نام اثر: برفین
نویسنده: اولدوز
ژانر: عاشقانه
ناظر: @لبخند زمستان
خلاصه: زندگیام همانند کلاویههای پیانو بود، دو رنگ داشت، سیاه و سفید. بخشی از زندگیام با رنگ سیاه آمیخته شده بود، سیاه بود اما دوستش داشتم، انگار من ساز میزدم و زندگی میرقصید.
باب دیگر زندگیام سفید بود، رنگش دوست داشتنی بود؛ ولی اینبار من سازنده نبودم. زندگی ساز میزد، من میرقصیدم. رقصیدن با ساز زندگی را دوست نداشتم!
گوشهای منزوی افتاده بودم تا اینکه پا به شهر گذاشتم، تصورم از دنیای کوچک، بزرگتر و ازدحام بیشتر شد.
من تنها نبودم، صدها من وجود داشت!
من مالک غمها نبودم، فقط اندکی از آن سهم من شده بود!
دنیای ما همچون دنیای مورچهها بود، سر پایین انداخته بودیم و بیاعتنا به همدیگر رد میشدیم.
از یک نژاد بودیم؛ اما فرسنگها از هم فاصله داشتیم، این بود دنیای ما!
نویسنده: اولدوز
ژانر: عاشقانه
ناظر: @لبخند زمستان
خلاصه: زندگیام همانند کلاویههای پیانو بود، دو رنگ داشت، سیاه و سفید. بخشی از زندگیام با رنگ سیاه آمیخته شده بود، سیاه بود اما دوستش داشتم، انگار من ساز میزدم و زندگی میرقصید.
باب دیگر زندگیام سفید بود، رنگش دوست داشتنی بود؛ ولی اینبار من سازنده نبودم. زندگی ساز میزد، من میرقصیدم. رقصیدن با ساز زندگی را دوست نداشتم!
گوشهای منزوی افتاده بودم تا اینکه پا به شهر گذاشتم، تصورم از دنیای کوچک، بزرگتر و ازدحام بیشتر شد.
من تنها نبودم، صدها من وجود داشت!
من مالک غمها نبودم، فقط اندکی از آن سهم من شده بود!
دنیای ما همچون دنیای مورچهها بود، سر پایین انداخته بودیم و بیاعتنا به همدیگر رد میشدیم.
از یک نژاد بودیم؛ اما فرسنگها از هم فاصله داشتیم، این بود دنیای ما!
آخرین ویرایش توسط مدیر: