• به نام او که هرچه داریم، از اوست •
دلنوشته: تبتل ( بریده از مردم، بریده از جهان)
به قلم: نگین مرادیان
ژانر: اجتماعی، غمگین
مقدمه: بریدهام! بریدهام از همه؛ بریدهام از دنیا. دنیایی که من تنها بخش کوچک و ناپیدای آنم. دنیایی که هیچ بویی از انسانیت نبرده، دنیایی که تنها تلخی به کاممان مینشاند...
بریده ام از نفس! از نفسی که بی مهابا میآید و میرود. نفسی که در گلویم گیر کرد و تنگ شد. نفسی که دیگر بالا نمیآید؛ بغض میشود، فرو میریزد و میریزد...
من بریدم! بریدم از جهان؛ از هفت میلیارد چهره ی تو خالی و پوچ، از مردمان بی عاطفه، از پستی و بلندی روزگار بریدم...
آخرین ویرایش توسط مدیر: