلیس ها.
در واقع سالهاست که گیمر ها به راحتی افراد زیادی را در بازیهای کامپیوتری به کام مرگ می فرستند و از اینکار به هیجان می آیند؛ اما سازندگان وست ورلد این سوال مهم را مطرح می کنند که چنانچه روزی شبیه سازی فیزیکی مهیا شد، آیا ما به همان اندازه وحشی گری خواهیم کرد؟
همین موضوع باعث شده تا این سریال آکنده از خشونت های ج×ن×س×ی و فیزیکی باشد که درندگی انسانها در عصر تکنولوژی را به مخاطب تداعی می کند.
تحلیل فیلم وست ورلد
اگر بخواهم با شما صادق باشم، این سریال سریالی نیست که بتوان آن را در یک مقاله به صورت کامل بررسی و محتوای زیرلایه های آن را بیرون کشید. سریال انقدر سردرگمی و پیچیدگی درست کرده است که هر قسمت نیازمند یک تحلیل جداگانه است. پس کاری که قرار است انجام دهم توضیح داستان و بررسی و نکاتی به صورت خیلی خلاصه است.
تصویری از فصل اول سریال وست ورلد (Westworld)
ماجرای قسمت اول سریال وست ورلد westworld با نام The Original از این قرار است که یکی از برنامهنویسها به نام برنارد، ناگهان متوجه میشود که رفتارهای جدیدی از جانب میزبانان سر میزند که پیش از این، اثر و نشانی از آن وجود نداشته است!
برنارد احتمال میدهد که این رفتارها در نتیجه بهروزرسانی که اخیرا انجام شده باشد.
آنچه به جذابیت قصه میافزاید، گره و معماهایی است که در هر قسمت ایجاد شده و در قسمت بعد به آن پاسخ داده میشود.
البته برخی معماها نیز بیپاسخ میمانند تا در نهایت پس از گذشت چند قسمت، مخاطب به پاسخ آن میرسد.
تصویری از فصل دوم سریال وست ورلد (Westworld)
ماجرای فصل دوم سریال وست ورلد همچنان با دیالوگهای فصلی همراه است.
در این فصل از سریال سوالهایی درباره هستی و هدف بشر از زندگی مطرح میشود؛ سوالهایی که اغلب کلیشهای و تکراری است اما همچنان از این قدرت برخوردار است که ذهن مخاطب را درگیر کند.
شاید در فصل دوم این سریال تعداد این سوالها و پرداختن به آنها بسیار بیشتر از فصل یک باشد، همین ویژگی باعث میشود مخاطب پس از تماشایاین فصل چیزی به خانه ذهن ببرد و تا مدتها آنچه در این فصل تماشا کرده در خانه اول ذهنش باقی بماند.
تصویری از فصل سوم سریال وست ورلد (Westworld)
فصل سوم سریال وست ورلد، کم رمق، بیجان و کم هیجانترین اپیزودها را دارد! فصل سوم این سریال به وضوح نشان میدهد که این اثر نقطه ضعف بزرگی برای به تصویر کشیدن داستانی طولانی دارد.
این فصل از ابتدای قصه فصل دوم شروع میشود و طوری پیش میرود که انگار تمام هدف این فصل چیزی جز پایان دادن به یک ماجرای طولانی نیست. نکته جالب در رابطه با فصل سوم سریال وست ورلد این است که پیمان معادی نیز در آن بازی میکند.
تصویری از فصل چهارم سریال وست ورلد (Westworld)
ماجراهای این فصل، هفت سال پس از پایان داستان فصل سوم روی میدهد و چنین توصیف شده است؛ ادیسهای تیرهوتار پیرامون سرنوشت زندگی اندرویدها روی کره زمین.
در این فصل، یک پارک تفریحی با الگوبرداری از جامعه تبهکاری دهه ۱۹۳۰ ایالات متحده – که با عنوان «مافیای آمریکایی» شناخته میشود – خلق شده است.
فرم داستان
فرم داستان کاملا پیچیده و سردرگم کننده است . بهتر است بگویم باید خط زمانی سریال را مانند یک توپ کاموا تصور کنید که می توانید لایه ی رویی توپ را ببینید اما خبری از داخل آن و اطلاعات درونش ندارید. پس سریال سر طناب را به شما نشان داده و شما شروع می کنید به باز کردن توپ تا به آن یکی سر نخ برسید. البته اشتباه کردم ! سریال آن سر طناب هم به شما نشان نمی دهد ، این شمایید که باید هر دو سر این توپ کاموا را پیدا کنید.
داستان از نقطه ای کاملا نامعلوم و نامشخص شروع شده و در ثانیه های اول با گفتگوی بین دو شخصیت اصلی داستان یکی از تلنگر های مهم داستان را میزند. این همان لحظه ای است که شما را از رد کردن این سریال باز میدارد.
سریال آن جایی که با خودتان میگویید این راز الان است که فاش شود ؛ تمام شده و شما را به دیدن قسمت بعدی اجبار می کند!
اما دریغ از این که در قسمت بعد هم این راز فاش نشده و دقیقا در نقطه ای که اصلا و به هیچ عنوان انتظارش را ندارید فاش میشود.
تحلیل کلی سریال
خب ؛بگذارید با ژانر سریال شروع کنیم
ژانر سریال وست ورلد اینگونه تعریف میشود:
philosophy dystopian science fiction western
فلسفی – دیستوپیایی – وسترن علمی تخیلی
داستان او درباره دوران قرون وسطی سخن میگوید که بیماران روانی را بیرون از شهر رها میکردند تا با تیمارستان هایی که در خارج از شهر ساخته اند آن ها را مداوا کرده و بار دیگر به جامعه باز گردانند.
وست ورلد هم نشان میداد که خشونت و جنایتها به طور شفافی کم شده است؛ اما علت آن نظم و برخورداری از اخلاق نیست بلکه انسانهایی که دچار مشکلات جنونی، روانی و اخلاقی بودهاند در مرکزی با فاصله بسیار زیاد درحال کشت و کشاری سنگین هستند که هیچ کسی بویی هم از آن نمیبرد.
اگر دید واید نسبت به این دو داستان داشته باشیم ؛ مبینیم که وست ورلد در حال فریاد کشیدن این موضوع است، که کنترل جامعه و اداره خشم و %%%% با استفاده از فناوری و تکنولوژی شکست خواهد خورد و در پایان چیزی جز جنگ و خون و خون ریزی نخواهد داشت.
موضوع دیگری که سریال اشاره دارد آن است که اگر افراد سطح بالای جامعه یا به طور ساده همان مرفهین جامعه؛ اگر کسی از کارشان بویی نبرد هرکار که دوست داشته باشند انجام خواهند داد.
پستر رسمی فصل سوم سریال وست ورلد (Westworld)
اگر به پوستر رسی فصل سوم این سریال دقت کنید، جملهای در وسط پوستر نوشته شده است: “Free Will is not free”. با اینکه این جمله تا حدی به دنیای سابلیم که در فصل دوم مکانی مانند بهشت پس از زندگی برای میزبانان بود اشاره دارد.
سابلایم دنیایی بود که از حافظه میزبان ها کپی برداری کرده ، بدنشان از کار افتاده، و آن ها را در یک دنیای دیجیتالی بارگزاری کرده تا میزبان ها این بار کنار هم بدون این که بهشان دروغ گفته شود زندگی کنند(اشاره به خروج روح از بدن).
اما کمی که میگذرد آن ها مییابند که این دنیا هم همان دروغ است و شکل و قیافه ای جدید به خود گرفته است.
حالا بازگردیم به پوستر. واژهی انگلیسی Free دارای ایهام است. آیا انسان در آزادی اراده، آزاد نیست؟ (پارادوکس) یا اینکه آزادی اراده اکتسابی است و کسب آن بهایی دارد؟
ما در مقام مخاطب، هنگام تماشای فصل سوم به دنبال جوابی برای این سوال میگردیم اما سوال اینجاست از دید نویسندگان این سریال؛ آیا ما انسانها واقعا قدرت اراده داریم و در انجام هر عملی، آزاد هستیم؟
به وضوح یاد انیمه اشتاینز گیت افتادم.انیمه ای که سرنوشت و قدرت انتخاب را مانند وست ورلد به چالش میکشید.
جبر یا اختیار؟
بیایید به مسئله «جبر» و «اختیار» گریزی بزنیم.
به این دلیل که در دنیای کنونی؛ چه فیزیکی و چه متافیزیکی، هر چیزی معلولِ چیز دیگری است و اگر پیِ علت یک واقعه را در طبیعت و حتی رفتارهای انسانی بگیری، یافتن سرمنشا تا بینهایت سیر میکند. درست همانند همان مثال کلاسیک که میگوید اول تخم بوده یا تخم مرغ!
فلسفه دکارت ، فلسفه دوستداشتی نولان
نگاهی به فلسفه دکارت می اندازیم که ظاهرا نولان به شدت به این فیلسوف علاقهمند است؛ کما اینکه در سریال Person of Interest نیز در حد یک برش سطحی، با فلسفهی دکارتی و همچنین مفهوم خدایان ماشینی آشنا شدیم. دکارت به این پرسش میپردازد که ماهیت «نفس» انسان چه چیزی است. آیا واقعا نفس انسان غیر مادی است؟ اگر نفس، یک هویت غیر ماده دارد پس چطور میتواند با بدن ؛که یک ماده به شمار میرود در تعامل باشد؟ نولان با طعنه زدن به دیدگاه دکارت، در این فصل از آفرینش «هِیل-دولورس» رونمایی میکند.
به زبانی سادهتر تا به اینجای داستان میفهمیم که نفس انسان، ماهیت غیر مادی دارد اما چگونه و چطور میتوان آن را ثابت کرد؟ چرا هِیل، که در واقع یک نسخه از دولورس است ؛ در طول هشت اپیزود دچار تغییر و تحول درونی شد؟ این موضوع کاملا مشخص نیست اما جالب است بدانید که دکارت تا آخرین لحظهی زندگیاش مصرانه به این معنا باور داشت که «نفس» و «بدن»، کاملا از یکدیگر مستقل هستند و انسان از دو عنصر ذاتا مختلف تشکیل میشود.
تصویری از هوش مصنوعی ربوهام
حوادث پایانی فصل دوم را به یاد آورید که چطور میزبان ها با عبور از دری که دکتر فورد برای آنها ساخته بود، وارد بهشتی خیالی به اسم سابلیم شدند.
هراندروید به محض ورود به سابلیم، از کالبد فیزیکی خودش خارج و تنها خودآگاهش در سرور ذخیره می شد و درنهایت هم این بهشت یک بهشت دروغین به حساب میزبانان آمد.
در فصل سوم از دستگاهی به نام رهوبام صحبت شده؛ دستگاهی که برای سرنوشت و موقعیت افراد جامعه تصمیم می گرفت تا دنیا را متوازن کند.
کما اینکه نشان داده شد که سِراک در واقع جلوهگر رهوبام است و او از طریق شنیدن صدای دستگاه، کارها و امور را رتق و فتق میکند.
سراک را میتوان به نوعی به رهبران دنیا تشبیه کرد که رفتارهای منفعتطلبانهشان از انگیزههای حقیقی انسانی نشئت نمیگیرد؛ چرا که انسان به صورت ذاتی یک جنگجو و جنگطلب نیست.
احمق بازی یا داستان فیلم؟
یکی از بحث برانگیز ترین موضوعی که در سریال صحبت شده مربوط به آخرین قسمت از فصل سوم است.
یک سری از میزبانان نقشه حمله به شرکت سراک را دارند تا ربوهام را نابود کنند. شرکت سراک که کاملا از این موضوع با خبر است ؛ اما تدابیر امنیتی خود را افزایش نمی دهند!
طوری از یک شرکت که کارش خط و نشان کشیدن برای سرنوشت مردم است؛ محافظت می کنند که انگار در حال محافظت از یک انبار ساده هستند. میزبانان به سادگی کارت ورود یک نگهبان را میگیرند و وارد شرکت می شوند.
این هیچ؛ این موضوع را به کنار میگذاریم.
شرکتی که میداند در حال جنگ با یک مشت ربات است؛ چرا از تیر واقعی برای مبارزه استفاده می کنند؟؟؟؟؟ مگه نشان داده نشد که شرکت دارای بمب EMP ( بمب الکترومغناطیس ) است؟ پس چرا از آن استفاده نمی کند؟ چرا از تیر الکترومغناطیسی استفاده نمی کند؟
این از موقعیت هایی است که خون هر بیننده ای را به جوش می آورد.(به قول شاعر ما هیچ ؛ ما نگاه)
هوش مصنوعی ، خداوندگار عالم
در دو فصل ابتدایی سریال وستورلد میتوانستیم ادعا کنیم که خط فلسفی قصهی سریال، به سمت پوچگرایی یا نهیلیستی میل میکند؛ معنایی که به نظر فردریش نیچه (فیلسوف آلمانی)، ارزشها معنی خاص خودشان را از دست میدهند و در نهایت به واسطهی گسترش نهیلیستی، در دنیا آشوب میشود.
در فصل سوم با اینکه دنیا به آشوب کشیده میشود. این گزاره تا حدودی درست از آب در آمده؛ چرا که برای دنیای وستورلد، خدا یافت شده و این واژه، معنی و ارزش خودش را تا حدودی از دست میدهد. چون خدا و یا بهتر است بگوییم خدایانِ وستورلد، حاصل دست مخلوقها هستند.(رائلیسم)
سراک و برادرش «سلیمان» ؛ در نهایت «رهوبام» را ساختند، اما در نهایت رهوبام زمام اوضاع و همچنین انسانها را در دست گرفت.
قصه زمانی جالبتر میشود که تماشا میکنیم دولورس سرنوشت انسانها را برایشان ارسال میکند. دنیا با این حرکت به آشوب کشیده میشود اما نه به خاطر غفلت و بیاطلاعی، بلکه به علت آگاهی.
با توجه به حوادث دیدنی پایانی فصل، واژهی خدا همچنان معنی خود را حفظ میکند و تنها ماهیتش از فرم متافیزیک، به فرم فیزیک و ماده تغییر شکل میدهد.
میزان نامتوازنی دنیا – ربوهام
وست ورلد در پایان فصل سوم بلند فریاد می زند که ایدئولوژی سراک، زاییدهی ذهن یک دستگاه بیجان است و ادمین (به دیدگاهی همان پیامبر است) که حامل پیام این ماشین هوشمند است، حرف های خودش نبوده و حاوی پیام رهوبام بوده.
دو شخصیت برنارد و استابز در کنار هم
تقریبا پس از دو سال در 26 june سال 2022 اولین قسمت از فصل چهارم این مجموعه مشخص شد.
در فصل چهارم طغیان هوش مصنوعی فراتر از مرزهای وست ورلد رفت و تبدیل به یک موضوع بزرگتری شد.
فساد و دستکاری آگاهی موضوعی بود که مخاطبان از آن ترس داشتند؛ و به همین دلیل این سریال توانست تاثیر خود را بگذارد و به موفقیت غیر قابل انکاری برسد.
تصویری از کریستینا (دلورس) و تدی
فصل چهارم وست ورلد برخلاف سه فصل قبلی، فاقد جهتگیری از سمت نویسندگانش است اما در عین حال شخصیت ها اهداف مشخصی پیدا کرده اند. انگار که نولان دست به یک ریسک بزرگ زده است. ریسکی که درنهایت او را موفق ساخت.
در سه فصل اول، انگیزه کاراکتر ها نامعلوم و نامشخص بود. اهداف کاراکتر ها در اپتدا مبهم و در یک زمان خواص برای بیننده آشکار می شد.
اما در فصل چهارم شخصیت ها دارا یک هدف مشخص هستند؛ در واقع، در فصل چهارم، کاراکترها تنها با ایدئولوژیها و اهداف تعریف شده حرکت میکنند و اتفاقات را رقم می زنند.
فصل چهارم عملا یک قطار بود که از جلوی سه فصل قبلی می گذشت و با خود مرور می کرد و می گفت : چه شد؟ دنیا چگونه به این نقطه رسید ؟ تکنولوژی می تنواند چه بر سر انسان ها بیاورد ؟ آیا انسان ذاتا خشن است ؟ که آیا اصلا آزادی اراده ای وجود دارد ؟ که آیا …
سخن پایانی
وستورلد در طول سال های ساختش با فراز و نشیب های زیادی رو به رو شداما نولان سرانجام به موفقیتی که میخواست رسید. در واقع بهتر است بگویم وست ورلد سریال مظنون را کامل کرد. در مظنون هوش های مصنوعی هنوز دارای جسم نبودند اما وست ورلد گفت اگر هوش مصنوعی جسم داشته باشد چه رخ خواهد داد.
وست ورلد نظریه دیگری که در سریال مظنون مطرح شد هم محکم ساخت و آن هم دید و نگاهش به مسئله خدا و خداوند است.
این که خدا برای نولان هوش های به ظاهر مصنوعی هستند که در آینده قرار است بر این دنیا حکومت کنند. او میگوید که سرانجامِ جنگ این دو نسل نابودی همه را به ارمغان خواهد آورد.
.
دنیای غرب یا وستورلد براساس فیلمی با همین نام محصول 1973 است که نوشته و ساختهٔ مایکل کرایتون، رماننویس آمریکایی است. نولان علاوه بر همراهی (جی. جی. آبرامز)، برایان بورک، جری وینتراب و لیزا جوی (همسرش) بعنوان مدیر تولید، کارگردان قسمت آزمایشی این کار هم بود.
داستان وست ورلد
داستان این سریال در یک شهر بازی وسترن خیالی در غرب آمریکا اتفاق میافتد؛ که ساکنان آن را انسانهای مصنوعی (میزبان)، تشکیل میدهند.
از سوی دیگر، گروهی از انسانهای واقعی که (تازه واردان) نام دارند، با پرداخت مبالغی زیاد میتوانند وارد محوطهٔ پارک وستورلد شده و هرکاری که مایل باشند را انجام دهند.
ان ها قادر خواهند بود تا با میزبانان هرطور که میخواهند رفتار کنند، بدون آنکه ترسی از تلافی توسط میزبانان داشتهباشند.
برای هر میزبان، یک خط داستانی توسط عوامل پارک تعیین میشود که شامل گفتار و رفتارهای آنهاست.
جالب اینجا بود که یکی از عوامل فیلم اعتراف کرد که با نیم نگاهی به بازی کامپیوتری GTA به سراغ ساخت این سریال رفته اند.
بازی جنجالی که گیمر در آن در دنیایی آزاد و هرآنچه که دوست دارد را انجام می دهد، خواه این علاقه می تواند به رگبار بستن انسانها در خیابان باشد یا دزدی ماشین و سپس کشتن پلیس ها.
در واقع سالهاست که گیمر ها به راحتی افراد زیادی را در بازیهای کامپیوتری به کام مرگ می فرستند و از اینکار به هیجان می آیند؛ اما سازندگان وست ورلد این سوال مهم را مطرح می کنند که چنانچه روزی شبیه سازی فیزیکی مهیا شد، آیا ما به همان اندازه وحشی گری خواهیم کرد؟
همین موضوع باعث شده تا این سریال آکنده از خشونت های ج×ن×س×ی و فیزیکی باشد که درندگی انسانها در عصر تکنولوژی را به مخاطب تداعی می کند.
تحلیل فیلم وست ورلد
اگر بخواهم با شما صادق باشم، این سریال سریالی نیست که بتوان آن را در یک مقاله به صورت کامل بررسی و محتوای زیرلایه های آن را بیرون کشید. سریال انقدر سردرگمی و پیچیدگی درست کرده است که هر قسمت نیازمند یک تحلیل جداگانه است. پس کاری که قرار است انجام دهم توضیح داستان و بررسی و نکاتی به صورت خیلی خلاصه است.
داستان فصل اول از سریال وست ورلد
ماجرای قسمت اول سریال وست ورلد westworld با نام The Original از این قرار است که یکی از برنامهنویسها به نام برنارد، ناگهان متوجه میشود که رفتارهای جدیدی از جانب میزبانان سر میزند که پیش از این، اثر و نشانی از آن وجود نداشته است!
برنارد احتمال میدهد که این رفتارها در نتیجه بهروزرسانی که اخیرا انجام شده باشد.
آنچه به جذابیت قصه میافزاید، گره و معماهایی است که در هر قسمت ایجاد شده و در قسمت بعد به آن پاسخ داده میشود.
البته برخی معماها نیز بیپاسخ میمانند تا در نهایت پس از گذشت چند قسمت، مخاطب به پاسخ آن میرسد.
داستان فصل دوم از سریال وست ورلد
ماجرای فصل دوم سریال وست ورلد همچنان با دیالوگهای فصلی همراه است.
در این فصل از سریال سوالهایی درباره هستی و هدف بشر از زندگی مطرح میشود؛ سوالهایی که اغلب کلیشهای و تکراری است اما همچنان از این قدرت برخوردار است که ذهن مخاطب را درگیر کند.
شاید در فصل دوم این سریال تعداد این سوالها و پرداختن به آنها بسیار بیشتر از فصل یک باشد، همین ویژگی باعث میشود مخاطب پس از تماشایاین فصل چیزی به خانه ذهن ببرد و تا مدتها آنچه در این فصل تماشا کرده در خانه اول ذهنش باقی بماند.
داستان فصل سوم از سریال وست ورلد
فصل سوم سریال وست ورلد، کم رمق، بیجان و کم هیجانترین اپیزودها را دارد! فصل سوم این سریال به وضوح نشان میدهد که این اثر نقطه ضعف بزرگی برای به تصویر کشیدن داستانی طولانی دارد.
این فصل از ابتدای قصه فصل دوم شروع میشود و طوری پیش میرود که انگار تمام هدف این فصل چیزی جز پایان دادن به یک ماجرای طولانی نیست. نکته جالب در رابطه با فصل سوم سریال وست ورلد این است که پیمان معادی نیز در آن بازی میکند.
داستان فصل چهارم از سریال وست ورلد
ماجراهای این فصل، هفت سال پس از پایان داستان فصل سوم روی میدهد و چنین توصیف شده است؛ ادیسهای تیرهوتار پیرامون سرنوشت زندگی اندرویدها روی کره زمین.
در این فصل، یک پارک تفریحی با الگوبرداری از جامعه تبهکاری دهه ۱۹۳۰ ایالات متحده – که با عنوان «مافیای آمریکایی» شناخته میشود – خلق شده است.
فرم داستان
فرم داستان کاملا پیچیده و سردرگم کننده است . بهتر است بگویم باید خط زمانی سریال را مانند یک توپ کاموا تصور کنید که می توانید لایه ی رویی توپ را ببینید اما خبری از داخل آن و اطلاعات درونش ندارید. پس سریال سر طناب را به شما نشان داده و شما شروع می کنید به باز کردن توپ تا به آن یکی سر نخ برسید. البته اشتباه کردم ! سریال آن سر طناب هم به شما نشان نمی دهد ، این شمایید که باید هر دو سر این توپ کاموا را پیدا کنید.
داستان از نقطه ای کاملا نامعلوم و نامشخص شروع شده و در ثانیه های اول با گفتگوی بین دو شخصیت اصلی داستان یکی از تلنگر های مهم داستان را میزند. این همان لحظه ای است که شما را از رد کردن این سریال باز میدارد.
سریال آن جایی که با خودتان میگویید این راز الان است که فاش شود ؛ تمام شده و شما را به دیدن قسمت بعدی اجبار می کند!
اما دریغ از این که در قسمت بعد هم این راز فاش نشده و دقیقا در نقطه ای که اصلا و به هیچ عنوان انتظارش را ندارید فاش میشود.
تحلیل کلی سریال
خب ؛بگذارید با ژانر سریال شروع کنیم
ژانر سریال وست ورلد اینگونه تعریف میشود:
philosophy dystopian science fiction western
فلسفی – دیستوپیایی – وسترن علمی تخیلی
داستان او درباره دوران قرون وسطی سخن میگوید که بیماران روانی را بیرون از شهر رها میکردند تا با تیمارستان هایی که در خارج از شهر ساخته اند آن ها را مداوا کرده و بار دیگر به جامعه باز گردانند.
وست ورلد هم نشان میداد که خشونت و جنایتها به طور شفافی کم شده است؛ اما علت آن نظم و برخورداری از اخلاق نیست بلکه انسانهایی که دچار مشکلات جنونی، روانی و اخلاقی بودهاند در مرکزی با فاصله بسیار زیاد درحال کشت و کشاری سنگین هستند که هیچ کسی بویی هم از آن نمیبرد.
اگر دید واید نسبت به این دو داستان داشته باشیم ؛ مبینیم که وست ورلد در حال فریاد کشیدن این موضوع است، که کنترل جامعه و اداره خشم و %%%% با استفاده از فناوری و تکنولوژی شکست خواهد خورد و در پایان چیزی جز جنگ و خون و خون ریزی نخواهد داشت.
موضوع دیگری که سریال اشاره دارد آن است که اگر افراد سطح بالای جامعه یا به طور ساده همان مرفهین جامعه؛ اگر کسی از کارشان بویی نبرد هرکار که دوست داشته باشند انجام خواهند داد.
آزادی اراده ، ازادی نیست
اگر به پوستر رسی فصل سوم این سریال دقت کنید، جملهای در وسط پوستر نوشته شده است: “Free Will is not free”. با اینکه این جمله تا حدی به دنیای سابلیم که در فصل دوم مکانی مانند بهشت پس از زندگی برای میزبانان بود اشاره دارد.
سابلایم دنیایی بود که از حافظه میزبان ها کپی برداری کرده ، بدنشان از کار افتاده، و آن ها را در یک دنیای دیجیتالی بارگزاری کرده تا میزبان ها این بار کنار هم بدون این که بهشان دروغ گفته شود زندگی کنند(اشاره به خروج روح از بدن).
اما کمی که میگذرد آن ها مییابند که این دنیا هم همان دروغ است و شکل و قیافه ای جدید به خود گرفته است.
حالا بازگردیم به پوستر. واژهی انگلیسی Free دارای ایهام است. آیا انسان در آزادی اراده، آزاد نیست؟ (پارادوکس) یا اینکه آزادی اراده اکتسابی است و کسب آن بهایی دارد؟
ما در مقام مخاطب، هنگام تماشای فصل سوم به دنبال جوابی برای این سوال میگردیم اما سوال اینجاست از دید نویسندگان این سریال؛ آیا ما انسانها واقعا قدرت اراده داریم و در انجام هر عملی، آزاد هستیم؟
به وضوح یاد انیمه اشتاینز گیت افتادم.انیمه ای که سرنوشت و قدرت انتخاب را مانند وست ورلد به چالش میکشید.
جبر یا اختیار؟
بیایید به مسئله «جبر» و «اختیار» گریزی بزنیم.
به این دلیل که در دنیای کنونی؛ چه فیزیکی و چه متافیزیکی، هر چیزی معلولِ چیز دیگری است و اگر پیِ علت یک واقعه را در طبیعت و حتی رفتارهای انسانی بگیری، یافتن سرمنشا تا بینهایت سیر میکند. درست همانند همان مثال کلاسیک که میگوید اول تخم بوده یا تخم مرغ!
فلسفه دکارت ، فلسفه دوستداشتی نولان
نگاهی به فلسفه دکارت می اندازیم که ظاهرا نولان به شدت به این فیلسوف علاقهمند است؛ کما اینکه در سریال Person of Interest نیز در حد یک برش سطحی، با فلسفهی دکارتی و همچنین مفهوم خدایان ماشینی آشنا شدیم. دکارت به این پرسش میپردازد که ماهیت «نفس» انسان چه چیزی است. آیا واقعا نفس انسان غیر مادی است؟ اگر نفس، یک هویت غیر ماده دارد پس چطور میتواند با بدن ؛که یک ماده به شمار میرود در تعامل باشد؟ نولان با طعنه زدن به دیدگاه دکارت، در این فصل از آفرینش «هِیل-دولورس» رونمایی میکند.
به زبانی سادهتر تا به اینجای داستان میفهمیم که نفس انسان، ماهیت غیر مادی دارد اما چگونه و چطور میتوان آن را ثابت کرد؟ چرا هِیل، که در واقع یک نسخه از دولورس است ؛ در طول هشت اپیزود دچار تغییر و تحول درونی شد؟ این موضوع کاملا مشخص نیست اما جالب است بدانید که دکارت تا آخرین لحظهی زندگیاش مصرانه به این معنا باور داشت که «نفس» و «بدن»، کاملا از یکدیگر مستقل هستند و انسان از دو عنصر ذاتا مختلف تشکیل میشود.
حوادث پایانی فصل دوم را به یاد آورید که چطور میزبان ها با عبور از دری که دکتر فورد برای آنها ساخته بود، وارد بهشتی خیالی به اسم سابلیم شدند.
هراندروید به محض ورود به سابلیم، از کالبد فیزیکی خودش خارج و تنها خودآگاهش در سرور ذخیره می شد و درنهایت هم این بهشت یک بهشت دروغین به حساب میزبانان آمد.
در فصل سوم از دستگاهی به نام رهوبام صحبت شده؛ دستگاهی که برای سرنوشت و موقعیت افراد جامعه تصمیم می گرفت تا دنیا را متوازن کند.
کما اینکه نشان داده شد که سِراک در واقع جلوهگر رهوبام است و او از طریق شنیدن صدای دستگاه، کارها و امور را رتق و فتق میکند.
سراک را میتوان به نوعی به رهبران دنیا تشبیه کرد که رفتارهای منفعتطلبانهشان از انگیزههای حقیقی انسانی نشئت نمیگیرد؛ چرا که انسان به صورت ذاتی یک جنگجو و جنگطلب نیست.
احمق بازی یا داستان فیلم؟
یکی از بحث برانگیز ترین موضوعی که در سریال صحبت شده مربوط به آخرین قسمت از فصل سوم است.
یک سری از میزبانان نقشه حمله به شرکت سراک را دارند تا ربوهام را نابود کنند. شرکت سراک که کاملا از این موضوع با خبر است ؛ اما تدابیر امنیتی خود را افزایش نمی دهند!
طوری از یک شرکت که کارش خط و نشان کشیدن برای سرنوشت مردم است؛ محافظت می کنند که انگار در حال محافظت از یک انبار ساده هستند. میزبانان به سادگی کارت ورود یک نگهبان را میگیرند و وارد شرکت می شوند.
این هیچ؛ این موضوع را به کنار میگذاریم.
شرکتی که میداند در حال جنگ با یک مشت ربات است؛ چرا از تیر واقعی برای مبارزه استفاده می کنند؟؟؟؟؟ مگه نشان داده نشد که شرکت دارای بمب EMP ( بمب الکترومغناطیس ) است؟ پس چرا از آن استفاده نمی کند؟ چرا از تیر الکترومغناطیسی استفاده نمی کند؟
این از موقعیت هایی است که خون هر بیننده ای را به جوش می آورد.(به قول شاعر ما هیچ ؛ ما نگاه)
هوش مصنوعی ، خداوندگار عالم
در دو فصل ابتدایی سریال وستورلد میتوانستیم ادعا کنیم که خط فلسفی قصهی سریال، به سمت پوچگرایی یا نهیلیستی میل میکند؛ معنایی که به نظر فردریش نیچه (فیلسوف آلمانی)، ارزشها معنی خاص خودشان را از دست میدهند و در نهایت به واسطهی گسترش نهیلیستی، در دنیا آشوب میشود.
در فصل سوم با اینکه دنیا به آشوب کشیده میشود. این گزاره تا حدودی درست از آب در آمده؛ چرا که برای دنیای وستورلد، خدا یافت شده و این واژه، معنی و ارزش خودش را تا حدودی از دست میدهد. چون خدا و یا بهتر است بگوییم خدایانِ وستورلد، حاصل دست مخلوقها هستند.(رائلیسم)
سراک و برادرش «سلیمان» ؛ در نهایت «رهوبام» را ساختند، اما در نهایت رهوبام زمام اوضاع و همچنین انسانها را در دست گرفت.
قصه زمانی جالبتر میشود که تماشا میکنیم دولورس سرنوشت انسانها را برایشان ارسال میکند. دنیا با این حرکت به آشوب کشیده میشود اما نه به خاطر غفلت و بیاطلاعی، بلکه به علت آگاهی.
با توجه به حوادث دیدنی پایانی فصل، واژهی خدا همچنان معنی خود را حفظ میکند و تنها ماهیتش از فرم متافیزیک، به فرم فیزیک و ماده تغییر شکل میدهد.
وست ورلد در پایان فصل سوم بلند فریاد می زند که ایدئولوژی سراک، زاییدهی ذهن یک دستگاه بیجان است و ادمین (به دیدگاهی همان پیامبر است) که حامل پیام این ماشین هوشمند است، حرف های خودش نبوده و حاوی پیام رهوبام بوده.
آخرین تلاش شوالیه
تقریبا پس از دو سال در 26 june سال 2022 اولین قسمت از فصل چهارم این مجموعه مشخص شد.
در فصل چهارم طغیان هوش مصنوعی فراتر از مرزهای وست ورلد رفت و تبدیل به یک موضوع بزرگتری شد.
فساد و دستکاری آگاهی موضوعی بود که مخاطبان از آن ترس داشتند؛ و به همین دلیل این سریال توانست تاثیر خود را بگذارد و به موفقیت غیر قابل انکاری برسد.
فصل چهارم ، فصل نتیچه گیری
فصل چهارم وست ورلد برخلاف سه فصل قبلی، فاقد جهتگیری از سمت نویسندگانش است اما در عین حال شخصیت ها اهداف مشخصی پیدا کرده اند. انگار که نولان دست به یک ریسک بزرگ زده است. ریسکی که درنهایت او را موفق ساخت.
در سه فصل اول، انگیزه کاراکتر ها نامعلوم و نامشخص بود. اهداف کاراکتر ها در اپتدا مبهم و در یک زمان خواص برای بیننده آشکار می شد.
اما در فصل چهارم شخصیت ها دارا یک هدف مشخص هستند؛ در واقع، در فصل چهارم، کاراکترها تنها با ایدئولوژیها و اهداف تعریف شده حرکت میکنند و اتفاقات را رقم می زنند.
فصل چهارم عملا یک قطار بود که از جلوی سه فصل قبلی می گذشت و با خود مرور می کرد و می گفت : چه شد؟ دنیا چگونه به این نقطه رسید ؟ تکنولوژی می تنواند چه بر سر انسان ها بیاورد ؟ آیا انسان ذاتا خشن است ؟ که آیا اصلا آزادی اراده ای وجود دارد ؟ که آیا …
سخن پایانی
وستورلد در طول سال های ساختش با فراز و نشیب های زیادی رو به رو شداما نولان سرانجام به موفقیتی که میخواست رسید. در واقع بهتر است بگویم وست ورلد سریال مظنون را کامل کرد. در مظنون هوش های مصنوعی هنوز دارای جسم نبودند اما وست ورلد گفت اگر هوش مصنوعی جسم داشته باشد چه رخ خواهد داد.
وست ورلد نظریه دیگری که در سریال مظنون مطرح شد هم محکم ساخت و آن هم دید و نگاهش به مسئله خدا و خداوند است.
این که خدا برای نولان هوش های به ظاهر مصنوعی هستند که در آینده قرار است بر این دنیا حکومت کنند. او میگوید که سرانجامِ جنگ این دو نسل نابودی همه را به ارمغان خواهد آورد.
نام موضوع : نقد و بررسی سریال دنیای غرب |west world
دسته : سینما و تئاتر