. . .

تمام شده فیلمنامه فرصتی برای تغییر| masy297

تالار فن فیکشن
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. پلیسی
  3. فانتزی
سطح اثر ادبی
برنزی
اثر اختصاصی
نه، این اثر در جاهای دیگر نیز منتشر شده است.
1695312949048_(4)_01xx.jpeg

خلاصه: فرصتی برای تغییر یک داستان عاشقانه، فانتزی، درام و پلیسی در کره جنوبی امروزی است که در آن دختری به نام مین جه طی یک تصادف در دوران کودکی خود توانایی منحصر به فردی برای پرواز روح خود به دست می آورد. او با یک افسر پلیس به نام جون سو کار می کند، او در حل پرونده های جنایی و دستگیری مجرمان مشارکت می کند. یک روز او عاشق تبهکاری به نام هیون وومی شود. با ورود مین جه و جون سو (که دوست دوران کودکی هیوون وو بود) به زندگی هیون وو، زندگی او به طرز چشمگیری تغییر می کند و هردو به دلیل تعقیب و گریز پلیس برای دستگیری او سعی میکنند او را متوقف کنند، اما این کار به راحتی امکان پذیر نیست زیرا هیون وو علاقه مند به همراهی با آنها نیست.
روزهای آپ: شنبه ها
 
آخرین ویرایش:

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
874
پسندها
7,359
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
i1bu_l3vb_2%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D9%88_%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ فیلمنامه یا نمایشنامه خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ فیلمنامه و نمایشنامه

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای فیلمنامه و نمایشنامه

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن فن فیکشن

و پس از پایان یافتن فیلمنامه و نمایشنامه، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان فیلمنامه و نمایشنامه

با تشکر​
 

masy297

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
6202
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
87
پسندها
194
امتیازها
48

  • #3
داخلی- سالن هواپیما (در حال حرکت) - روز

خانم Choi زنی چهل ساله روی صندلی کنار پنجره هواپیما نشسته است و نگاهش را به دریایی که هواپیما درحال عبور بر فراز آن است، دوخته است. پس از لحظاتی او نگاهش را از دریا بر می‌دارد و به سمت صندلی کناری‌اش می‌دوزد. Min-Jee دختر چهارده ساله‌اش در حال کنار زدن میز ‌‌‌‌‌‌و بلند شدن از روی صندلی است.
خانم Choi: کجا میری؟
Min-Jee: الآن میام.
آقای Choi مردی حدوداً چهل و پنج ساله کنار صندلی‌اش ایستاده و در ساکش که در قفسه‌ی بالای سرشان است، به دنبال چیزی می‌گردد. Min-Jee از کنار پدرش عبور می‌کند. (خانواده Choi در ردیفی سه تایی در میانه هواپیما نشسته‌اند.)
آقا Choi: زود برگرد.
Min-Jee حرفی نمی‌زند. به سمت عقب هواپیما و به سمت دستشویی می‌رود.

داخلی- سالن هواپیما (پشت در اتاق دستشویی) - روز

Min-Jee به دستشویی می‌رسد. مردی میانسال و چاق در حالی که کمربندش را با هر دو دستش گرفته است و آن را بالا می‌کشد تا بهتر روی بدنش فیکس شود با صدای "آهنی" از دستشویی خارج می‌شود. Min-Jee بدون معطلی و بدون این‌که سرش را بالا بگیرد و مرد را نگاه کند، وارد دستشویی می‌شود و در را سریع می‌بندد و قفل می‌کند. صدای قفل شدن در شنیده می‌شود.

داخلی- سالن هواپیما - روز

آقای Choi هنوز ایستاده است و این بار با یک مهماندار زن حرف می‌زند.
آقای Choi: پس بی‌زحمت باهاش یه آب معدنی هم... .
هنوز حرفش را تمام نکرده است که ناگهان هواپیما شروع به تکان خوردن می‌کند و علامت کمربند ایمنی روشن می‌شود. (تکان های هواپیما کم است) آقای Choi نگاه متعجبش را به اطراف می‌چرخاند و به زنش که روی صندلی کنار پنجره نشسته است نگاه می‌کند. همسر او هم با تعجب به آقای Choi نگاه می‌کند. همان لحظه بلافاصله صدای سر‌ مهماندار زن از بلندگو شنیده می‌شود.
سر مهماندار (O.S.): مسافرین محترم آرامش خودتون رو حفظ کنید. لطفاً روی صندلی‌هاتون بنشینید و کمربند ایمنی رو ببندید. تکرار می‌کنم روی صندلی بنشینید و کمربندهاتون رو ببندید.
با تمام شدن حرف سر مهماندار همهمه‌ای در بین مسافران ایجاد می‌شود و آنها مضطرب می‌شوند.
همان مهمانداری که روبه روی آقای Choi ایستاده بود و داشت با او حرف میزد دستش را روی شانه آقای Choi می‌گذارد و شانه او را به سمت پایین فشار می‌دهد تا او را مجبور به نشستن کند.
مهماندار: خواهش می‌کنم بنشینید کمربندتون رو هم ببندید.
آقای Choi (درحالی که با گیجی در حال نشستن روی صندلی‌اش است): دخترم، دخترم توی دستشوییه!
مهماندار: من بهش خبر میدم.
مهماندار از کنار صندلی آقای Choi عبور می‌کند و به سمت دستشویی می‌رود. (در هنگام رفتن به سمت دستشویی یک دستش را دو در میان به صندلی‌های مجاورش می گیرد تا نیفتد).

داخلی- سالن هواپیما (پشت در اتاق دستشویی) - روز

مهماندار دو تقه به در دستشویی می‌زند.
مهماندار: دختر خوب زودتر بیا بیرون باید سرجات بشینی.
مهماندار با گفتن این حرف از کنار در عبور می‌کند.

داخلی- اتاق دستشویی هواپیما - روز

Min-Jee درحال شستن دست‌هایش است که با صدای مهماندار سرش را ناخودآگاه به طرف در بر می‌گرداند. در همان لحظه تکان‌های هواپیما بیش‌تر می‌شود. Min-Jee با ترس در همان حالی که دستانش را می‌شوید به دور و اطرافش نگاه می کند.

داخلی- سالن هواپیما - روز

با تکان‌های شدید هواپیما، سر و صدای همه مسافران در می‌آید و همهمه و بی نظمی بیش‌تر می‌شود. مهمانداران سعی می‌کنند مسافران را آرام کنند.
آقا و خانم Choi هر دو از روی صندلی‌هایشان بلند شده‌اند و با مرد جوانی که مهماندار هواپیما است بحث می‌کنند.
آقای Choi (نگران، درحالی که صدایش را کمی بالا برده است): آقا دارم بهتون میگم دخترم دستشوییه.
خانم Choi (با صدایی پر از اضطراب): آقا خواهش می‌کنم دخترم... .
مهماندار مرد: شما آرام باشید من خودم میرم ایشون رو میارم.
مهماندار بعد از گفتن این حرف از کنار آن‌ها عبور می‌کند تا به سمت عقب هواپیما برود و هنگام حرکت با دو دستش صندلی‌های مجاورش را می‌گیرد تا نیافتد. هنوز چند قدمی دور نشده است که ناگهان صدای مهیبی شنیده می‌شود. مهماندار همراه با شنیدن صدا ناخودآگاه سر خود را از ترس خم می‌کند.
برخی از مسافران از ترس جیغ می‌کشند.
مهماندار سرش را که خم کرده است صاف می‌کند و با احتیاط سرش را بالا می‌گیرد. از همان‌جا که ایستاده است، از طریق پنجره یکی از صندلی‌ها موتور بال راست هواپیما را می‌بیند که آتش گرفته است.
همان لحظه انفجار مهیب دیگری از عقب هواپیما قسمت دُم اتفاق می‌افتد که باعث ایجاد حریق بزرگی در قسمت انتهایی هواپیما می‌شود.
ناگهان هواپیما به سمت راست و پایین شروع به سقوط می‌کند که باعث پرت شدن مهماندار به عقب می‌شود.
مسافرین و مهمانداران پرواز هم برخی می‌افتند، برخی به شیشه سمت راست می‌چسبند و برخی همان‌طور که روی صندلی‌های خود نشسته‌اند، وحشت زده جیغ می‌کشند.
در همان لحظه ماسک‌های اکسیژن از محفظه بالا سر مسافرین آزاد می‌شود.
داخلی- اتاق دستشویی هواپیما - روز
Min-Jee به سمت پشت و پایین پرت می‌شود. در اثر پرت شدن پهلو‌اش به سرویس بهداشتی بر خورد می‌کند و با درد روی زمین پهن می‌شود. صداهای جیغ و فریاد از بیرون اتاق شنیده می‌شود. Min-Jee سعی می‌کند بلند شود؛ ولی در اثر فشار زیاد هوا که به او وارد می‌شود نمی‌تواند به راحتی بایستد.
خارجی- بیرون هواپیما - روز
هواپیما را می‌بینیم که بال سمت راستش و قسمت انتهایی‌اش(دم) آتش گرفته است و در حال سقوط به سمت پایین و به راست هم متمایل شده است.

داخلی- سالن هواپیما - روز

خانم Choi روی صندلی بیرونی (صندلی شوهرش) نشسته است و خود را با زور با دو دست به صندلی چسبانده است و نگران و گریان سرش را به سمت عقب برگردانده است و به در دستشویی چشم دوخته است. آقای Choi هم با فاصله دو صندلی از همسرش با مشقت در حالی که دستانش را به طرفین باز کرده است و دو صندلی مجاورش را گرفته است قصد رفتن به سمت دستشویی را دارد. درحالی که خلاف جهت حرکت (سقوط) هواپیما ایستاده است و فشار هوا مانع از عبورش می‌شوند.
آقای Choi(زیر لب): Min- Jee... .

داخلی- اتاق دستشویی هواپیما - روز

Min-Jee از زمین بلند شده است و پشت خود را به سینک دستشویی تکیه داده است و درحالی که با یک دستش سینک را گرفته است تا نیفتد، دست دیگرش را دراز کرده است. تا همان‌طور که کج ایستاده است بتواند قفل در را باز کند.
خارجی- بیرون هواپیما - روز
بار دیگر هواپیما را می‌بینیم که با همان شرایط با شدت بیش‌تری در حال سقوط است.
کات موازي (INTERCUT): دستشویی هواپیما / بیرون هواپیما
Min-Jee بیش‌تر سعی می‌کند دستش را دراز کند تا بتواند قفل را باز کند.
شدت سقوط هواپیما بیش‌تر می‌شود و هواپیما به سطح آب نزدیک‌تر می‌شود.
Min-Jee بیش‌تر تقلا می‌کند. درحالی که چشمانش روی قفل در زوم شده است.
هواپیما با آب برخورد می‌کند و صدای مهیبی ایجاد می‌شود.
بالأخره Min- Jee در را باز می‌کند. تغییر علامت CLOSE به OPEN را می‌بینیم و صدای باز شدن قفل در را می‌شنویم. بعد از آن بلافاصله اتاق پر از آب می‌شود و Min- Jee را می‌بینیم که در آب شناور می‌شود و درحالی که موهایش در آب شناور است و سکوتی محض اطرافش را فرا گرفته است، چشمانش را که تا آن لحظه باز بوده است آرام می‌بندد.
داخلی- اتاق خواب Min-Jee – روز
Min-Jee بیست و چهار ساله با ترس از خواب می‌پرد. تمام سر و صورتش ع×ر×ق کرده است و قفسه سینه‌اش بالا و پایین می‌رود. چشمانش را لحظه‌ای می‌بندد. دستش را به پیشانی ع×ر×ق کرده‌اش می‌کشد.
Min-Jee(زیر لب و آرام): دوباره... .
سعی می‌کند بر خودش مسلط شود. بعد از چند لحظه پتویش را کنار می کشد و از تخت بیرون می‌آید.
داخلی- خانه خاله Byeol (آشپزخانه/ نشیمن) - روز
خاله Byeol زنی پنجاه ساله در آشپزخانه در حال آماده کردن صبحانه است.
Min-Jee در حالی که لباس بیرونش را پوشیده است وارد نشیمن می‌شود.
Min-Jee: صبح همگی بخیر.
Min-Jee از نشیمن به سمت در خروج می‌رود. خاله Byeol که در حال آوردن کاسه برنج سر میز است، Min-Jee را در حال رفتن به سمت در خروج می‌بیند.
خاله Byeol: Min-Jee صبحانه؟
Eun-Ae دختری بیست و شش ساله از نشیمن به سمت آشپزخانه می‌آید. در یک دستش ریموت کنترل تلویزیون و در دست دیگرش نان تست است.
Eun-Ae: صبحانه چی؟
Min-Jee به طرفش می‌آید و نان تست را از دستش می‌قاپد.
Min-Jee: همین کافیه!
و از در خارج می شود.
خاله Byeol: آخه... .
Eun-Ae به داخل آشپزخانه می‌رود.
Eun-Ae: مامان ولش کن، حتماً باز هم سرش شلوغه!

داخلی- ایستگاه پلیس (جلوی در واحد جرائم خشن) - روز

Min-Jee جلوی در واحد جرائم خشن ایستاده است و از طریق شیشه به داخل نگاه می کند. Seo-Jun مردی پنجاه ساله همراه با Chin-Hae مردی چهل ساله از در خارج می‌شوند. Min-Jee ، Seo-Jun را متوقف می‌کند.
Min-Jee : Joon-Soo هست؟
Seo-Jun با دیدن Min-Jee ترش می‌کند.
Seo-Jun: باز که تو این‌جایی؟ نه خوشبختانه این‌جا نیست بفرما برو... .
Seo-Jun با این حرف دستش را به دو طرفش باز می‌کند تا مانع ورود Min-Jee به داخل شود.
Chin-Hae: دیر اومدی خودش رفت.
Min-Jee بعد از شنیدن این حرف نگران می‌شود و دست Seo-Jun را پس می‌زند تا داخل برود.
Min-Jee: وای وای وای... باید برم کمک یه لحظه... .
و با این حرف از زیر دست Seo-Jun در می‌رود و داخل می‌شود. Seo-Jun و Chin-Hae هم پشت او به داخل می‌روند.

داخلی- ایستگاه پلیس (واحد جرائم خشن) - روز

Min-Jee داخل می‌آید و سریع و با عجله به سمت مکنه گروه (مردی بیست و دو ساله) می رود. رئیس پلیس مردی پنجا و پنج ساله پشت میز خودش نشسته است، تا Min-Jee را می‌بیند خوش‌حال او را مخاطب قرار می‌دهد.
رئیس پلیس: ببین کی این‌جاست Min-Jee خودمون خیلی وقته ندیدمت.
Min-Jee به سمت مکنه می‌رود و صندلی او را که پشت میز کار با کامپیوتر است عقب می‌کشد و خم می‌شود تا رو در روی او قرار گیرد.
Min-Jee: Joon-Soo الآن کجاست؟
مکنه (بدون فکر و آنی): Sejongno... .
Min-Jee کمرش را صاف می کند و می‌ایستد.
Min-Jee: بهش نمی‌رسم که... باید برم دنبالش... .
و با این حرف به سمت یکی از اتاق‌های شیشه‌ای آن‌جا می‌رود.
رئیس پلیس: آخ آخ... اون اتاق نه! من کار دارم... .
Seo-Jun: می‌خوای بری دنبالش در خروج اون‌وره‌ها!
Chin-Hae: ولش کن... چقدر بهش گیر میدی!
Min-Jee داخل اتاق می‌شود و در را می‌بندد. Min-Jee را از طریق شیشه می‌بینیم که در را قفل می‌کند.
Seo-Jun:کاش اون قابلیت منحصر به فردش رو تو اون پرواز بدست نمی‌آورد اون‌وقت هی نیاز نبود ببینیمش، من موندم چطوری زنده مونده اصلاً... !
Chin-Hae: شش... یعنی چی می‌خواستی بمیره؟
Seo-Jun: آخه هیچ جا هم نه دستشویی؟ چطوری؟
Chin-Hae: حالا هرچی ... بسه!
Seo-Jun با بی حوصلگی رویش را از Chin-Hae بر‌ می‌گرداند.
Min-Jee را از طریق شیشه می‌بینیم که سریع وسایل روی میز در اتاق را به طرفی پرت می کند و روی میز می‌نشیند و چشمانش را می‌بندد.

خارجی- Sejongno (یکی از خیابان ها) - روز

Lee Joon-Soo مردی سی ساله پلیس بخش جرائم خشن، در حال دنبال کردن مجرمی در خیابان است. مجرم مردی پنجاه و پنج ساله در حالی که چاقویی را به دست گرفته است جلوتر از Joon-Soo در حال دویدن است. گه‌گاهی بر می‌گردد و Joon-Soo را نگاه می‌کند.
Joon-Soo: هی... میگم وایسا هی...!
مجرم بدون گوش دادن به حرف او فقط می‌دود. مسافتی را طی می‌کنند که مجرم از خیابان وارد کوچه‌ای می‌شود.
Joon-Soo که به نفس‌ نفس افتاده است، قبل از این‌که به کوچه برسد می‌ایستد و از خستگی دستانش را به زانوهایش می‌زند. همان لحظه صدای Min-Jee را می‌شنود. Min-Jee در حال دویدن از کوچه پایینی به کوچه مورد نظر است. جلوی کوچه که می‌رسد روبه روی Joon-Soo می‌ایستد.
Min-Jee: مثل این‌که دیر نکردم.
Joon-Soo کمرش را صاف می‌کند و سرش را بالا می‌گیرد تا Min-Jee را ببیند.
Joon-Soo (خندان): شاید یه خورده... .
Min-Jee: خب پس بقیه‌اش با من!
و با این حرف سریع به داخل کوچه و به دنبال مجرم می‌دود.

خارجی- Sejongno (کوچه مورد نظر) -روز

مجرم دوان دوان به انتهای کوچه می‌رسد. کوچه بن بست است. با اضطراب دور و اطرافش را نگاه می‌کند و وقتی راه فراری پیدا نمی‌کند ناگزیر به پشت سرش بر می‌گردد.
Min-Jee به او رسیده است و دست به سینه سمت راستش در چند قدمی او ایستاده است.
مجرم: تو دیگه چی می‌خوای؟
Min-Jee: میگم بهتره تسلیم بشی چی میگی هان؟!
مجرم (درحالی که با تمسخر نگاهش می‌کند): تو می‌خوای من رو بگیری؟
Min-Jee چیزی نمی‌گوید و فقط شانه‌هایش را به معنی ندانستن به حالت بامزه‌ای بالا می‌دهد و مجرم را منتظر نگاه می‌کند.
مجرم نگاهی به چاقویی که در دستش است می‌کند و به سمت Min-Jee چاقو می‌کشد. قبل از این‌که چاقو به Min-Jee بخورد، Min-Jee را می‌بینیم که در همان شکلی که هست یک‌دفعه رنگ صورت و بدن و لباسش از حالت عادی کمرنگ‌تر می‌شود. (انگار که کمی محو می‌شود.) مجرم با چاقو به سمت چپ بدن Min-Jee ضربه می‌زند. اما چاقو از بدن Min-Jee رد می‌شود و به همان شکلی که نیرو از سمت چپ وارد شده است از بدن Min-Jee خارج می‌شود. مرد با شک سرش را بالا می‌گیرد و به Min-Jee نگاه می‌کند که لبخند می‌زند. مرد وحشت می‌کند و عقب عقب می‌رود و به زمین می‌افتد و چاقو از دستش رها می‌شود.
همان لحظه Joon-Soo به آنها می‌رسد. مکثی می‌کند و به سمت مجرم می‌رود و او را بلند می کند تا به او دست بند بزند. Joon-Soo به یکی از دستان مجرم دست بند می‌زند.
Joon-Soo: شما حق دارید سکوت... .
مجرم ترسان بدون توجه به Joon-Soo دستی را که آزاد است با لرز بالا می‌آورد.
مجرم: روح... روح...!
Joon-Soo بدون توجه به حرف او آن یکی دست آزادش را هم می‌گیرد تا دست بند بزند که مرد نمی‌گذارد و دست آزادش را از دست Joon-Soo در می‌آورد و دور و اطرافش را نگاه می‌کند. بطری‌ای پلاستیکی و خالی روی زمین پیدا می‌کند، آن را برمی‌دارد و به سمت Min-Jee پرتاب می‌کند.
مجرم: نه اون... .
این دفعه بطری به سر Min-Jee برخورد می‌کند و به روی زمین می‌افتد. Min-Jee را می‌بینیم که به حال عادی برگشته است. (دیگر کم‌رنگ و غیر قابل لمس نیست بلکه قابل لمس شده است) Min-Jee دستش را به سرش می‌زند و سرش را تند تند نوازش می‌کند.
Min-Jee: آخ سرم... مگه کرم داری؟
مجرم (ترسان همراه با لکنت): اون... اون... من خودم دیدم... چاقو ازش رد شد!
Joon-Soo با خون‌سردی دست لرزان و در هوا مانده مرد را می‌گیرد که دست بند بزند.
Joon-Soo: بله... بله... .
مجرم (با اصرار): با... باور کن اون... روح... .
Joon-Soo نمی‌گذارد حرف مرد تمام شود و او را مجبور به حرکت می‌کند. آن دو از کنار Min-Jee رد می‌شوند، Min-Jee برای مجرم زبان درازی می‌کند و بعد به Joon-Soo نگاه می کند.
Min-Jee: اگه با من کاری نداری بنده مرخص بشم.
Joon-Soo سرش را به طرف Min-Jee می‌چرخاند.
Joon-Soo: باز می‌خوای بری جهان گردی! باشه برو... بعداً می‌بینمت.
Min-Jee: پس فعلاً.
Min-Jee با گفتن این حرف غیب می‌شود.

خارجی- جلوی هتلی- روز

Hyun-Woo Jong مردی سی ساله در حالی که کت و شلواری به تن دارد از در هتل خارج می‌شود. ماشین لوکسی جلوی در پارک شده است. منشی Pai مردی چهل ساله کنار ماشین ایستاده است. Hyun-Woo به سمت ماشین می‌آید که منشی Pai در عقب سمت راست را برایش باز می کند.
منشی Pai: قربان معامله چطور بود؟
Hyun-Woo در حالی که سوار ماشین می‌شود.
Hyun-Woo: خودت چی فکر می‌کنی؟
منشی Pai بدون حرفی در ماشین را می‌بندد و در صندلی جلو کنار راننده می‌نشیند و ماشین حرکت می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

masy297

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
6202
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
87
پسندها
194
امتیازها
48

  • #4
داخلی- ایستگاه پلیس ( واحد جرائم خشن) - روز

Joon-Soo به همراه مجرم وارد بخش می‌شود.
Joon-Soo: این‌هم از این... مکنه... .
مکنه بلند می‌شود و مجرم را با خودش به بازداشتگاه می‌برد.
رئیس پلیس: آفرین، بیا این‌جا یه پرونده جدید داریم!
رئیس پلیس با این حرف، خودش جلوی تخته وایت برد می‌ایستد. Seo-Jun و Chin-Hae پشت میز نشسته‌اند و صورتشان به سمت تخته است. Joon-Soo نوشیدنی‌ای از روی میز بر می‌دارد و باز می‌کند. به جای صندلی روی میز می‌نشیند و هم‌زمان با سر کشیدن نوشیدنی به تخته نگاهی می‌اندازد.
Chin-Hae: با کمک Min-Jee گرفتیش؟
Joon-Soo همان‌طور که نوشیدنی را سر می‌کشید چشمانش را به معنی تایید یک بار می‌بندد و باز می‌کند. مکنه به داخل اتاق بر می‌گردد.
Chin-Hae (ادامه): صبح اومده بود این‌جا... .
Joon-Soo با شنیدن این حرف نگاهش را به همان اتاق شیشه‌ای که Min-Jee آن‌جا نشسته بود می‌اندازد.
مکنه: پیش پای شما رفت... .
Joon-Soo: اوهوم.
Seo-Jun: ایش... حالا انگار لنگ اون‌ هستیم!
رئیس پلیس: بسه، بسه... لطفاً به تخته توجه کنید... .
Joon-Soo همان‌طور که نوشیدنی را به دست گرفته است به تخته نگاه می کند.
رئیس پلیس (ادامه): گاومون این‌دفعه بدجور زاییده... قراره با یه باند خیلی خطرناک دست و پنجه نرم کنیم... .
(مکث) باند Jong که تحت پوشش شرکت واردات انواع وسایل تزئینی، سی و دو ساله در زمینه‌های مختلف از جمله خرید و فروش اسلحه، اجناس و املاک غیر قانونی، همکاری با باند دارو و پولشویی و... هزارتا کثافت کاری دیگه... فعالیت داشته.
Seo-Jun: کار دیگه‌ای نبود انجام بده؟
مکنه: سونبه لیست ریز کارهاش رو دارم می‌خوای؟!
Seo-Jun برای ساکت کردن مکنه آرنجش را خم می‌کند و بالا می‌آورد و به شکل این‌که مثلاً می‌خواهد او را بزند دستش را حرکت می‌دهد.
رئیس پلیس: آروم باشید! (مکث) متأسفانه تا حالا به دست پلیس دستگیر نشدند... از یک سال پیش بعد از مرگ رئیس باند، باند توسط پسرِ رئیس این باند داره اداره میشه؛ همین‌طور که می‌بینید این باند به طرز عجیبی در خیلی از کارهای غیر قانونی در زمینه‌های مختلف همکاری داشته. با مرگ رئیس اصلی باند و جایگزینی پسرش به جای اون فرصت خوبیه تا با دستگیری باند با یه تیر چندتا نشون بزنیم. فکر هم نمی‌کنم پسرش به اندازه پدرش باهوش باشه!
مکنه دستش را برای اجازه گرفتن برای صحبت کردن بالا می‌برد. رئیس پلیس او را می‌بیند.
رئیس پلیس: هوم... بگو مکنه.
مکنه: قربان اگه باهوش نیست. چرا تو این یک سال توسط پلیس دستگیر نشده؟
با تمام شدن سوال مکنه Chin-Hae خنده‌ای زیر زیرکی می‌کند. Joon-Soo هم لبخندی می‌زند. رئیس پلیس گلویش را صاف می‌کند و در حالی که تظاهر می‌کند سوتی نداده است حق به جانب مکنه را مخاطب قرار می‌دهد.
رئیس پلیس: زیاد... زیاد فعالیت نداشته تو این یک سال که بتونیم بگیریمش، آره زیاد فعالیت نداشته... .
مکثی می‌کند و بعد به سمت عکسی روی تخته اشاره می‌کند. (عکس دیده نشود).
رئیس پلیس (ادامه): تا یک هفته دیگه هم قراره اجناس دزدیده شده از موزه‌های کشورهای مختلفی مثل ایتالیا، فرانسه و انگلیس، با همکاری همین جناب وارد کشور بشه و فروخته بشه... وقت خوبیه که این‌دفعه توسط پلیس دستگیر بشه. طبق گزارشی که خبر چین‌های ما دادند محموله هم قراره ساعت یازده در بندر اینچئون... .
Joon-Soo بقیه حرف رئیس پلیس را نمی‌شنود و با اخم ناگهانی به عکس روی تخته زل می‌زند.

داخلی- کلوب شبانه - شب

Min-Jee وارد کلوبی متفاوت و جدید می‌شود. کلوب مخصوص آدم‌های پول‌دار و لاکچری است. صدای کر کننده موزیک به گوش می‌رسد و عده‌ی زیادی در حال نوشیدن و عده‌ای هم در حال رقص هستند.
Min-Jee دور و اطراف را وارسی می‌کند. روی یکی از صندلی‌ها دور میزی مستطیل شکل که افراد زیادی هم دور آن نشسته‌اند، می‌نشیند. لیوان‌هایی نوشیدنی روی میز قرار دارند. Min-Jee یکی را بر می‌دارد و جرعه کوچکی از آن را می‌نوشد. سرش را همان‌طور بی هدف می‌چرخاند که یک‌دفعه نگاهش روی Hyun-Woo در انتهای سالن قفل می‌شود.
Hyun-Woo همراه با مردی روی یکی از مبل‌ها در انتهای سالن نشسته است و مشغول صحبت است.
داخلی- کلوب شبانه (انتهای سالن/ دور میز مستطیل شکل) - شب
Hyun-Woo و Yong-Jae مردی بیست و شش ساله روی مبلی در انتهای سالن نشسته‌اند و دارند صحبت می کنند.
Yong-Jae: خب پس دیگه تمومه نه؟
Hyun-Woo در حالی که نوشیدنی‌اش را روی میز جلو مبل می‌گذارد.
Hyun-Woo: هوم... تمومه... .
Yong-Jae سرش را به اطراف می‌چرخاند.
Yong-Jae: چقدر این روزها زن‌ها نترس شدن!
Hyun-Woo سرش را به طرفش می‌چرخاند.
Yong-Jae (ادامه): اون دختره، اون‌جا! اونی که رو صندلی آخر پشت میزه، چجوری نگاهتون می‌کنه... .
Hyun-Woo رد نگاهش را می‌گیرد و متوجه Min-Jee می‌شود که به او زل زده است.
Min-Jee با دیدن نگاه Hyun-Woo همان‌طور خیره او را نگاه می‌کند.
Hyun-Woo هم قدری خیره نگاهش می‌کند. از پررویی Min-Jee خنده‌اش می‌گیرد و نگاهش را بر می‌دارد.
Yong-Jae (ادامه): قربان؛ برم ادبش کنم؟ انگار نمی‌دونه شما کی هستید!
Hyun-Woo: نمی‌خواد... حوصله بازی کردن ندارم!

داخلی- کلوب شبانه (دور میز مستطیل شکل) - شب

دخترهایی که دور میز نشسته‌اند. با نگاه خیره آن دو مرد روبه روی Min-Jee، به پشت سرشان نگاه می‌کنند.
دختری که کنار Min-Jee نشسته است: تو دیگه کی هستی؟ تازه واردی؟
یکی دیگه از دخترها: ببین نیومده چه مخی هم می‌زنه.
یکی دیگه از دخترها نگاهی به تیپ او می‌اندازد.
دختر: ببین تیپ و قیافه‌ای هم نداره... کی داخل راهت داده؟!
Min-Jee: برای ورود نیازی به اجازه ندارم خوشگله... .
دختری که کنار Min-Jee نشسته است: می‌دونی اون کیه بهش زل زدی؟ از این کارها بکنی این‌جا سرت رو به باد دادی. اول باید طرفت رو بشناسی.
Min-Jee: این برای شماها صدق می‌کنه نه من!
یکی از دخترها: چه جوگیر هم هست.
دختر: بیش‌تر که به نظر میاد احمقه... .
دختری که کنار Min-Jee نشسته است: از ما گفتن بود... .
و آن‌ها سرشان را بر می‌گردانند و مشغول صحبت می‌شوند.
Min-Jee (زیر لب): خداییش چه خوشتیپ هم هست.
و با این حرف دوباره به Hyun-Woo نگاه می‌کند.

داخلی- کلوب شبانه (انتهای سالن/ دور میز مستطیل شکل) - شب

Hyun-Woo برگه‌ی کوچکی را روی میز می‌گذارد.
Hyun-Woo: این‌هم زمان و آدرس محل معامله، این‌دفعه اگه گند بزنی عواقبش رو دیگه تضمین نمی‌کنم.
Yong-Jae: چشم... حواسم هست.
Hyun-Woo نگاهش را می‌چرخاند و دوباره نگاهش به Min-Jee می‌افتد که بی پروا او را نگاه می‌کند. Hyun-Woo هم چند لحظه نگاهش می‌کند که صدای Yong-Jae در می‌آید.
Yong-Jae (ادامه): قربان برم ادبش کنم؟ خیلی پرروئه!
Hyun-Woo نگاهش را از Min-Jee بر می‌دارد و از روی مبل بلند می‌شود.
Hyun-Woo: بقیه‌اش با تو، من رفتم.
و بعد از گفتن این حرف همراه با افرادش به سمت در خروج حرکت می‌کند.
Min-Jee فقط با چشم خروج او را نگاه می‌کند.

خارجی- جلوی درب خانه Hyun-Woo – شب

ماشین جلوی خانه Hyun-Woo توقف می‌کند. یکی از افرادش در ماشین را برای Hyun-Woo باز می‌کند. Hyun-Woo به همراه منشی Pai و افرادش وارد خانه می‌شود.
Min-Jee کمی آن‌ طرف‌تر، طرف دیگر کوچه ایستاده است و داخل شدن Hyun-Woo به خانه را تماشا می‌کند. نگاهی به ساختمان بلند و چند طبقه می‌اندازد.
Min-Jee (زیر لب): واو... پس خونه‌ات این‌جاست.
Min-Jee قدمی به سمت جلو بر می‌دارد و پایش را در خیابان می‌گذارد تا به طرف خانه Hyun-Wo برود که ماشینی یک‌دفعه در خیابان از کنار او با سرعت و همراه با بوقی بلند رد می‌شود.
صدای بوق همراه می شود با صدای Eun-Ae که Min-Jee را صدا می‌زند.
Eun-Ae (V.O.): Min-Jee... .
Min-Jee با صدای Eun-Ae که هم‌زمان می‌شود با صدای بوق ماشین می‌ترسد و قدمی به عقب بر می‌دارد.

داخلی- اتاق خواب Min-Jee - شب

Min-Jee همان‌طور که روی زمین چهار زانو نشسته است، چشمانش را باز می‌کند.
Min-Jee (معترض و ترسان/ زیر لب):
- وای ترسیدم... .
Eun-Ae دوباره او را با صدای بلندتری صدا می‌زند.
Eun-Ae (O.S.): Min-Jee!
Min-Jee: چیه بابا؟ اومدم.
Min-Jee با این حرف از روی زمین بلند می‌شود و به طرف در اتاق می‌رود.
داخلی- خانه خاله Byeol (آشپزخانه) - شب
Min-Jee خوش‌حال به آشپزخانه وارد می‌شود. Eun-Ae و خاله Byeol پشت میز آشپزخانه نشسته‌اند و در حال خوردن شام هستند.
Min-Jee (خوشحال و خندان): چیه بابا گوشم رفت، این چه وضع صدا کردنه... .
Eun-Ae: بفرمایید شام مادمازل!
Min-Jee با خوش‌حالی پشت میز می‌نشیند. Eun-Ae از خوش‌حالی او متعجب می‌شود.
Eun-Ae (ادامه): چی شده؟ بهت ترفیع دادن!؟
خاله Byeol هم که در حال غذا خوردن است، با دهانی پر حرف می‌زند.
خاله Byeol: آره؟ بهت ترفیع دادن؟
Min-Jee: نچ! ترفیع چی بدن آخه من که افسر پلیس نیستم!
Eun-Ae: پس حتماً امشب کلوب بهت خوش گذشته؟ دوست پسر جدید پیدا کردی؟
Min-Jee در حالی که چاپستیکش را بالا می‌آورد تا برنجش را بخورد زیر زیرکی می‌خندد.
Eun-Ae (ادامه): پس همینه! همینه دوباره خل شد رفت!
Min-Jee: این‌دفعه فرق داره!
Eun-Ae با صدایی آرام درحالی که لقمه‌ای در دهان می‌گذارد.
Eun-Ae: آره مثل همیشه!
خاله Byeol: Eun-Ae دخترم رو اذیت نکن... بخور عزیزم بخور.
Eun-Ae (در حالی که دهانش پر است/ معترض): دخترت منم ها!
Min-Jee و خاله Byeol بدون توجه به حرف او غذا می‌خورند. Eun-Ae با دیدن بی‌تفاوتی آن‌ها سرش را به معنی نکوهش کار آن‌ها به چپ و راست تکان می‌دهد و او هم غذایش را می‌خورد.

خارجی- جلوی درب رستوران Hyun-Woo - روز

Joon-Soo در حال دنبال کردن خلاف کاری با پیراهن سرمه‌ای است. مجرم به داخل رستوران می‌رود.
Joon-Soo: هی صبر کن... .
Joon-Soo قصد رفتن به داخل رستوران را دارد که از ورود او به داخل توسط دو نگهبان جلوی در جلوگیری می‌شود.
یکی از نگهبانان: قربان شرمنده شما اجازه ورود ندارید!

داخلی- رستوران Hyun-Woo - روز

Hyun-Woo پشت میزی در رستوران در وسط سالن نشسته است و مشغول غذا خوردن است و لباسی آستین بلند به تن دارد (ساق دستش پوشیده باشد). منشی Pai به میزش نزدیک می‌شود.
منشی Pai: قربان یه مشکلی داریم!
Hyun-Woo به منشی Pai نگاه می کند.
منشی Pai (ادامه): یه پلیس جلوی در اصرار داره وارد رستوران بشه... .

خارجی- جلوی درب رستوران Hyun-Woo - روز

Joon-Soo هم‌چنان جلوی درب رستوران ایستاده است.
Joon-Soo: بابا بی‌خیال می‌خوام برم تو رستوران یه چیزی بخورم... نمی‌تونم برم رستوران غذا بخورم؟
یکی از نگهبانان: ببخشید قربان، برید یه رستوران دیگه... فقط افراد vip می‌تونن وارد بشن.
Joon-Soo: پس اون یارو چی؟ اون رفت داخل؟ بابا طرف مجرمه... مجرم‌ها هم vip اند؟!
آن یکی نگهبان: متأسفم امکان نداره... .
همان لحظه یک نگهبان دیگر از داخل رستوران به طرف در می‌آید.
نگهبان جدید: مشکلی نیست. می‌تونن وارد بشن.
هردو نگهبان از جلوی در کنار می‌روند. Joon-Soo خوش‌حال و سر خوش از موفقیتش برای ورود همان‌طور که داخل می‌رود.
Joon-Soo: که امکان نداره هان؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

masy297

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
6202
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
87
پسندها
194
امتیازها
48

  • #5
داخلی- رستوران Hyun-Woo – روز

Joon-Soo وارد رستوران می‌شود. اطراف را وارسی می‌کند. رستوران بزرگ و بسیار لوکس است. بعضی میزها خالی و بعضی دیگر پر هستند. افراد محافظ (بادیگاردها) اطراف رستوران ایستاده‌اند.
Joon-Soo سوتی می کشد.
Joon-Soo: چه وضعی هم هست!
Joon-Soo سرش را می‌چرخاند و مجرمی که دنبال می‌کرد را پشت یکی از میزها انتهای سالن می‌بیند. چشمش را می‌چرخاند تا میزی را انتخاب کند که مجرم در دیدش باشد. میزی در وسط سالن پیدا می‌کند که Hyun-Woo پشت آن نشسته است. از نظر زاویه دید آن میز بهتر از بقیه است. Joon-Soo به طرف میز Hyun-Woo می‌رود. نزدیک میز که می‌شود بادیگاردها که در اطراف سالن ایستاده‌اند، می‌خواهند جلو بیایند و او را متوقف کنند که Hyun-Woo با دستش اشاره می‌کند عقب بایستند. Joon-Soo به میز Hyun-Woo می‌رسد و کنار میز می‌ایستد.
Joon-Soo (ادامه): اجازه هست؟
قبل از این‌که Hyun-Woo چیزی بگوید خودش سریع پشت میز می‌نشیند. باز بادیگاردها می‌خواهند وارد عمل بشوند که Hyun-Woo بار دیگر جلویشان را می‌گیرد. Hyun-Woo نگاهی به Joon-Soo می‌اندازد.
Hyun-Woo: فکر نمی‌کنم اجازه نشستن داده باشم!
Joon-Soo نگاهی به او می‌اندازد.
Joon-Soo: زیاد سخت نگیر مزاحم نمی‌شم!
Hyun-Woo ، Joon-Soo را خیره نگاه می کند.
Hyun-Woo: این همه میز خالی، بفرما اون‌جا بشین.
Joon-Soo با شنیدن این حرف مستقیم به او نگاه می‌کند.
Joon-Soo: بی‌خیال از تنها نشستن که بهتره... غذات رو بخور. راحت باش من مزاحمت نمی‌شم!
Hyun-Woo به پشتی صندلی‌اش تکیه می‌دهد و چند ثانیه به Joon-Soo نگاهی می‌اندازد و بعد به گارسون اشاره می‌کند تا منوی رستوران را برایش بیارد. گارسون منو را می‌آورد و به دست Hyun-Woo می‌دهد. Hyun-Woo آن را به طرف Joon-Soo می‌گیرد.
Hyun-Woo: همین‌طوری که نمیشه این‌جا بشینی، حداقل یه چیزی انتخاب کن. مهمون من... .
Joon-Soo سورپرایز می‌شود و منو را از او می‌گیرد.
Joon-Soo: واو... چقدر شما دست و دلبازید... شنیده بودم افراد پولدار خیلی خسیس هستن.. انگار برای شما صدق نمی‌کنه.
Hyun-Woo پوزخندی می‌زند. Joon-Soo منو را باز می‌کند و به آن نگاهی می‌اندازد.
Joon-Soo (ادامه): پس بزار ببینم، اوه چه چیزایی هم داره.
بعد سرش را بالا می‌گیرد به Hyun-Woo نگاه می‌کند.
Joon-Soo (ادامه): به کلاس ما اصلاً نمی‌خوره.
Hyun-Woo به زور لبخندی می‌زند. Joon-Soo همان‌طور که منو را وارسی می‌کند.
Joon-Soo: پس یه استیک لطفاً، نوشیدنی هم... .
به گارسون نگاه می‌کند.
Joon-Soo (ادامه): هر چی خودت پیشنهاد دادی... .
گارسون: چشم قربان.
گارسون منو را می‌گیرد و می‌رود.

داخلی-رستوران -Hyun-Woo – روز

غذا سرو می‌شود و گارسون آن را برای Joon-Soo می‌آورد و روبه رویش روی میز می‌گذارد.
Joon-Soo: واو... قیافش که خیلی خوبه.
Joon-Soo بعد از گفتن این حرف کمی از غذا می‌خورد و به Hyun-Woo نگاهی می‌اندازد.
Joon-Soo: اممم... واقعاً خوشمزه است.
Hyun-Woo فقط نگاهش می‌کند. Joon-Soo همان‌طور که مشغول خوردن است چشمانش را به مجرم که در صندلی انتهایی سالن نشسته است می‌دوزد. Hyun-Woo متوجه نگاه خیره او می‌شود.
Hyun-Woo: می‌خوای صندلیم رو یه ذره بدم اون‌ورتر، تا راحت‌تر باشی؟
Joon-Soo متوجه منظور Hyun-Woo نمی‌شود و پرسشگرانه او را نگاه می‌کند.
Hyun-Woo: مگه اون مرده پیرهن سرمه‌ای رو دید نمی‌زنی؟ انگاری جلوی دیدتم!
Joon-Soo متعجب Hyun-Woo را نگاه می‌کند.
Hyun-Woo: (ادامه) شغلت چیه؟
Joon-Soo: معمولاً اول اسم رو نمی‌پرسن؟
Hyun-Woo: دوست داشتی می‌تونی خودت رو هم معرفی کنی.
Joon-Soo نگاهش را از Hyun-Woo می‌گیرد.
Joon-Soo: پلیسم.
Hyun-Woo از صداقت او متعجب می‌شود. چند ثانیه معنادار نگاهش می‌کند و بعد زیر خنده می‌زند.
Joon-Soo چیزی نمی‌گوید و او را نگاه نمی‌کند. Hyun-Woo بار دیگر به صندلی‌اش تکیه می‌دهد و مستقیم در چشمان Joon-Soo نگاه می‌کند.
Hyun-Woo: اومدی زاغ سیاه اون رو چوب بزنی یا من رو؟
Joon-Soo با شنیدن این حرف رویش را به سمت Hyun-Woo بر می‌گرداند و مستقیم نگاهش می‌کند. Hyun-Woo جدی به او خیره شده است. آن دو برای چند لحظه مستقیم و جدی هم‌دیگر را نگاه می‌کنند. Joon-Soo سعی می‌کند جو را عوض کند و به شوخی و با صدایی که رگه‌های خنده از داخل آن مشخص است
Joon-Soo: مگه تو هم خلافکاری؟ باید آمار تو رو هم در بیارم؟
Hyun-Woo جو خشک و جدی را می‌شکند.
Hyun-Woo: اون رو که خودت بهتر می‌دونی... فقط هدفت رو از این کار درک نمی‌کنم!
دوباره هر دو لحظه‌ای به هم نگاه می‌کنند. بعد Joon-Soo به صندلی‌اش تکیه می‌دهد و دوباره خود را به بی‌خیالی می‌زند.
Joon-Soo: بی‌خیال تو هم چقدر حساسی، انگار خیلی بهت سخت گذشته دو دقیقه پیشت نشستم.
و بعد با چشم به استیک اشاره می کند.
Joon-Soo: تو این‌که چیزی نریختی نه؟
Hyun-Woo: با این‌که نمی‌دونم چرا از اول داری باهام غیر رسمی حرف می‌زنی ولی نه سمی نیست، می‌تونی با خیال راحت بخوری، البته همین الآنش هم خوردی!
Joon-Soo سری به معنی موافقت تکان می‌دهد.
Joon-Soo: هوم... اگه قرار بود بمیرم، تا الآن مرده بودم.
بعد از گفتن این حرف از جایش بلند می‌شود.
Joon-Soo: (ادامه) خب دیگه من میرم، انگاری خیلی زحمتت دادم!
Hyun-Woo: مرحمت می‌کنی!
Joon-Soo ایستاده نیم نگاهی به یقه‌ی Hyun-Woo می‌اندازد، می‌خواهد چیزی را در گردن او چک کند، اما چیزی نمی‌بیند. بی‌خیال می‌شود و دستش را بالا می‌آورد. انگشت شصتش را رو به بالا می‌گیرد و انگشت سبابه‌اش را به سمت Hyun-Woo و بقیه انگشتان دستش را رو به داخل (کف دست) خم می‌کند و صدای "نق"ای از دهنش در می‌آورد.
Joon-Soo: بابت غذا هم ممنون، معرکه بود.
Hyun-Woo فقط پوزخند می‌زند. Joon-Soo از میز فاصله می‌گیرد و از رستوران بیرون می‌رود.
خارجی- جلوی درب رستوران Hyun-Woo – روز
ون مشکی رنگ و شخصی پلیس جلوی در روشن است. Chin-Hae پشت فرمان است. مکنه بیرون از ون ایستاده است. Joon-Soo از رستوران خارج می‌شود و به طرف ون می‌رود. مکنه به محض دیدنش به طرفش می‌رود.
مکنه: هیونگ برای چی این کار رو کردی؟
Joon-Soo: بریم.
و با گفتن این حرف، Joon-Soo در جلوی ون را باز می‌کند و روی صندلی کناری راننده می‌نشیند. مکنه هم که از ابتدا هاج و واج ایستاده است سریع به داخل ون می‌رود و در را می‌بندد و ون راه می‌افتد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

masy297

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
6202
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
87
پسندها
194
امتیازها
48

  • #6
داخلی- واحد آپارتمانی Joon-Soo ( نشیمن) - شب

Joon-Soo به حالت خسته‌ای وارد خانه می‌شود. همان لحظه پدر Joon-Soo (آقای Lee) مردی هفتاد ساله با خوش‌حالی در حالی‌که قاب عکس افسری خود را به دست دارد همراه با دستمالی در آن یکی دستش به استقبال Joon-Soo می‌آید.
Joon-Soo: من اومدم.
آقای Lee: بالأخره اومدی.
Joon-Soo: بله.
Joon-Soo به پدرش نگاه می‌کند که قاب عکسی را همراه با دست‌مال در دست گرفته است.
Joon-Soo: (ادامه) پدر داری چی‌کار می‌کنی؟
آقای Lee: دارم افتخارات دوران خدمتم رو تمیز می‌کنم.
خودش از حرفش می‌خندد.
آقای Lee: شام خوردی؟
Joon-Soo با این حرف او به میز آشپزخانه نگاهی می‌اندازد که برنج و کیمچی و چیزهای دیگر روی میز است و روی بعضی سر پوش گذاشته شده است. Joon-Soo شرمنده می‌شود.
Joon-Soo: بله پدر خوردم. یه خورده خسته‌ام اگه اجازه بدید میرم بخوابم.
آقای Lee: آ... آره برو استراحت کن.
Joon-Soo به طرف اتاقش می‌رود و در را می‌بندد.

داخلی- اتاق خواب Joon-Soo - شب

Joon-Soo وارد اتاق می‌شود. روی صندلی میز تحریرش که نسبت به تخت‌خوابش نزدیک‌تر به در ورودی است می‌نشیند. او موبایلش را از جیبش در می‌آورد و روی میز تحریر می‌گذارد و خود را روی صندلی ولو می‌کند. چند لحظه همان‌جا می‌نشیند و بعد انگار که چیزی به ذهنش می‌رسد به طرف کمدش می‌رود و جعبه‌ای از بالای کمد به پایین می‌آورد. درش را باز می‌کند و عکسی را که روی وسایل دیگر در جعبه هست بیرون می‌آورد. نگاهی به عکس می‌اندازد.
عکس
"دو پسر بچه هشت ساله در عکس هستند. یکی از پسرها دست راستش را پشت گردن آن یکی گذاشته است و هر دو خندان به دوربین نگاه می‌کنند. روی ساق دست راست همان کودکی که دستش پشت گردن آن یکی است علامت سوختگی کوچکی دیده می‌شود."
Joon-Soo به آن علامت چشم می‌دوزد.
داخلی- رستوران Hyun-Woo- روز (فلش بک)
Joon-Soo بعد از چک کردن یقه‌ی Hyun-Woo نگاهش را به سمت پایین و به سمت دست راست Hyun-Woo می‌کشاند، اما چیزی نمی‌بیند.
بازگشت به زمان حال
Joon-Soo با یادآوری این صحنه چشمانش را می‌بندد و دستش را همراه با عکس در دستش کنار پایش آویزان می‌کند. سرش را به دیوار پشتش تکیه می‌دهد و آهی می‌کشد.
داخلی- خانه Hyun-Woo (نشیمن/ راهرو) – شب
Min-Jee (کم‌رنگ/ کمی محو) در راهرو خانه Hyun-Woo در حال قدم زدن است و مراقب است کسی او را نبیند. به نشیمن که می‌رسد، Hyun-Woo را می‌بیند که روی مبل نشسته است و منشی Pai کنارش ایستاده است.
Hyun-Woo: بی سروصدا جمعش کنید بره.
منشی Pai: چشم قربان، به وکیل PARK میگم یکسرش کنه‌‌...(مکث) راستی قربان رئیس Kim هم زنگ زده بود، می‌خواست با شما حرف بزنه.
Hyun-Woo: (متعجب) چیکار داشت؟
منشی Pai: نمی‌دونم قربان گفت کار مهمی با شما داره و حتماً باید شما رو ببینه.
Hyun-Woo: یه روز هماهنگ کن ببینمش.
منشی Pai: چشم قربان
Min-Jee با دیدن Hyun-Woo ذوق می‌کند.
Min-Jee: (زیر لب) وای که چقدر جنتلمنه!
منشی Pai: قربان فقط یه چیزی... درباره ساختمونه.
Hyun-Woo اخمی می‌کند.
Hyun-Woo: خب؟
منشی Pai: اون پیمان‌کاره رو چی کارش کنیم؟ انگار نمی‌خواد دهنش رو ببنده.
Min-Jee با شنیدن این حرف متعجب آن دو را نگاه می‌کند.
Hyun-Woo به مبل تکیه می‌دهد.
Hyun-Woo: دو برابر بهش بده.
منشی Pai: اگه ساکت نشد؟
Hyun-Woo: از شرش خلاص بشید.
Min-Jee با شنیدن این حرف وحشت می‌کند. عقب عقب می‌رود و ناباورانه Hyun-Woo را نگاه می کند.
منشی Pai: ولی قربان دوتا بچه کوچیک... .
قبل از این‌که حرف منشی Pai تمام شود Min-Jee در حالی‌که لحظه‌ای به حالت عادی برگشته است، پایش به مجسمه‌ای تزئینی در راهرو برمی‌خورد و مجسمه می‌افتد و صدایی ایجاد می‌کند.
همان لحظه دو نفر از افراد Hyun-Woo در راهرو Min-Jee را از دور می‌بینند.
یکی از افراد: تو دیگه کی هستی؟
Min-Jee از ترس سریع پا به فرار می‌گذارد و تا انتهای راهرو می‌دود. هر دو نفر دنبالش می‌دوند. یکی از افراد تا انتهای راهرو دنبال Min-Jee می‌دود. Min-Jee بعد از عبور از پیچ راهرو که L مانند است قبل از این‌که شخصی که دنبالش کرده بتواند به او برسد غیب می‌شود و آن شخص متوجه غیب شدن ناگهانی Min-Jee نمی‌شود.
شخص دیگر وقتی به محل پایه و مجسمه افتاده روی زمین می‌رسد، می‌ایستد و به آن نگاه می‌کند. از همان‌جا Hyun-Woo و منشی Pai آن فرد را که در راهرو بالا سر مجسمه است، می‌بینند. (از همان‌جا شخص از نشیمن قابل رویت است).
Hyun-Woo: چه خبره؟
همان فرد: قربان معذرت می‌خوام؛ ولی انگار یکی به داخل نفوذ کرده.
منشی Pai: (متعجب) چی؟
Hyun-Woo: (متعجب) یکی تا این‌جا اومده و شما نفهمیدید؟!

داخلی- اتاق خواب Min-Jee – شب

Min-Jee در حالی‌که دست راستش را روی قلبش گذاشته است، چشمانش را با وحشت باز می‌کند. همان‌طور که چهارزانو روی زمین در اتاقش نشسته است. وحشت زده با خودش حرف می‌زند.
Min-Jee: من الآن چی شنیدم؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

masy297

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
6202
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
87
پسندها
194
امتیازها
48

  • #7
داخلی- خانه خاله Byeol (آشپزخانه) - شب

Min-Jee پشت میز نشسته است و برای خودش در لیوان سوجو می‌ریزد. Eun-Ae روبه‌رویش آن طرف میز نشسته است. Eun-Ae بطری را از او می‌قاپد.
Eun-Ae: بسه دیگه این‌قدر نخور!
Min-Jee لیوانی را که پر کرده است می‌خورد. Eun-Ae به سمت اتاق مادرش نگاه کوتاهی می‌اندازد تا از خواب بودن او مطمئن شود و بعد باز رویش را به طرف Min-Jee دراز می‌کند.
Eun-Ae: آخه مگه چی شده که این‌طوری می‌کنی؟ دیشب سر شام مگه نگفتی یکی رو پیدا کردی چی شد؟
Min-Jee خنده تلخی می کند.
Min-Jee: تو عمرم تا حالا عاشق نشده بودم، حالا هم که شدم. واقعاً مسخره است، گند بزنه تو این سلیقه‌ام!
Eun-Ae: مگه طرف کیه؟ تو که دیشب کبکت داشت خروس می‌خوند! چی شده یک‌دفعه؟ رفتی دیدی طرف دوست دختر داره؟
Min-Jee: کاش مشکل این بود!
Eun-Ae: پس چیه؟
Min-Jee: به Joon-Soo خبرچینی نکنی‌ها!
Eun-Ae: نه بابا بگو، من چیکار به Joon-Soo دارم.
Min-Jee: میگم اگه اون کسی که عاشقشم شبیه مردم عادی نباشه چی؟
Eun-Ae: یعنی چی شبیه مردم عادی نباشه؟ هیولاست؟!
Min-Jee: نه میگم؛ یعنی اگه شغلش یکم... یکم متفاوت باشه چی؟
Eun-Ae: مگه شغلش چیه؟
Min-Jee سکوت می‌کند و سرش را پایین می‌گیرد.
Eun-Ae: هوی با توئم Min-Jee... ‌.
Min-Jee سرش را بالا می‌گیرد.
Min-Jee: هان؟
Eun-Ae: میگم شغلش چیه؟
Min-Jee: هیچی ولش کن... .
و آهی می‌کشد.
Eun-Ae: نمی‌خوای بگی؟
Min-Jee دوباره سکوت می‌کند.
Eun-Ae: کمکی از من بر میاد؟
Min-Jee: نه نمی‌دونم... (مکث) Eun-Ae؟
Eun-Ae: چیه؟
Min-Jee: میگم اگه من... .
Eun-Ae: تو چی؟
Min-Jee: نه هیچی بی‌خیال... (مکث) واقعاً شرم‌آوره، دارم چی میگم؟!
Eun-Ae پوفی می‌کند.
Eun-Ae: با خودت چند چندی؟
Min-Jee از روی صندلی به سمت Eun-Ae نیم‌خیز می‌شود.
Min-Jee: (صدایش را بالا می‌برد) من... من... فکرش رو بکن من... (دستش را به حالت تحقیر بالا می‌آورد) عاشق یه... یه... .
Min-Jee نمی‌تواند حرفش را تمام کند و روی صندلی‌اش پهن می‌شود!
Eun-Ae: حالت خوبه Min-Jee؟
Min-Jee: نه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

masy297

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
6202
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
87
پسندها
194
امتیازها
48

  • #8
داخلی- خانه Hyun-Woo (نشیمن) – روز

Hyun-Woo در حالی که با موبایلش صحبت می‌کند از نشیمن به سمت در خروج می‌رود.
Hyun-Woo: باشه... خوبه... من هم الآن میام.
Min-Jee (کمرنگ/ کمی محو) پشت یکی از ستون‌های خانه ایستاده است، در حالی‌که ناراحت پایش را روی زمین می‌کشد.
Hyun-Woo کتش را از رو مبل بر می‌دارد تا از در خارج شود که یاد کیف پولش می‌افتد. دوباره به داخل می‌آید تا کیف پولش را از روی میز بردارد که نگاهش به سمت ستون و به سمت Min-Jee کشیده می‌شود. Hyun-Woo با دیدن Min-Jee شگفت زده و متعجب چند ثانیه به Min-Jee نگاه می‌کند.
Hyun-Woo: (متعجب) تو دیگه کی هستی؟ چه طوری اومدی داخل؟
Min-Jee با صدای Hyun-Woo سرش را بالا می‌گیرد و وقتی می‌بیند Hyun-Woo متوجه حضور او شده است، می‌ترسد و وحشت می‌کند و همان‌جایی که هست بی‌حرکت فقط به Hyun-Woo نگاه می‌کند. Hyun-Woo که می‌بیند او حرفی نمی‌زند چند گام جلوتر می‌آید.
Hyun-Woo: مگه با تو نیستم؟ چه طوری اومدی داخل؟
Min-Jee: (وحشت زده) امم... من... من... .
Hyun-Woo درحالی که خشمگین شده است چند گام دیگر بر می‌دارد.
Hyun-Woo: (عصبی) صبر کن ببینم؛ تو همون دختره توی بار نیستی؟
Min-Jee از این‌که Hyun-Woo به طرفش می آید بیش‌تر می‌ترسد و او هم شروع به عقب‌عقب رفتن می‌کند.
Min-Jee: صبر... صبر کن... توضیح میدم.
Hyun-Woo متوجه حرکت Min-Jee می‌شود که مدام عقب‌عقب می‌رود.
Hyun-Woo: توضیح بده چرا داری فرار می کنی؟
Min-Jee: (ترسان) من فرار نمی ک... .
همان لحظه از مسافتی دور تر پشت Min-Jee سه نفر از افراد Hyun-Woo سر و کله شان پیدا می‌شود.
یکی از افراد: قربان... .
یکی دیگر از افراد به محض دیدن Min-Jee: تو دیگه کی هستی؟
Min-Jee با دیدن این‌که Hyun-Woo روبه‌رویش ایستاده است و پشت سرش بادیگاردها بیش‌تر می‌ترسد. نگاهی به Hyun-Woo می‌اندازد و راهش را همان‌طور که عقب می‌رود به سمت راهرو کج می‌کند و یک‌دفعه شروع به دویدن می کند و دوباره بعد از طی مسافتی ناپدید می‌شود. افراد Hyun-Woo پشت سرش می‌دوند. Hyun-Woo با خشم فقط نگاه می‌کند.

داخلی- خانه Hyun-Woo (اتاق کنترل) – روز

Hyun-Woo و منشی Pai و دو نفر از نگهبانان در اتاق کنترل هستند. یکی از نگهبانان ایستاده است و دیگری روی صندلی جلوی مانیتور نشسته است. Hyun-Woo و منشی Pai ایستاده خم شده‌اند و به مانیتور نگاه می‌کنند. مانیتور حضور Min-Jee را در مکان‌های مختلفی از خانه نشان می‌دهد.
نگهبان روی صندلی: قربان، ببینید... دوربین‌های جلو در ورودی و پشتی هیچ کدوم زمانی برای ورود و خروجش ثبت نکردند. معلوم نیست چه طوری میاد داخل، فقط دوربین‌های راهرو و نشیمن و چند دوربین داخلی حضورش رو نشون میدن.
Hyun-Woo اخم می‌کند.
منشی Pai: چطور همچین چیزی ممکنه؟
Hyun-Woo به دوربینی در راهرو که صورت Min-Jee را گرفته است با دست اشاره می‌کند.
Hyun-Woo: روی صورتش زوم کن.
نگهبان رو صورت Min-Jee زوم می‌کند.
Hyun-Woo: ببینید چیزی ازش پیدا می‌کنید.
منشی Pai: چشم قربان.
Hyun-Woo به طرف در خروج می رود که یک‌دفعه چیزی یادش می‌آید و می‌چرخد و رو به منشی Pai اشاره می‌کند.
Hyun-Woo: آهان آمار یکی دیگه رو هم برام در بیار.

داخلی- ماشین Hyun-Woo (در حال حرکت) – روز/ خارجی- خیابان- روز

Hyun-Woo همراه با منشی Pai و راننده‌اش به سمت شرکتش می‌روند. Hyun-Woo صندلی عقب پشت منشی Pai نشسته است و منشی Pai در صندلی کنار راننده. ناگهان، ماشینی از سمت چپ به قسمت راننده ضربه می‌زند و به ماشین آنها برخورد می کند. Hyun-Woo و افراد داخل ماشین به خاطر ضربه تکان شدیدی می‌خورند و ماشین متوقف می‌شود.
Hyun-Woo: این چه وضعشه؟
راننده: عذر میخوام قربان، باید حواسم رو بیش‌تر جمع می‌کردم.
منشی Pai: ببخشید قربان، میرم یه نگاهی بندازم.
منشی Pai با گفتن این حرف در ماشین را باز می‌کند.
منشی Pai: ایش.
و با اعصاب خورد شده‌اش از ماشین پیاده می‌شود. راننده هم پیاده می‌شود.
Joon-Soo از آن یکی ماشین پیاده می‌شود و در محل برخورد دو ماشین حاضر می‌شود.
Joon-Soo: آخ... شرمنده‌ام... باید بیش‌تر دقت می کردم.
منشی Pai: باز تویی که!
Joon-Soo: آخ ببین کی این‌جاست، از دیدن دوباره‌ات خوش‌حالم!
و با این حرف Joon-Soo دستش را جلو می‌آورد تا با منشی Pai دست دهد که منشی Pai چشم غره‌ای می‌رود و بدون این‌که با او دست بدهد، نگاهش را از او بر می‌دارد.
Hyun-Woo از داخل ماشین Joon-Soo را تماشا می‌کند.
Joon-Soo می‌خندد و نگاهی هم به شیشه نصفه پایین آمده Hyun-Woo می‌اندازد و به سمت ماشین می‌رود.
Joon-Soo: اوه... رئیس Jong هم که این‌جاست!
Hyun-Woo سری به نشانه سرزنش او تکان می‌دهد و از ماشین خارج می‌شود.
Hyun-Woo: مثل این‌که هر وقت می‌بینمت باید یه خرجی بندازی روی دستمون!
Joon-Soo: واو... من پول ناهار رو هم بهت بدهکارم نه؟ نه صبر کن اون رو که مهمونم کردی.
و خودش می‌خندد.
Hyun-Woo: هدفت از این اعلام حضورهای گاه و بی گاه چیه؟
Joon-Soo می‌خندد.
Joon-Soo: تصادفه دیگه پیش میاد... اعلام حضور چیه؟ شاید هم کار سرنوشته... هان؟
و با این حرف یک تای ابرویش را با خوش‌حالی بالا می‌دهد. Hyun-Woo نگاهی بهش می‌اندازد.
Hyun-Woo: بنده هیچ علاقه‌ای به پلیس‌ها ندارم مخصوصاً مردش!
Joon-Soo جلو می آید و با خنده دستش را روی شانه Hyun-Woo می‌گذارد.
Joon-Soo: مگه من گفتم دارم؟
Hyun-Woo از این‌که دست Joon-Soo روی شانه‌اش است متعجب و معنادار Joon-Soo را نگاه می‌کند. Joon-Soo هم Hyun-Woo را نگاه می‌کند، اما متوجه نگاه معنادار او نمی‌شود.
Joon-Soo: هوم؟
Hyun-Woo طلبکارانه‌تر او را نگاه می‌کند که Joon-Soo متوجه دستش می‌شود.
Joon-Soo: آهان... این؟
و قبل از این‌که دستش را بردارد شروع به پاک کردن مثلاً گرد و خاک از روی شانه Hyun-Woo می‌کند. Hyun-Woo متعجب‌‎تر می‌شود و قبل از این‌که چیزی بگوید یک‌دفعه Joon-Soo تظاهر می کند که پایش به چیزی گیر کرده است و در حالی که خود را خم می کند که مثلاً به ظاهر دارد می‌افتد یقه Hyun-Woo را می‌گیرد تا از افتادن نمایشی‌اش جلو گیری کند.
Hyun-Woo در اثر فشار Joon-Soo کمی به طرف جلو خم می‌شود که همان لحظه گردنبندی که در گردنش زیر لباسش پنهان است کمی به بیرون می‌افتد. Joon-Soo گردنبند را می‌بیند و شگفت زده می‌شود، اما تعجبش را سریع پنهان می‌کند.
Joon-Soo خود را صاف می کند و می‌ایستد. Hyun-Woo هم که کمی به جلو متمایل شده بود صاف می‌ایستد و متعجب Joon-Soo را نگاه می کند. Joon-Soo هم که مثلاً از افتادن نجات پیدا کرده است به طرف Hyun-Woo بر می‌گردد و وقتی نگاه متعجب او را می‌بیند سریع دستش را از یقه Hyun-Woo بر می‌دارد.
Joon-Soo: شرمنده، داشتم می‌افتادم... اتفاقی بود!
Hyun-Woo چند لحظه متعجب نگاهش می‌کند و بعد قبل از این‌که چیزی بگوید Joon-Soo خودش اضافه می کند.
Joon-Soo: اصلاً برای عذرخواهی بزار آستین‌هات رو هم برات مرتب کنم!
و با این حرف آستین سمت راست Hyun-Woo را می‌گیرد و آن را که کمی تا زده شده است بیش‌تر تا می‌زند. Hyun-Woo متعجب‌تر از قبل و کمی عصبی می‌شود و دستش را به طرف چپ می‌کشد تا آستینش را از محاصره دستان Joon-Soo در بیاورد.
Hyun-Woo: نمی‌خواد.
در حین این‌که Hyun-Woo دستش را می‌کشد، همان لحظه Joon-Soo جای زخمی را روی ساق دست راستش که کمی مشخص شده است، می‌بیند. با دیدن آن لبخندی می‌زند.
Hyun-Woo که دستش را کشیده است، سرد و جدی می‌شود.
Hyun-Woo: یه بار دیگه سر به‌سرم بزاری ملاحظه هیچی رو نمی‌کنم، برام مهم نیست روبه روم یه پلیس ایستاده.
Joon-Soo با نگاه کردن به او لبخندش روی لبش می‌ماسد، از نگاه و لحن سرد و بی احساس او یخ می‌زند و چند ثانیه مستقیم او را نگاه می‌کند و بعد کمی عقب می‌رود و در حالی که سعی می‌کند جو آن‌جا را عوض کند، نگاهش را از Hyun-Woo می‌گیرد و به منشی Pai می‌دوزد.
Joon-Soo: من هم سرم شلوغه، زودتر... قضیه رو فیصله بدیم. من هم برم پی کارم.

داخلی- شرکت Hyun-Woo (اتاق Hyun-Woo) - روز

Hyun-Woo پشت میزش در اتاقش نشسته است که منشی Pai برگه‌هایی را برای Hyun-Woo می‌آورد.
منشی Pai: بفرمایید قربان، اطلاعاتی که خواسته بودید.
Hyun-Woo پوشه را از منشی Pai می‌گیرد و نگاهی به اولین برگه که رو هست می‌اندازد. عکس Joon-Soo همراه با اطلاعات شخصی‌اش در برگه درج شده است. همراه با نگاه کردن Hyun-Woo به برگه منشی Pai توضیح می‌دهد.
منشی Pai:
Lee Joon Soo سی ساله، تحصیل کرده از آکادمی پلیس، بعد از سه سال که افسر محلی بوده تو پرونده‌ای ارتقا پیدا می‌کنه و الآن پنج ساله که تو بخش جرائم خشنه. با پدر پیرش هم که بازنشسته پلیسه زندگی می‌کنه چیز خاص دیگه‌ای نیست.
Hyun-Woo: (زیر لب) Lee Joon Soo... .
Hyun-Woo ورق می‌زند. عکس Min-Jee به همراه اطلاعات شخصی روی برگه درج شده است.
منشی Pai: (ادامه) Choi Min Jee بیست و چهار ساله، پدر مادرش رو تو یه اقدام تروریستی تو پرواز سئول _ سیدنی در سال دوهزار و یازده از دست میده و ظاهراً تنها بازمانده اون پرواز هم هست، بعد از اون دوست مادرش سرپرستی اون رو بر عهده می‌گیره. سر دستگیری مجرم همین پرونده هواپیما هم با Lee Joon Soo آشنا میشه و تا همین الآن با بخش جرائم خشن همکاری می کنه.
منشی Pai مکثی می کند و بعد ادامه می‌دهد.
منشی Pai: ولی چیزی که عجیبه قربان... تاحالا هیچ آموزشی ندیده و هیچی بلد نیست... من واقعاً نمی فهمم چطوری وارد خونه شده!
Hyun-Woo: چطور یه دختر معمولی می‌تونه به واحد جرائم خشن ملحق بشه؟ حتماً یه دلیلی داره، یه چیز دیگه هم هست... .
منشی Pai: قربان عجیب‌تر از این‌ها رفتارشونه! یکیشون که هی مدام وارد خونتون میشه یکیشون هم که راه به راه مزاحمتون میشه، به نظرتون هدفشون از این کارها چیه؟ یعنی می‌خوان بگن دنبال شما هستن؟ یعنی جدیداً پلیس این‌جوری اعلام می‌کنه دنبال یه نفره؟
Hyun-Woo برگه‌ها را به منشی Pai می‌دهد.
Hyun-Woo: برام بیارش!
منشی Pai: کدوم رو قربان؟
Hyun-Woo: دختره رو... .

خارجی - کوچه خانه خاله Byeol - روز

Min-Jee لباس تو خونه‌ای به تنش است و پاکتی از خرید در دستش دارد. آواز خوان و سر خوش به سمت خانه می آید درحالی که در دست دیگرش سوسیس اسنک کره‌ای است و آن را می‌خورد.
به نزدیکی خانه که می‌رسد افراد Hyun-Woo را می‌بیند که دور و اطراف خانه مستقر شده‌اند. در خانه باز است و Min-Jee از آن‌‎جا که ایستاده است داخل خانه را می‌بیند که برخی افراد هم داخل خانه هستند. Min-Jee با دیدن آن‌ها سرش را خم می کند و پشت تیر چراغ برق کنارش قایم می‌شود.
Min-Jee: ایش زودتر از اون که فکرش رو می‌کردم اومدن!
و با این حرف آرام از آن‌جا دور می‌شود.

داخلی- خانه خاله Byeol (آشپزخانه/ نشیمن) – روز

افراد Hyun-Woo در حال گشتن هر سوراخ سنبه‌ای برای پیدا کردن Min-Jee هستند. Eun-Ae و مادرش در آشپزخانه هستند. Eun-Ae مادرش را پشتش نگه داشته است.
Eun-Ae: من که گفتم خونه نیست. چرا تمومش نمی‌کنید؟
خاله Byeol: اصلاً با بچه‌ام چیکار دارید؟
یکی از افراد آن‌جا که نزدیک آن دو است دست از گشتن می‌کشد و به سمت آن‌ها بر می‌گردد.
مرد: کی میاد؟
Eun-Ae: ما نمی‌دونیم.
مرد: که نمی‌دونید نه؟
مرد پوزخندی می‌زند و به کارش ادامه می‌دهد.
Eun-Ae شخص دیگری (مرد جوانی) را می‌بیند که در نشیمن ظرفی قیمتی را از روی قفسه‌ای بر می‌دارد. Eun-Ae به طرفش می‌رود.
Eun-Ae: ای ای به اون دست نزن قیمتیه!
و با این حرف به طرف مرد می‌رود و طرف دیگر ظرف را می‌گیرد و آن را به طرف خودش می‌کشد.
Eun-Ae: با این چی کار داری، تو این‌ که نیستش! بدش به من!
مرد در نگه داشتن ظرف سماجت می‌کند. Eun-Ae هی آن را به طرف خودش می‌کشد و مرد هم با لبخندی تمسخر آمیز آن را به طرف خودش می‌کشد.
Eun-Ae: گفتم بدش به من!
Eun-Ae در یک لحظه نیروی بیش‌تر ی وارد می‌کند تا بتواند ظرف را از مرد بگیرد، که دستش از روی ظرف لیز می‌خورد و به خاطر نیروی زیادی که وارد کرده است، خودش به عقب هل داده می‌شود و روی زمین می‌افتد. مرد با دیدن افتادن او پوزخند می‌زند. همان لحظه صدای خنده بقیه افراد حاضر بلند می‌شود. خاله Byeol نگران دخترش را از آشپزخانه نگاه می‌کند.
Eun-Ae طلبکارانه همان‌طور که روی زمین افتاده است به مرد نگاه می‌کند. مرد با تمسخر به Eun-Ae نگاهی می‌اندازد.
مرد: حالا مگه چه تحفه‌ای هم هست!
و با این حرف ظرف را به طرف Eun-Ae پرت می‌کند. Eun-Ae می‌خواهد بلند شود تا ظرف را بگیرد که قبل از این‌که حرکتی کند ظرف به کنارEun-Ae می‌افتد. Eun-Ae فقط به مرد نگاه می کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

masy297

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
6202
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
87
پسندها
194
امتیازها
48

  • #9
داخلی – واحد آپارتمانی Joon-Soo (جلوی در/ نشیمن) - شب

Min-Jee با همان وضع و لباس های تو خونه‌ای، جلوی در آپارتمان Joon-Soo می‌ایستد و زنگ در را می‌زند. صدای زنگ در خانه می‌پیچد. پدر Joon-Soo در را باز می‌کند. Min-Jee قبل از این‌که او چیزی بگوید خودش پیش قدم می‌شود و نایلونی که در دست دارد را بالا می آورد.
Min-Jee: سوجو می‌خورید؟
آقای Lee: واو... Min-Jee خوش اومدی دخترم بیا تو... .
و با این حرف کنار می‌رود و Min-Jee داخل می آید.
Min-Jee: ممنونم عمو.
Joon-Soo بطری به دست در حال رد شدن از نشیمن برای رفتن به اتاقش است که متوجه Min-Jee می‌شود، نیم نگاهی به Min-Jee می‌اندازد.
Joon-Soo: باز چی کار کردی که از خونه انداختنت بیرون؟
پدر Joon-Soo متعجب Min-Jee را نگاه می‌کند. Min-Jee طلبکارانه رو به Joon-Soo نگاه می‌کند.
Min-Jee: نه خیر هیچم من رو بیرون ننداختن.
Joon-Soo: کاملاً از سر و وضعت مشخصه.
و با این حرف با چشم به لباس‌های Min-Jee اشاره می‌کند و بعد داخل اتاقش می‌رود و در را می‌بندد. Min-Jee اخمی می‌کند و رویش را می‌چرخاند که پدر Joon-Soo را می‌بیند که متعجب نگاهش می‌کند. اخمش را سریع باز می‌کند و ملتمسانه او را نگاه می‌کند. دستانش را به شکل خواهش بهم جفت می‌کند و بالا می‌گیرد.
Min-Jee: عمو... میشه برای یه مدت کوتاه این‌جا بمونم؟
پدر Joon-Soo سعی می‌کند از تعجبش بکاهد.
آقای Lee: آره آره دخترم... راحت باش، این‌جا هم خونه‌ی خودته.
Min-Jee: (خوشحال) مرسی.
و با گفتن این حرف به سمت در بسته اتاق Joon-Soo زبان درازی می‌کند.

داخلی- واحد آپارتمانی Joon-Soo (نشیمن) - شب

Min-Jee در تاریکی خانه و با نور کم در نشیمن ایستاده است و رو به پنجره نشیمن بیرون را نگاه می‌کند و با Eun-Ae پشت تلفن حرف می‌زند.
Eun-Ae (V.O.): Min-Jee این همون یارویی نیست که ازش حرف می‌زدی طرف که یه گانگستره... خودت رو چرا به دردسر انداختی؟
Min-Jee: دردسر چیه بابا، تو نگران نباش درست میشه.
Eun-Ae (V.O.): چی چی رو نگران نباش یارو خطرناکه، یه کاری دست خودت میدی.
Min-Jee همان‌طور که موبایل در دستش است می‌چرخد و به پشت سرش نگاه می‌کند.
Min-Jee:
- خطرناک نیست که، من... .
قبل از این‌که Min-Jee حرفش را تمام کند متوجه Joon-Soo می‌شود که پشت سرش کمی آن‌ طرف‌تر ایستاده است و او را نگاه می‌کند. چون فضا تاریک است و او را یک‌دفعه دیده است می‌ترسد و ناخودآگاه جیغی می‌کشد.
Eun-Ae (V.O.): چی شد Min-Jee؟
Min-Jee دستش را روی قلبش می‌گذارد.
Min-Jee: هیچی Joon-Soo بود. بعداً بهت زنگ می‌زنم.
و با این حرف تماس را قطع می‌کند.
Min-Jee: (ادامه) میشه این عادتت رو ترک کنی، هر دفعه سکته‌ام میدی.
Joon-Soo: منظورت از این حرف‌هایی که می‌زدی چی بود؟
Min-Jee که می‌ترسد Joon-Soo بویی ببرد خود را به کوچه علی چپ می‌زند.
Min-Jee: کدوم حرف‌ها؟
Joon-Soo: چیکار داری می‌کنی Min-Jee؟
Min-Jee در حالی که دارد به سمت اتاق Joon-Soo می‌رود.
Min-Jee: کاری که نمی‌کنم.
و با این حرف به داخل اتاق می‌رود.
Min-Jee (ادامه) من تو اتاقت می‌خوابم. بی زحمت تو هال بخواب. نمی‌تونم که عمو رو از اتاقش بیرون کنم.
Joon-Soo:(نگران) Min-Jeeaa؟
Min-Jee بر می‌گردد.
Min-Jee: هان؟
Joon-Soo: همه چی مرتبه؟
Min-Jee:
- آره مرتبه، خیالت راحت باشه.
و با این حرف به داخل اتاق می‌رود و در را می‌بندد.

داخلی- خانه Hyun-Woo (اتاق مطالعه) – روز

Min-Jee (کم‌رنگ/ کمی محو) در اتاق مطالعه Hyun-Woo طرف چپ میز ایستاده است و اسناد روی میز را با دست ورق می‌زند. (میز نزدیک در ورود قرار دارد) Hyun-Woo در چهارچوب در نمایان می‌شود.
Hyun-Woo: دیروز دنبالتون می‌گشتیم مثل این‌که خودتون تشریف آوردید؟!
Min-Jee با شنیدن صدای Hyun-Woo ترسان سرش را بالا می‌گیرد و برگه‌ای که در دست دارد روی میز می‌اندازد. Hyun-Woo این بار در اتاق را می‌بندد و جلوتر می‌آید.
Hyun-Woo (ادامه) تو چه طوری هر دفعه میای داخل؟ رو میزم دنبال چی می‌گشتی؟
Min-Jee که از نزدیک شدن Hyun-Woo ترسیده است گامی به عقب می‌گذارد. Hyun-Woo وقتی می‌بیند او حرفی نمی‌زند و فقط ترسان او را نگاه می‌کند صدایش را بالا می‌برد.
Hyun-Woo: (ادامه) گفتم چطوری داخل اومدی؟
Min-Jee که بیش از پیش ترسیده است من من می‌کند.
Min-Jee: من... من... .
Hyun-Woo نزدیک‌تر می‌آید.
Hyun-Woo: اون‌قدر راحت میای و میری، می‌دونستی می‌تونم به جرم ورود غیر قانونی بندازمت هلفدونی خانم پلیس؟
Min-Jee با این حرف Hyun-Woo شکه می‌شود و متحیر او را نگاه می‌کند.
Min-Jee: تو از کجا می‌دونی؟
Hyun-Woo پوزخند می‌زند.
Hyun-Woo: من رو مسخره کردی... .
Min-Jee که شجاعت بیش‌تری پیدا کرده است طلبکارانه Hyun-Woo را مخاطب قرار می‌دهد.
Min-Jee:
- آره درسته، اصلاً من پلیسم... .
انگشت سبابه‌اش را به نشانه تهدید بالا می‌آورد.
Min-Jee: اومدم بهت هشدار بدم، اگه دست از این کارهات بر نداری دستگیر میشی.
Hyun-Woo با شنیدن این حرف قهقهه‌ای می‌زند.
Hyun-Woo: دارم با یه بچه صحبت می‌کنم؟ ما رو گرفتی؟ این حرفت الآن یعنی چی هشدار قبل از عمله... .
و بعد باز هم می‌خندد.
Hyun-Woo: همه دیوونه‌اند، اون از همکار عزیزت که زرت و زرت مزاحمم میشه. این‌هم از تو... تو واحدتون فکر کنم همه دیوونه‌اند؟
Min-Jee که منظور او را نمی فهمد فقط گنگ نگاهش می‌کند و بعد از مکثی دوباره طلبکارانه نگاهش می‌کند.
Min-Jee: به خاطر خودت میگم... این کارهات رو ادامه نده.
Hyun-Woo جدی می‌شود و به سمت Min-Jee دوباره گام بر می دارد.
Hyun-Woo: وقتی با زبون خوش ازت سوال می‌پرسم جواب بده، وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی.
Min-Jee ترسان دوباره عقب می‌رود که به دیوار می‌خورد و راه فراری ندارد.
Hyun-Woo: (ادامه) جواب نمیدی نه؟
حالا Hyun-Woo رو به روی Min-Jee فیس تو فیس ایستاده است. دستش را حرکت می‌دهد تا دست Min-Jee را بگیرد که یک‌دفعه دستانش از دست Min-Jee عبور می‌کند. Hyun-Woo وحشت زده به دستش که داخل دست Min-Jee است نگاه می‌کند و با ترس دستش را می‌کشد و گامی عقب می‌رود.
Hyun-Woo: (با ترس) تو دیگه چی هستی؟
Min-Jee: (ترسان) من... من... .
نمی‌تواند جمله‌اش را تمام کند و همان‌طور به Hyun-Woo زل می‌زند. بعد کم کم به سمت راست می‌رود و میز را دور می‌زند. Hyun-Woo همان‌طور وحشت زده او را نگاه می‌کند. Min-Jee که حالا جلوی در ایستاده است Hyun-Woo را مخاطب قرار می‌دهد.
Min-Jee: من... من متأسفم قصدم ترسوندن تو نبود. من فقط... .
همان لحظه در باز می‌شود و منشی Pai وارد اتاق می‌شود.
منشی Pai: قربان... .
منشی Pai به محض دیدن Min-Jee که جلوی در ورود ایستاده است و Hyun-Woo که متعجب وسط اتاق است، سریع به سمت Min-Jee خیز بر می‌دارد تا او را بگیرد. Min-Jee که می بیند راه فراری ندارد همان‌جا می‌ایستد و منشی Pai که به سمتش خیز برداشته است از او رد می شود. Hyun-Woo با دیدن رد شدن منشی Pai از Min-Jee ، بیش تر متعجب می‌شود و منشی Pai هم وحشت می‌کند، هر دو متعجب و وحشت زده به Min-Jee نگاه می‌کنند. Min-Jee که خود ترسیده است به چشمان وحشت زده آن دو خیره می‌شود.
Min-Jee: (من من کنان) من... من... .
نمی‌تواند جمله‌اش را تمام کند از ترس همان‌جا که ایستاده است یک‌دفعه ناپدید می‌شود. منشی Pai و Hyun-Woo با دیدن غیب شدن او بیش از پیش وحشت می‌کنند.

داخلی- خانه Hyun-Woo (اتاق مطالعه) - روز

(LATER) Hyun-Woo در اتاق مطالعه‌اش پشت میزش نشسته است که منشی Pai وارد اتاق می‌شود.
منشی Pai: قربان سرچ کردم فقط همین‌ها رو پیدا کردم.
و با این حرف برگه‌هایی را همراه با تخته‌ای زیر آن‌ها به Hyun-Woo می‌دهد. Hyun-Woo نگاهی به برگه‌ها می‌اندازد. یک سری سرچ از اینترنت درباره ارواح و نحوه گرفتنشون.
Hyun-Woo: این‌ها چیه؟
منشی Pai:
- نحوه گرفتن ارواح دیگه قربان.
Hyun-Woo سرش را تکانی می‌دهد و تخته را روی میز می‌اندازد.
Hyun-Woo: بردار این‌هارو ببر.
منشی Pai: قربان نمیشه که باید یه جوری بگیریمش.
(مکث) قربان به جن گیر هم بگم بیاد؟ پدر پایین جلوی خونه ایستاده.
Hyun-Woo عاقل اندر سفیه او را نگاه می‌کند و بعد همان تخته را از روی میز بر می‌دارد و به سمتش پرت می‌کند.
Hyun-Woo: د... برو بیرون این‌قدر چرت و پرت نگو... دختره که روح و جن نیست انسانه خوبه خودت‌هم می‌دونی.
منشی Pai تخته را می‌گیرد.
منشی Pai: ولی قربان همچین موردی اصلاً پیدا نکردم.
Hyun-Woo: خیلی خوب برو بیرون.
منشی Pai: قربان.
Hyun-Woo: بیرون.
منشی Pai از در خارج می‌شود.

داخلی- خانه Hyun-Woo (نشیمن) - شب

Min-Jee در حالی که ناراحت است و نمی‌داند اشتباهی که کرده است را چگونه درست کند دوباره در خانه Hyun-Woo به صورت (کم‌رنگ/ کمی محو) ظاهر می‌شود. با خودش درگیر است، زیر لب با خودش صحبت می‌کند. به نشیمن می‌رسد و سرش را بالا می‌گیرد، همین که نگاهش به داخل می افتد می‌ترسد و ترسان به نشیمن خیره می‌شود.
Hyun-Woo، Yong-Jae، منشی Pai و برخی از افراد Hyun-Woo در نشیمن هستند. Hyun-Woo عصبی و خشمگین درحالی که سر Yong-Jae که جلویش زانو زده است داد می‌زند برگه‌هایی که در دست دارد را توی صورت Yong-Jae که زانو زده است پرت می‌کند. منشی Pai و بقیه افراد پشت Yong-Jae رو به ظروی Hyun-Woo ایستاده‌اند. (پشت Hyun-Woo میزی بزرگ قرار دارد و سمت چپش کتابخانه‌ای است)
Hyun-Woo: می‌دونی چه غلطی کردی؟ بازم که گند زدی‌.
Yong-Jae: قربان ببخشید، غلط کردم... غلط... .
Hyun-Woo نمی‌گذارد حرفش تمام شود.
Hyun-Woo: گند زدی به همه زحمت و اعتبارم حالا میگی غلط کردم.
Yong-Jae: غلط کردم قربان، ببخشید. اگه... اگه یه فرصت دیگه... .
Hyun-Woo نمی‌گذارد حرفش تمام شود بیش از پیش خشمگین می‌شود و لیوانی که روی میز پشت سرش است را بر می‌دارد و کنار Yong-Jae پرت می‌کند. لیوان با صدای بلندی تکه تکه می‌شود. تکه‌ای از لیوان بعد از افتادن آن به روی زمین به دلیل شدت زیاد ضربه برمی‌گردد و صورت Yong-Jae را کمی زخمی می‌کند.
Min-Jee با دیدن این صحنه وحشت می‌کند و دستش را به دهانش می‌گیرد.
Hyun-Woo: یه فرصت بدم، یه فرصت دیگه می‌خوای؟
Yong-Jae از رفتار Hyun-Woo بیش از پیش می‌ترسد و به خود می‌لرزد.
Yong-Jae: قرباند غلط کردم.. گه خوردم. .ببخشید.. من زن و بچه دارم ..به من رحم کنید..
Hyun-Woo با شنیدن حرف او عصبی و کلافه موهایش را بالا می دهد و رویش را بر می گرداند. Yong-Jae که می بیند Hyun-Woo چیزی نمی گوید جسورتر می شود.
Yong-Jae (ادامه)
قربان.. اصلا تقصیر من نبود.. آقا Nam خودش دبه کرد زد زیر همه چی.. اگه اجازه بدید من با چند نفر میرم و...
Hyun-Woo از بهانه آوردن Yong-Jae بیش از پیش عصبی می شود و مجسمه کوچکی که روی میز پشت سرش است را بر می دارد و به سمت Yong-Jae می چرخد تا توی صورتش بزند و همزمان داد می زند
Hyun-Woo: گفته بودم ...بهانه نیار..
Yong-Jae با ترس به Hyun-Woo نگاه می کند. Hyun-Woo دستش را بالا می برد که همان لحظه Min-Jee داد می زند
Min-Jee: چی کار داری می کنی؟
Hyun-Woo و منشی Pai و بقیه افراد Min-Jee را می بینند که به سمت Hyun-Woo می آید. Hyun-Woo به محض دیدن Min-Jee عصبی می غرد.
Hyun-Wo: تو دوباره اینجا چه غلطی می کنی؟
Min-Jee: چی کار داری میکنی؟ بسه تمومش کن.
Hyun-Woo: به تو ربطی نداره گمشو بیرون.
Min-Jee نزدیک تر می آید.
- یعنی چی که به من ربطی نداره؟ میخوای بکشیش؟
Hyun-Woo عصبی تر در چشمان Min-Jee نگاه می کند. همان لحظه منشی Pai به طرف Min-Jee می رود تا دوباره او را بگیرد. از پشت به او نزدیک می شود و می خواهد دستش را بگیرد که باز دستش از او رد می شود. Min-Jee با دیدن منشی Pai پشت سرش ترسان به طرفش بر می گردد.
- لعنتی تو دیگه کی هستی؟ قربان نمی تونم بندازمش بیرون چی کارش کنم؟!
Hyun-Woo نفس عمیقی می‌کشد و دستش را پایین می آید.
Yong-Ja : قربان واقعا متاسفم.. واقعا تقصیر من نبود این آقا Nam یه دفعه طمع برش داشت..فکر کرد حالا کی هست... دو برابر قیمت مذاکره شده رو می خواست.. منم قربان جوش آوردم... خیلی فرصت طلب بود...
با هر کلمه ای که او می گوید، Hyun-Woo عصبی تر می شود و یکدفعه Hyun-Woo دوباره دستش را بالا می آورد تا سریع به سر مرد ضربه بزند. در همان لحظه Min-Jee سریع می رود و روبروی Hyun-Woo می ایستد و دستش را بالا می برد و طرف دیگر مجسمه را با دستانش می گیرد و بین Yong-Jae و Hyun-Woo قرار می گیرد تا مانع برخورد مجسمه به Yong-Jae شود.(Min-Jee با گرفتن طرف دیگر مجسمه به حال عادی برگشته است/ قابل لمس است) Hyun-Woo و منشی Pai متعجب از اتفاقی که افتاده است او را نگاه میکنند.
Hyun-Woo
(متعجب)
- چطوری این کارو کردی؟
منشی Pai
(وحشت زده)
- یا خدا این دیگه کیه! اراده می کنه روح می شه اراده می کنه انسان می شه!
Hyun-Woo
- برو عقب.
Min-Je
- بس کن.. خواهش می‌کنم.
Hyun-Woo
(بلندتر)
- میگم برو عقب.
Min-Jee
(صدایش را بلند می کند)
- نمیرم... نه تا وقتی که تو مجسمه رو نندازی.
Hyun-Woo
(داد می زند)
- می‌گم از خونم گمشو بیرون.
Min-Jee
(داد می زند)
- نمی خوام.
همان لحظه Hyun-Woo Min-Jee را که یک طرف مجسمه را گرفته است به سمت چپ پرتاب می کند. Min-Jee که انتظار همچین حرکتی را ندارد بدون اینکه بتواند مقاومت کند به سمت چپ پرت می شود و به کتابخانه ای که طرف چپ Hyun-Woo در نشیمن قرار دارد بر خورد می کند و با درد روی زمین می افتد. به دلیل شدت زیاد ضربه ابتدا چند کتاب خیلی سریع روی Min-Jee می افتد و بعد هم کل کتابخانه تکانی می خورد و روی Min-Jee می افتد.
همه هاج و واج و متعجب به کتابخانه افتاده روی زمین نگاه می کنند.
منشی Pai
- یعنی مرده قربان؟
Hyun-Woo کلافه مجسمه را روی زمین می اندازد و دستور می دهد.
Hyun-Woo
- کتابخانه رو بلند کنید.
افراد اطاعت می کنند و چند نفر از افراد کتابخانه را بلند می کنند. Min-Jee زیر کتابها نیست. منشی Pai به محض دیدن غیبت او.
منشی Pai
- قربان انگار دوباره غیب شده... نیست..
Hyun-Woo کلافه دستی توی موهایش می کشد و داد می زند.
Hyun-Woo
همه بیرون...
همه هاج و واج اینبار به Hyun-Woo نگاه می کنند که او دوباره داد می زند.
Hyun-Woo (ادامه)
- گفتم گمشید بیرون.
منشی Pai Yong-Jae که زانو زده را بلند می کند و همه عقب عقب از در خارج می شوند.
Hyun-Woo با عصبانیت به سمت میزی که پشت سرش است بر می گردد و وسایل روی میز را با خشم روی زمین می ریزد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

masy297

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
6202
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
87
پسندها
194
امتیازها
48

  • #10
داخلی- اتاق خواب Joon-Soo - شب

Min-Jee با درد چشمانش را باز می کند و پهلو راستش را می گیرد و همانطور که روی زمین چهار زانو نشسته است روی زمین دراز می کشد و از درد پهلوهاش را فشار می دهد و دهانش را به دندان می گیرد.

داخلی- واحد آپارتمانی Joon-Soo (نشیمن/ آشپزخانه) – شب

Min-Jee آهسته در اتاق را باز می کند. نشیمن تاریک است و فقط نور کم آباژوری درون نشیمن روشن است. Min-Jee آرام به سمت آشپزخانه می رود و از یکی از کابینت‌ها، درون جعبه کمک‌های اولیه چسب ضد دردی را بر می‌دارد. می‌خواهد به سمت اتاق برود که چشمش به میز پایه کوتاه وسط نشیمن می‌افتد که برگه ها و عکس‌هایی شلخته رویش قرار دارد. کنجکاو می‌شود و به سمت آن می‌رود. از میان عکس‌هایی که آنجا است عکس Hyun-Woo را می‌بیند. به سختی خم می‌شود و آن را بر میدارد. همان لحظه Joon-Soo پشت او می‌ایستد و او را مخاطب قرار می‌دهد.
Joon-Soo: برای چی اون عکس رو برداشتی؟
Min-Jee باز لحظه ای می‌ترسد و بعد دوباره به سمت Joon-Soo بر می گردد.
Min-Jee: میشه از این کارا نکنی ؟گفتم که می‌ترسم!
Joon-Soo: شرمنده... .
Min-Jee عکس را نگاهی می‌اندازد.
Min-Jee: دارید دنبال این شخص می گردید؟
Joon-Soo: چطور؟ می‌شناسیش؟
Min-Jee عکس را روی میز پایه کوتاه پرت می کند.
Min-Jee: نه اصلاً... از کجا بشناسمش؟
و با این حرف نگاهش را از Joon-Soo می گیرد.
Min-Jee :Joon-Soo... .
Min-Jee:
ای بابا گفتم که نمی‌ش... .
Joon-Soo: خوبی؟
Min-Jee که انتظار این حرف رو نداشت با گیجی نگاهش می‌کند.
Min-Jee: هان؟
Joon-Soo: درد داری؟ چیزی شده؟
Min-Jee: چطور؟
Joon-Soo به چسب ضد درد که Min-Jee در دستش گرفته است با چشم اشاره می‌کند. Min-Jee که می‌فهمد سوتی داده است آن را سریع پشتش پنهان می کند.
Min-Jee (ادامه): نه بابا... هیچی نشده... نگران نباش.
و با این حرف سریع به داخل اتاق می‌رود و در را می‌بندد تا Joon-Soo دیگر نتواند چیزی بگوید.

داخلی-شرکت Hyun-Woo (اتاق Hyun-Woo) - روز

رئیس Kim (مردی 50 ساله) و Hyun-Woo روی دو مبل تکی کنار هم نشسته‌اند. روی میز جلوی مبل دو فنجان چای قرار دارد.
رئیس Kim: ممنونم که یه وقت ملاقات به من دادین.
Hyun-Woo: منشی Pai می گفت کار مهمی با من دارید!
رئیس Kim: بله همین‌طوره... .
رئیس Kim فنجانش را بلند می کند و جرئه ای از چایش می‌نوشد.
رئیس Kim (ادامه): در واقع مطلب مهمی رو می‌دونم که فکر کردم شما هم باید از اون خبر داشته باشید!
Hyun-Woo متعجب و منتظر او را نگاه می کند. رئیس Kim فلشی را از جیبش در می‌آورد و روی میز جلوی مبل می گذارد.
رئیس Kim(ادامه): اینه.
Hyun-Woo (متعجب): این چیه؟
رئیس Kim: خودتون چک کنید.
Hyun-Woo با تردید بلند می‌شود و فلش را از روی میز جلوی مبل بر می‌دارد و به سمت میزش می‌رود. فلش را به کامپیوتر وصل می کند تا آن را چک کند و هم‌زمان روی صندلی پشت میزش می‌نشیند.
Hyun-Woo چند لحظه به مانیتور خیره می‌شود و بعد چشمانش را ریز می کند تا دقیق‌تر نگاه کند. تصویری که از مانیتور نمایش داده می شود تصویری ضبط شده از بیست و دو سال قبل از دوربین آشپزخانه، خانه Hyun-Woo است.

تصویری که مانیتور نمایش می دهد
"زنی در آشپزخانه در حال درست کردن غذا است که مردی سر تا پا سیاه درحالی که جورابی به صورتش پوشانده است تا شناسایی نشود از پشت به زن نزدیک می‌شود. زن روبه‌روی دوربین است و قیافه‌اش قابل دیدن است. زن که در حال درست کردن غذا است متوجه حضور او نمی‌شود. ناگهان مرد از پشت سر طنابی را دور گردن زن می‌پیچد و شروع به خفه کردن او می کند. زن دستش را به طناب دور گردنش می گیرد و در اثر نیرویی که مرد وارد می کند از پشت به روی زمین می‌افتد. مرد هم‌چنان در حال خفه کردن اوست. زن شروع به دست و پا زدن می کند و سعی در رها کردن خودش دارد"

Hyun-Woo با دقت به صورت زن خیره می شود و یک‌دفعه وحشت‌زده و ترسان از روی صندلی می‌پرد و به عقب گام بر می‌دارد. درحالی که چشمانش هنوز وحشت‌زده روی مانیتور مانده است. Hyun-Woo با دیدن تقلا های زن بیش از پیش عصبی و مضطرب می‌شود. نگاهش هم‌چنان به مانیتور است.

تصویری دوباره از مانیتور
" چند لحظه بعد زن از تلاش دست بر می‌دارد و بی‌جان روی زمین می‌افتد."

Hyun-Woo چند لحظه همان‌طور مسخ شده به مانیتور خیره می‌شود و بعد سرش را بالا می‌آورد و رئیس Kim را نگاه می کند.
Hyun-Woo: این... این چیه؟
رئیس Kim از جایش بلند می‌شود.
رئیس Kim: همون‌طور که می‌بینید مادر مرحومتون خودکشی نکرده به قتل رسیده!
Hyun-Woo با شنیدن حرف رئیس Kim عصبی‌تر می‌شود و با سرعت به طرفش گام بر می‌دارد و یقه‌اش را می گیرد و داد می‌زند.
Hyun-Woo: گفتم این لعنتی چیه؟
رئیس Kim: می‌خواستی چی باشه؟ فیلم ضبط شده‌ای از دوربین داخل خونتونه!
Hyun-Woo یقه‌اش را بیش‌تر در دستش فشار می‌دهد.
Hyun-Woo: اینو از کجا آوردی؟
رئیس Kim: معلوم نیست واقعاً؟ خونتون!
Hyun-Woo با حرص یقه رئیس Kim را رها می کند و در حین رها کردن یقه‌اش او را هل می‌دهد.
Hyun-Woo: فکر کردی با احمق طرفی؟
رئیس Kim که در اثر هل دادن Hyun-Woo گامی به عقب برداشته است، یقه‌اش را مرتب می کند.
رئیس Kim: فکر می‌کنی فیلم ساختگیه؟ خودت می‌تونی چک کنی ببینی واقعیه یا نه! من با دروغ گفتن به تو چی عایدم میشه مگه؟
Hyun-Woo: مسخرست... یعنی پدرم نفهمید که... .
رئیس Kim میان حرفش می پرد.
رئیس Kim: پدرت می‌دونست!
Hyun-Woo (متعجب): چی؟!!
رئیس Kim: پدرت می‌دونسته... خودش مخفیش کرده بوده.
Hyun-Woo: چی؟؟
رئیس Kim نگاهی به Hyun-Woo که در مانده او را نگاه می کند، می اندازد و بعد خودش ادامه می‌دهد.
رئیس Kim: اون زمان انگار پدرت با یه سری همکاراش به مشکل خورده بوده... رؤسای چند تا باندی که پدرت باهاشون همکاری می‌کرد فکر می‌کردن رئیس Jong بهشون خیانت کرده... می‌دونستن نقطه ضعفش زنشه برای همین برای تلافی زنشو که یعنی مادرته می کشند... .
Hyun-Woo

امکان نداره...امکان نداره... اگه اینی که میگی درست باشه پدر حتما دخل همشونو می آورد نه اینکه رو مسئله سر پوش بذاره..

رئیس Kim

دخلشونو آورد.. ولی نه اون موقع.. وضع اعتبار شرکتش (باندش) زیر سوال بود.. اون زمان مجبور بود روش سر پوش بزاره.. بعدا به حساب تک تکشون رسید البته!

Hyun-Woo به سمت مانیتور اشاره می کند.



Hyun-Woo

(عصبی)

تو پس چطوری این فیلمو داری؟

رئیس Kim

میدونی که من یکی از رفقای رئیس Jong بودم.. موقعی که پدرت از قتل مادرت مطلع شد من اونجا بودم.. ازم خواست این موضوع بین خودمون بمونه..

(مکث)

خوب البته منو که میشناسی نمی تونم از فرصت های مناسبی که برام ایجاد میشه دست بکشم ازش میتونستم باج بگیرم...

به اینجا که می رسد لبخند احمقانه ای تحویل Hyun-Woo می دهد. Hyun-Woo بعد از شنیدن این حرف، ابتدا عصبی خنده کوتاهی می کند و بعد دوباره خنده ای دیگر و بعد عصبی بلند می خندد.

رئیس Kim (ادامه)

(متعجب)

می خندی؟

Hyun-Woo بعد از خنده اش، با چشمانی به خون نشسته (قرمز) سریع و با عجله به طرف رئیس Kim گام بر می دارد و دوباره یقه اش را می چسبد.

Hyun-Woo

بهم بگو کار کیه؟

رئیس Kim

بابات دخلشونو آورده بازم می خوای بدونی کیه؟

Hyun-Woo

(داد می زند)

کار کدوم عوضیه ای؟

رئیس Kim

خب منم دقیقا برای همین اینجام...

(مکث همراه با لبخند)

به یه شرط بهت میگم...

Hyun-Woo خشمگین و منتظر او را نگاه می کند.

داخلی- خانه Hyun-Woo (اتاق کنترل) - روز

Hyun-Woo در را به هم می کوبد و وارد اتاق می شود. کسی پشت سیستم نیست. منشی Pai همراهش وارد اتاق می شود.

منشی Pai

قربان اگه شما...

Hyun-Woo بین حرفش می پرد

Hyun-Woo

خفه شو منشی Pai

Hyun-Woo با این حرف پشت سیستم می نشیند، موس را در دست می گیرد و شروع می کند به پیدا کردن فیلم های بیست و دو سال پیش دقیقا همان زمان و ساعتی که در فلش نشان داده شده بود. عصبی موس را تکان می دهد و کلیک می کند. Hyun-Woo نمی تواند بیش از سه سال قبل را آنجا پیدا کند.

Hyun-Woo (ادامه)

آه..لعنتی نیستند..

Hyun-Woo عصبی به منشی Pai نگاه می کند.

Hyun-Woo (ادامه)

فیلم های قبل تر کجان؟

منشی Pai

الان براتون میارم قربان..

و درحالی که از در خارج می شود زیر لب می غرد.

منشی Pai (ادامه)

من که از اول میخواستم بهتون بگم صبر کنید براتون بیارم.. گوش ندادید ...

داخلی- خانه Hyun-Woo (اتاق کنترل) - روز

(LATER) Hyun-Woo همراه با منشی Pai به مانیتور خیره شده اند.

منشی Pai

میگم قربان حالا خوبه پدرتون عادت داشت فیلم های ضبط شده رو نگهداره ها...

Hyun-Woo با اخم و عصبی بدون اینکه به منشی Pai جوابی دهد به مانیتور خیره شده است.

فیلمی که مانیتور نمایش می دهد

"فیلم درحال نشان دادن چند دقیقه قبل از حادثه است که مادر Hyun-Woo خانم Jong (زنی 35 ساله) در حال غذا درست کردن است."

یکدفعه فیلم قطع می شود. Hyun-Woo و منشی Pai هر دو متعجب مانیتور را نگاه می کنند.

Hyun-Woo

چی شد؟

بعد از گذشت چند دقیقه دوباره فیلم پخش می شود ولی دیگر اثری از خانم Jong در آشپزخانه نیست. Hyun-Woo نگران بار دیگر فیلم را عقب می زند و دوباره هیچی.

دوربین های دیگر را هم چک می کند آن ها هم هیچی نشان نمی دهند.

Hyun-Woo ناخودآگاه چشمش به دوربین اتاق مادرش می خورد که برای چند دقیقه قطع می شود و بعد تصویر خانم Jong را نمایش می دهد.

تصویری که از اتاق خانم Jong نمایش داده می شود

" خانم Jong آویخته شده به سقف همراه با همان طنابی که با آن توسط آن مرد خفه شده است دور گردنش نمایش داده می شود."

Hyun-Woo این صحنه را که می بیند چشمانش را می بندد و سرش را می چرخاند.

همین که او سرش را می چرخاند منشی Pai را نگران بالا سرش می بیند. لحظه ای نگاهش می کند و بعد بلند می شود و روبرویش قرار می گیرد درحالی که عصبی تر شده است.

Hyun-Woo

تو میدونستی آره؟

منشی Pai با شرمندگی سرش را به زیر می کشد.

منشی Pai

پدرتون ازم خواهش کردن به خاطر خودتون بهتون چیزی نگم متاسفم ...

Hyun-Woo پوزخندی میزند.

Hyun-Woo

(عصبی)

به خاطر خودم...

و عصبی از در خارج می شود.

داخلی- یکی از اتاق های کلوب Hyun-Woo - شب

Hyun-Woo در یکی از اتاق های کلوبش ناراحت روی مبلی نشسته است و در افکارش غوطه ور است.

خارجی- حیاط خانه Hyun-Woo - روز (فلش بک)

جشنی در خانه بر پاست و حیاط برای مهمانی تزئین شده است. Hyun-Woo هشت ساله در حیاط مشغول بازی با ماشین اسباب بازی اش هست که خانم Jong او را صدا می زند.

خانم Jong

Hyun-Woo ...

Hyun-Woo به سمت راستش نگاه می کند. مادر در حالی که لباس مجلسی به تن دارد و نخ بادبادکی را در دست گرفته است به سمت پدر Hyun-Woo (رئیس Jong مردی 45 ساله) که جلوی در حیاط کت و شلواری پوشیده است و در حال حرف زدن با یکی از مهمانان است اشاره می کند و بعد دستش را به سمت بینی اش می برد و " ششش" می گوید و به Hyun-Woo اشاره می کند به طرفش بیاید. Hyun-Woo با ذوق ماشین اش را می اندازد و به سمت مادر می آید. مادر بادبادک را به دست Hyun-Woo می دهد.

خانم Jong

همون که میخواستی...

Hyun-Woo می خندد و مادر با خنده دنبالش می کند. هر دو با بادبادک بازی می کنند و دنبال هم می دوند.

بازگشت به زمان حال

Hyun-Woo از افکارش بیرون می آید که Min-Jee (کمرنگ)روبرویش ظاهر می شود. Hyun-Woo ابتدا متعجب نگاهش می کند و بعد او را نادیده می گیرد و از روی مبل بلند می شود و به سمت در اتاق می رود که Min-Jee لحظه ای به (حالت عادی) برمی گردد و مچ دست او را می گیرد و متوقفش می کند.

Min-Jee

یه لحظه صبر کن..

Hyun-Woo به دست Min-Jee که دست او را گرفته است نگاه می کند که Min-Jee متوجه آن می شود و سریع دستش را می کشد و دوباره (کمرنگ) می شود. Hyun-Woo پوزخند میزند.

Hyun-Woo

از من میترسی مجبوری دنبالم بیای؟



Min-Jee

(آرام زمزمه می کند)

نمی ترسم.. فقط بهت اعتماد ندارم

Hyun-Woo

(همراه با پوزخند)

دیگه بدتر، دنبال کسی که بهش اعتماد نداری راه می افتی؟! حالت خوبه؟

Min-Jee

میخوام کمکت کنم نمی خوام پلیسا بگیرنت.. پلیسا دنبالتن..

Hyun-Woo

غیب گفتی؟ من بدون کمک یک روحم از پس خودم بر میام..

Min-Jee

من روح نیستم.. انسانم..فقط توانایی پرواز روح رو دارم..

Hyun-Woo

چی داری؟

Min-Jee

میتونم بدون اینکه نیاز باشه خودم جایی برم... هر جا میخوام باشم..

Hyun-Woo به حالت تمسخر آمیزی می خندد.

Hyun-Woo

همینه پس ازم نمیترسی .. راه به راه دنبالم میای.. برو خداروشکر کن به دستم نیفتادی.. وگرنه بلایی به سرت می آوردم که دیگه هوس موش و گربه بازی به سرت نزنه..

Min-Jee با ترس و وحشت Hyun-Woo را نگاه می کند.

Hyun-Woo (ادامه)

چی شد؟ تازه ترسیدی؟

Min-Jee چیزی نمی گوید و فقط با ترس او را نگاه می کند. Hyun-Woo می خواهد از در خارج شود که بر می گردد و به Min-Jee نگاهی می اندازد.

Hyun-Woo (ادامه)

دفعه دیگه اگه جرئت کردی بیای.. مثل آدم بیا.. وگرنه اگه دستم بهت نرسه به خانوادت آسیب میزنم

Min-Jee وحشت زده او را نگاه می کند که Hyun-Woo از در خارج می شود. Min-Jee با چند ثانیه تاخیر پشت او راه می افتد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین