. . .

متن صدای ماشین‌ها

تالار داستان‌های کودکانه

فاطره

تیم هنرجو
پرسنل مدیریت
مدیر
تیم تبلیغات
ناظر
منتقد
کپیست
طراح
تدوینگر
گوینده
هنرجو
آزمایشی
منتقد
مقام خاص
مبلغ‌یار
مدیر
هنرجویان
شناسه کاربر
5955
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-21
آخرین بازدید
موضوعات
646
نوشته‌ها
1,737
راه‌حل‌ها
32
پسندها
4,011
امتیازها
585

  • #1
یک روز آقای راننده داشت می رفت سر کارش. همین طوری که داشت می رفت و می رفت و می رفت، یک دفعه حواسش پرت شد و خورد به یک ماشین دیگه. گفت ای بابا! حالا چه کار کنم؟ از ماشینش پیاده شد. دید راننده اون یکی ماشین یه خانومه که انگشتش زخم شده. یک کمی که صبر کردند، دیدند یه صدایی میاد: بَه بو بَه بو بَه بو ... صدای ماشین پلیس بود. آقای پلیس اومد جلو و گفت: آخ آخ آخ! حتما حواستان پرت شده که با هم تصادف کردید. بعد یه صدای دیگه اومد: بو بو بو بو بو بو ... صدای ماشین آتش نشانی بود. آقای آتش نشان اومد و گفت: آخ آخ آخ! تصادف کردید؟ حتما حواستان پرت شده. بعدش گفت: هیچ جایی آتیش نگرفته که من خاموشش کنم؟ گفتن: نه! خیالت راحت باشه. برو. آقای آتش نشان هم سوار ماشین قرمزش شد و رفت و دوباره گفت: بو بو بو بو بو بو ... بعدش یک صدای دیگه اومد: بی بو بی بو بی بو بی بو ... ماشین آمبولانس بود. آقای دکتر از توی ماشین آمبولانس اومد پایین و گفت: آخ آخ آخ! تصادف کردید؟ حتما حواستان پرت شده. بعد چسب زخمش را آورد و چسبوند روی دست خانومه که زخم شده بود. آخه انگشت خانومه خون اومده بود. بعد هم دوباره رفت: بی بو بی بو بی بو بی بو ... آقای پلیس به راننده ها گفت: حواستان را جمع کنید که دیگه تصادف نکنید. بعد هم سوار ماشینش شد و رفت. ماشین پلیس گفت: بَه بو بَه بو بَه بو ...
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین