چهقدر دنیا غبارآلود شده. آینهها دیگر چیزی را نشان نمیدهند، جز تصویری کدر از غبارهای روی قلبمان. این غبارها پررنگ و پررنگتر میشوند و کسی دست دراز نمیکند تا آنها را پاک کند. شاید همین تصویر کدر را دوست دارند. شاید میترسند از اینکه آینه چهره زشت درونشان را نمایان کند. دستانشان میلرزد؛ اما آینه را پاک نمیکنند. از دیدن خودشان شرم دارند. از خودشان فرار میکنند و باز هم قبول ندارند.
به گفته آنها گاهی آینه هم باید غبارآلود و کدر باشد. اینقدر شفافیت زننده است؟ اما نه! آنها شفافیت را دوست دارند؛ ولی زمانی دوست دارند که این شفافیت، درون زشتشان را بر ملا نکند!
آینهها را پاک نکنید. بگذارید غبارآلود بماند. اما صفحه چرکین قلب خود را پاک کنید. شاید این قلب میان میلیونها غبار مشغول جان دادن باشد!
به قلب پر شور و شوق کودکی خود رحم کنید. او نمیدانست که قرار بود چرکین و سیاه، گوشهای مچاله شود.
شفافیت درون خود را بازگردانید، حتی اگر زننده شوید.