. . .

مذهبی زندگی نامه عمر بن خطاب

تالار زندگی نامه امامان و پیامبران

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #1

ابوحفص، عمر بن خطاب بن نفیل عدوی، در حدود سال 13 عام الفیل، در مکه معظمه به دنیا آمد و پس از ظهور اسلام توسط حضرت محمد(ص)، بسان سایر اهالی مکه با این پدیده جدید مخالفت و دشمنی می نمود و در این راه سخت گیر و متعصب بود و حتی به خاطر مسلمان شدن خواهرش فاطمه بنت خطاب و همسرش سعید بن زید، با آنان مشاجره و دعوا نمود و چنان ضربتی بر سر خواهرش وارد ساخت که سرش را شکسته و خون را بر سر و صورت او جاری ساخت.( تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 388)​

  • ولیکن مدتی پیش از هجرت پیامبر(ص) به مدینه منوره، او نیز مسلمان شد و به مدینه مهاجرت کرد.
    پس از رحلت پیامبر(ص) وی از افرادی بود که بدن مطهر پیامبر(ص) را در خانه اش رها و برای تعیین خلیفه وقت، به سوی سقیفه بنی ساعده شتافت. عمر از عناصر اصلی بیعت با ابوبکر بود و در این راه، بسیار سماجت کرد و سرانجام با اجبار و اکراه، از عموم مردم برای وی بیعت گرفت و در این راه جنایت های متعددی مرتکب گردید، که پیامبر اکرم(ص) در حدیثی آن را پیش گویی کرده بود.( اللمعة البیضاء (تبریزی انصاری)، ص 835)
    در دوران خلافت ابوبکر، به ظاهر او خلیفه مسلمین، ولی در باطن، همه کاره حکومت، عمر بن خطاب بود. در تاریخ یعقوبی آمده است: و کان الغالب علی أبی بکر، عمر بن الخطاب.( تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 138)
    ابوبکر بن ابی قحافه هنگامی که به مرگ خویش اطمینان پیدا کرد، عثمان بن عفان را طلبید و به وی دستور داد که جانشینی عمر بن خطاب را با این عبارت بنویسد: بسم الله الرّحمن الرّحیم، هذا ما عهد ابوبکر خلیفة رسول الله الی المؤمنین و المسلمین: سلام علیکم. فانّی احمد الیکم الله، امّا بعد فانّی قد استعملت علیکم عمر بن الخطّاب، فاسمعوا و اطیعوا، و انّی ما ألوتکم نصحاً. والسّلام.( همان، ص 136)
    گویند ابوبکر پیش از انتصاب عمر بن خطاب، با برخی از صحابه معروف، هم چون طلحة بن عبیدالله، عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف در این باره مشورت کرد.( تاریخ ابن خلدون، ج1، ص488؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 279)
    ولی به نظر می رسد که میان او و عمر بن خطاب از سابق، این تعهد دو جانبه وجود داشته و بر اساس آن، عمل کردند.
    به هر روی، پس از وفات ابوبکر و غسل و کفن او، عمر بن خطاب بر وی نماز گزارد و مابین نماز مغرب و عشا او را در جوار قبر پیامبر(ص) دفن نمودند. در روز بعد، عمر بن خطاب به مسجد رفت و در حضور مردم، بر فراز منبر رسول خدا(ص) قرار گرفت و یک پله پایین از جایی که ابوبکر می نشست، نشست و مرگ ابوبکر را تسلیت گفت. آن گاه به حاضرین مجلس گفت: خداوند متعال مرا به شما و شما را به من مبتلا (و آزمایش) گردانید و مرا پس از دو ستم (ابوبکر) در میان شما باقی گذاشت.
    سپس صحبت های دیگری نیز برای مردم به عمل آورد و از مردم بیعت گرفت.( تاریخ المدینة (نمیری)، ج2، ص 674؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 139؛ البدایة و النهایة (ابن کثیر)، ج7، ص 22)
    گرچه انتصاب وی به خلافت و اخذ بیعت از مردم، خلاف وصیت پیامبر(ص) و روش معمول و پذیرفته مسلمین در انتخاب آزاد بود، با این حال، مسلمانان مجبور به بیعت با او بودند و الا برای خویش امنیت و آرامشی پیش بینی نمی کردند.
    نویسنده کتاب عمر بن الخطاب در این باره گفت: و بایع المسلمون عمر بالخلافة بین راض و متکره، و مطمئن و متخوف و جمیعهم ینظرون مایکون من عمر فی یوم الجدید.( عمر بن الخطاب (عبدالرحمن احمد البکری)، ص 96)
    عمر بن خطاب، پس از استقرار در مقام خلافت، در نخستین اقدام عملی خود، خالد بن ولید را از فرماندهی سپاه مسلمانان در شام، عزل و به جای وی ابوعبیده جراح را منصوب کرد.( الفتوح (ابن اعثم کوفی)، ص 81؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 488)
    هم چنین وی در تقسیم بیت المال در میان مسلمانان، روش پیامبر(ص) و ابوبکر بن ابی قحافه را که بر اساس مساوات بود، تغییر داد و به روش خاصی، عده ای را بر عده دیگر ترجیح داد و سهم بیشتری برای آنان تعیین نمود.( عمر بن الخطاب، ص 96) این اقدام نادرست وی، در طبقه‌‌بندی اصحاب رسول خدا جهت دریافت حقوق و مزایا باعث شد اختلاف طبقاتی شدید بین مسلمانان به وجود بیاید و اعتراضات گسترده ای بر این عملکرد به وجود آید تا آنجایی که وی در سال آخر عمر خود گفت:«اگر سال دیگر زنده باشم، بیت المال را به روش پیامبر به طور مساوی بین مردم تقسیم می‌کنم.»
    اقدامات منفی و غیر شرعی وی در زمان خلافتش به حدی است که از توان این جواب بر نمی آید. شاید بتوان گفت بهترین گفتار را در این زمینه امیرالمومنین علی علیه السلام دارد . آنحضرت در حدیثی مفصل که سراسر آن نشان از خون دل حضرت است به این بدعتها و اقدامات منفی و غیر شرعی عمر اشاره کرده و می فرماید:
    ... خلفای قبل از من (ابوبکر و عمر و عثمان) کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند . پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می مانم و یا با عده کمی از شیعه ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلی الله علیه وآله وسلم – را می دانند .
    چگونه خواهید اگر دستور می دادم که مقام ابراهیم ( علیه السلام ) را به همان مکانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داده بود ، بازگردد) عمر ، مقام ابراهیم را از جای خود تغییر داد) و فدک را به ورثه فاطمه باز می گرداندم و مقدار پیمانه ( برای کشیدن مقدار زکات ) را به همان حالت قبل باز می گرداندم ؛ و زمین های هدیه رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) را که به عده ای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند ، به ایشان می دادم. و خانه جعفر را به ورثه اش بازمی گرداندم و آن را از مسجد خراب می کردم ( زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند ) ؛ و عده ای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شده اند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان بازمی گرداندم !!! .
    و حکم ( خدا ) در مورد فروج و ارحام ( اعمال خلاف عفت ) در مورد ایشان جاری می کردم ؛ و مردمان بنی تغلب را به اسارت می گرفتم ( زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ایشان دادند )
    و آن مقدار از زمین های خیبر را که بین مردم تقسیم شده است باز می گرداندم ( زیرا این زمین ها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است یعنی برای گرفتن بیشتر زمین های خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عده ای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد ) . و دفاتر هدیه های ماهانه را پاک می کردم ( زیرا خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهریه داده شود ) و همانطور که رسول خدا صلی الله علیه وآله تقسیم می کرد همانطور یعنی به صورت مساوی ( اموال را بین مردم ) تقسیم می نمودم و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گیری زمین ایشان را کنار می انداختم ( زیرا با آن مقدار هدیه های رسول خدا به خود را افزایش می دادند ) ؛ و ازدواج ها را یکسان قرار می دادم ( زیرا آنان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمودند مسلمان کفو مسلمان است) و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند عز وجل دستور داده است جاری می نمودم ( نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا می دانستند ) .
    و مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود می بستم ( هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت ، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد) و درهایی را که بسته شده بود باز می نمودم ( رسول خدا صلی الله علیه وآله در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیر مومنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت ) . و مسح از روی کفش را حرام می نمودم ( خلفا این کار را جایز دانستند ) و به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری می ساختم ( خلفا نبیذ را که نوعی شـ×ر×ا×ب خفیف شده است جایز دانستند )
    و دستور می دادم که همه مردم دو متعه ( حج و زنان ) را جایز بدانند و دستور می دادم که بر جنازه ( هنگام نماز میت ) پنج تکبیر بگویند ( خلفا چهار تکبیر می گفتند )
    و مردم را وادار می نمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را ( در نماز ) بلند بگویند ؛ و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله بیرون ( تبیعد ) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بیرون می نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده اما خلفا ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند !!!) و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد می آوردم ( عده ای از صحابه جایگاه و خانه ای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند ) و مردم را بر حکم قرآن وادار می کرده و ایشان را وادار می کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند ( طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند ) و صدقات را بر گروه ها و مرزهای خودش باز می گرداندم ( صدقات باید بر گروه های مختلفی تقسیم می شد اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان می دادند ) ؛ و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش ( در مورد نماز ) و روش خویش ( در مورد غسل ) و جایگاه خویش ( در مورد وضو ) باز می گرداندم ( زیرا نماز های یومیه را می توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض کردند زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته می شد وبرعکس نمودند ، بعضی از سر باید مسح می شد آن را نیز تغییر دادند ، پا نیز باید مسح می شد آن را شستند ) و مردمان نجران را به محل خویش باز می گرداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید ، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهی کنید ، و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید . و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند کاری نداشتند و حتی کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند) و اسیران فارس و باقی ملت ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمی گرداندم ( ایشان دستور دادند که هیچ برده ای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد مگر آنکه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی که مولا وارثی نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اینکه هر دوی آنها خلاف احکام اسلامی بود ) در این صورت از گرد من پراکنده می شدند.
    قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است ؛ پس عده ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند : ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارند !!!
    و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همانگونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم .
    و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را می دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ایم ایمان آورده بودید در روز جدایی ( حق از باطل) ، روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند ( و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت کنید) . پس قسم به خدا ما همان بستگان( ِ رسول خدا) هستیم ، کسانی هستیم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است : (این خمس) برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است و این آیه را در مورد ما نازل کرد تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد ؛ پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را ( از آن ) نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید در مورد ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا ؛ بدرستیکه خداوند صاحب عقوبت شدیدی است برای کسانی که به ایشان ظلم کند ؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا بوسیله آن ما را بی نیاز ساخته بود و در این زمینه به فرستاده اش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدین سبب فرستاده اش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از کثیفی های مردمان ( صدقه ) بخوراند .
    پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن می گفت انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند ؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم ، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند ؛ و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسی که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم
    در همین یک روایت حضرت بیش از دهها مورد از بدعت ها و اقدامات خلاف شرع و منفی عمر و دیگر خلفای سابق را مطرح نموده است.
    (الکافی للشیخ الکلینی ، ج 8 ، ص 58 ، شماره 21، تحقیق علی اکبر غفاری، طبع حیدری،دوم 1348ش)
    به هر حال وی پس از ده سال و نیم حکومت، سرانجام در ذی حجه سال 23 قمری به دست فیروز ابولؤلؤ ایرانی کشته شد.( تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 540)
    در نحوه و علت کشته شدن وی به دست ابولولو در تاریخ نقل های مختلفی نوشته شده است ، برخی می گویند: مغیرة بن شعبه از کوفه نامه ای به عمر در مدینه نوشت و از او خواست اجازه دهد غلامش ابولؤلؤ به مدینه بیاید و مردم از فنون او مانند نقاشی، آهنگری و درودگری بهره مند شوند. عمر با آن که ورود غیر عرب را به مدینه ممنوع کرده بود، موافقت کرد. پس از چندی، ابولؤلؤ نزد عمر از مولای خود شکایت کرد که خراجی سنگین بر او بسته، ولی خلیفه شکایت او را روا ندانست. ابولؤلؤ که از بی اعتنایی خلیفه در خشم شده بود، کلمات تهدیدآمیزی بر زبان راند. چندی پس از آن گفتگو، ابولؤلؤ در مسجد کمین کرد و هنگام نماز صبح، عمر را از پای درآورد.(دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 198)
    برخی از مورخان دیگر عقیده دارند که سیاست عمر در برابر ایرانیان - به ویژه خشونت او نسبت به اسیران و کودکان ایرانی- در قتل عمر بوسیله او نقش اصلی را داشته است(دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ص 436).
    از دیگر نظراتی که درباره انگیزه قتل عمر گفته شده، این است که برخی از بزرگان صحابه که از سختگیریها عمر ناراضی بودند، نقشه قتل خلیفه را کشیدند و ابولؤلؤ وسیله اجرا بوده است(دایرةالمعارف اسلامی، ج 6، ص 198 - 199)
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین