Like crazy<3
مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقامدار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقرهای
کاربر ثابت
- مدیر کتابدونی
- - رصد
- شناسه کاربر
- 1249
- تاریخ ثبتنام
- 2021-11-25
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 449
- نوشتهها
- 1,868
- راهحلها
- 22
- پسندها
- 20,715
- امتیازها
- 613
نقد انیمه A Silent Voice - صدای خاموش
«صدای خاموش» بهمانند اسمش در داستانگویی تصویری فوقالعاده است، پیامهای زیبایش را هر مخاطبی درک میکند و از همهی اینها مهمتر، قصهگویی معرکهای دارد.
اگر مدتی قبل، در نقد انیمهی فوقالعاده و بهیادماندنی «نام تو» (Your Name) از آن به عنوان فیلمی یاد کردم که وصفناشدنی، عمیق و رمزآلود است، «صدای خاموش» (A Silent Voice) را باید به عنوان ساختهای خطاب کنم که لایق زیباترین صفات، همذاتپندارانه و به طرز دیوانهکنندهای دوستداشتنی است. «صدای خاموش» آنقدر در کانسپت، قصهگویی و شخصیتپردازی نزدیک به مخاطب و به دور از هرگونه عناصر ناآشنا پیشروی میکند که کافی است هر بینندهای را از هر سنی در مقابلش بنشانید تا پس از چند دقیقه عاشق تصویرسازیهای زیبایش شود. همهچیز در دنیای فیلم عادی است. همهی بچهها در مدرسه و سر کلاسهایشان حضور دارند و فیلم در نگاه اول خود را بهعنوان داستانگویی سادهای نشان میدهد که قرار نیست تماشایش حس خاصی را در وجود مخاطب خویش خلق کند. اما اندکی بعدتر، دختری کوچک و مهربان وارد کلاسی میشود که شخصیت اصلی داستان هم در آن نشسته؛ دختری که ورودش به داستان، بهمانند تمام عناصر دیگر اثر تا آن لحظه، ساده و خالی از هرگونه ویژگی خاصی رقم میخورد. چند ثانیه بعد، دخترک دفترش را در میآورد و صفحاتی را نشان همگان میدهد که رویشان نوشته: «از آشنایی باهاتون خوشوقتم. من نیشیمیا شوکو هستم. از طریق این دفتر، امیدوارم دوست خوبی برای همهتون بشم. لطفا اگه زمانی با من کار داشتین ازش استفاده کنید. من ناشنوا هستم.» بله، اگر تا به این لحظه از داستان چیزی نمیدانستید، در آن لحظه همهی افراد حاضر در کلاس، شخصیت اصلی و صد البته مخاطب، بهمانند شما بهتزده و با حیرت روبهرو را نگاه میکنند و فیلمساز به گونهای قصهگوییاش را که شبیه به یک بشکه باروت بیاستفاده به نظر میرسید با یک جرقه به آتش میکشد که نتایج انفجار داستانیاش را میشود تا ثانیهی آخر تماشای اثر، احساس کرد.
در حقیقت، پس از ورود نیشیمیا در دقایق آغازین فیلم به داستان، همهچیز خیلی سریع رنگ تازهای به خود میگیرد و مخاطب در اوج کنجکاوی در میان شاتهای گوناگون، تند و تیز و بعضا عجیب فیلم که کارگردانی خواستنیشان را به رخ تماشاگر میکشند، به دنبال اتفاقات، کنشهای شخصیتی و در کل همهی چیزهایی میگردد که پس از ورود وی به داستان، احتمال وقوعشان وجود دارد؛ کنشهایی که بعضی از آنها با لطف به نیشیمیا همراهند، برخی از آنها آزارش میدهند، بعضی دیگر در نگاه نیشیمیا بیارزشند اما اعصاب مخاطب را خرد میکنند و تعدادیشان هم بهمانند رفتارهای اولیهی شخصیت اصلی داستان یا همان ایشیدا، خیلی سریع ناراحتکننده میشوند و اشک دخترک را جاری میکنند. اینجا همان دنیا است؛ همان مکان قبلی. فقط آدمها نسبت به یک اتفاق، واکنشهای گوناگونشان را بروز میدهند و فیلمساز تمامی این رفتارها را به شکلی لایق تحسین، زیر ذرهبین خود میبرد. نتیجه هم این است که تنها پس از گذر چند دقیقه از آغاز فیلم و کات زدن کارگردان به چند سال بعد، یعنی زمانی که فیلم تازه قصهگویی اصلیاش را آغاز کرده، شما خود را در مواجهه با داستانی میبینید که گذشتهی شخصیتهایش تعریف شده است، اغلب کاراکترهای آن پردازششده به نظر میرسند، دنیایی اتفاق در آن افتاده که حالا تاثیراتشان پس از چند سال بهشدت قابل لمس به نظر میرسد و در پس هر گفتوگویی، منطق، پیشینه و احساس، دیده میشود. معنی همهی اینها چیست؟ این که «صدای خاموش» یکی از بهترین مقدمههایی را که تا به امروز دیدهاید با سر و شکلی قابل فهم، اما ویژه و عمیق، تقدیمتان کرده است. یعنی فیلم پیش رویتان اثر شدیدا ارزشمندی است. یعنی حالا راهی جز همراهی با این کاراکترها تا پایان داستان برایتان وجود ندارد.
فیلم، بیش از هر چیز به این میپردازد که یک کار ساده در چندین و چند سال قبل، تا چه اندازه میتواند بر زندگی امروزمان تاثیر بگذارد
از طرف دیگر، یکی از مواردی که به شکلگیری عمق این داستانگویی کمک شایان و انکارناپذیری کرده، بهرهبرداری عالی فیلمساز از اغراقهایی است که تنها در دنیای انیمه عناصری شبیه به آنها یافت میشود؛ اغراقهایی که بدون نیاز به فلسفهبازیهای عجیب و غریب که فقط درصدی اندک از مخاطبان آنها را درک میکنند، موفق به بیان پیامهای مهمی میشوند که در صورت توجه بیننده، آنقدر عمیق هستند که حتی میتوانند زندگی بهتری را تقدیم او کنند. یکی از جلوههای واضح و بهشدت تاثیرگذار، دوستداشتنی و لایق تحسین این زیادهرویهای انیمهای، در آنجایی دیده میشود که وقتی دنیا را از منظر ایشیدا نگاه میکنیم، به روی صورت هر کسی که وی جرئت یا توانایی ارتباط برقرار کردن با او را ندارد، یک برچسب با علامت ضربدر خورده که به زیباترین شکل ممکن، آشفتگی احساسی او را به تصویر میکشد. اما آنچه که مهم است چیزی نیست جز اینکه فیلمساز همین یک علامت را برمیدارد و به قدری در طول فیلم با آن کارهای مختلفی میکند که پس از تماشای اثر کافی است فقط به مفاهیم بیانشده توسط آن فکر کنید تا بفهمید چهقدر قصهگویی عمیقی تقدیمتان شده است. فیلم، از تمامی عناصرش، از تمامی شخصیتهایش، از تمامی پیرنگهای داستانیاش و از تمامی شاتهایش نه برای یک هدف، بلکه برای اهدافی گوناگون بهره میبرد و به همین سبب تبدیل به اثری میشود که هیچکدام از عناصر داستانی حاضر در آن، اضافی یا قابل حذف نیستند. همهچیز فقط با این شرط به دقایق آن راه پیدا کرده که نقشی در پیشبرد اهداف فیلمساز داشته باشد و به همین خاطر بیننده در حین تماشای اثر مدام با ارتباط برقرار کردن میان عناصر گوناگونی که دیده، به شکل محکمتری با فیلم ارتباط برقرار میکند.
افزون بر تمامی اینها، واقعگرایی «صدای خاموش» در تمامی زمانها، بهخصوص هنگام شخصیتپردازی، سبب آن شده که اثر در عین وفاداری انکارناپذیر و تمامقد خود به مدیوم ارزشمندش، جهانشمول و قابل درک برای تمامی ساکنان این کرهی خاکی باشد؛ چرا که در فیلم تنها رخدادهایی را میبینیم که بیش از هر چیز، شبیه به اتفاقات روزانهی دور و اطرافمان به نظر میرسند و واکنش تمامی افراد قصه در برابرشان به قدری باورپذیر است و با توجه به پیشزمینهی شخصیتی آنها که در مقدمهی اثر آمده منطقی به نظر میرسد که همذاتپنداری مخاطب با تمامی شخصیتهای مهم فیلم، همواره در اوج به سر میبرد. فیلم، قصهگویِ داستانهایی است که تقریبا هر انسانی آنها را به شکل مخصوص به خودش در زندگی تجربه کرده و کمتر کسی را میتوان یافت که حداقل مشکلات و ضعفهای یکی از شخصیتهای داستان، در وجود او دیده نشود. با این حال، فیلمساز اثرش را به گونهای خلق کرده که همواره از سطح انتظارتان بالاتر میرود و ورای آنچه که چند دقیقهی پیش از چنین محصولی انتظار داشتید، رفتار میکند. پس عجیب نیست اگر بینندهی اثر همواره از ابتدا تا انتهای کار به شگفتزده شدن ادامه بدهد و با گذر هر دقیقه، در حد و اندازهای بیشتر، عاشق اثر پیش رویش شود.
اصلا اگر راستش را بخواهید، وقتی که فیلم به بخش اصلی آغاز قصهاش رسید، انتظار این را داشتم که کل داستان، مربوط به تلاشهای زیبای ایشیدا برای جبران بدیهایش به نیشیمیا باشد و او آخر با مهربانی به وی خودش را پیدا کند و تمام. چون اصولا ما به چنین قصهگوییهایی عادت داریم؛ آنهایی که در عین به دست آوردن دلمان و عمیق بودن، صاف بزنند به ته جادهی احساس و کاری کنند که برای یک ساعت تصمیم به مهربان شدن با تمامی انسانها بگیریم و همواره تماشایشان را بهعنوان خاطرهای خوش به یاد آوریم. فیلمهایی که خواه یا ناخواه به سبب انسانبودنمان دوستشان داریم و از تماشایشان لذت میبریم، ولی نمیتوانیم با توجه به آنها در زندگیمان تغییری ایجاد کنیم. چون چیزهایی که آن آثار نشان میدهند مال فیلمها است و اینجا در دنیای واقعی پیرامونمان، ما با مسائل پیچیدهتری روبهرو هستیم. اما بگذارید خیالتان را راحت کنم که «صدای خاموش» شاید آرامشبخش، دوستداشتنی، زیبا، تاثیرگذار، حاوی پیامهای احساسی و بهشدت جذاب باشد، اما بدون شک یکی از این فیلمها نیست؛ بلکه به جای اینها، شما با اثری مواجهید که حتی خوب شدن آدمها در آن هم دقیقا با منطق دنیایمان سازگار است. باقی ماندن برخی از ویژگیهای منفی در وجود تمامی شخصیتها چیزی انکارناپذیر است و کسی حق زیر سوال بردن دیگری را ندارد. آدمها حتی پس از حاصل کردن تغییری جدی در رفتارشان باز هم اشتباه میکنند. افراد همدیگر را میبخشند و افراد به جای تغییری غیرقابل باور، بهبود مییابند. پس اگر هنوز فیلم را ندیدهاید و یک درام ناب و مثالزدنی، یک مشت شخصیتپردازی عالی، یک سری پیام زیبا و دنیایی سکانس دوستداشتنی میخواهید، دیگری نیاز به ادامه دادن مقاله نیست و بهتر است به سراغ تماشای اثر بروید؛ مگر اینکه میلی به دیدن یکی از بهترین انیمههای زندگیتان نداشته باشید و نخواهید به لیست برترین انیمیشنهای زندگیتان چیز تازهای اضافه کنید.
نام موضوع : نقد و بررسی انیمه صدای خاموش-A Silent Voice
دسته : انیمه