. . .

انتشاریافته دلنوشته‌ی گمشده| نگین کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
سطح اثر ادبی
الماسی
به نام یگانه کیمیاگر هستی

دلنوشته: گمشده
ژانر: غمگین، تراژدی
به قلم: نگین

مقدمه:
در این تاریکی محضی که خیالم را می‌رباید،
در این کوچه و پس کوچه‌های تنهایی که نبودت را تداعی می‌کند،
در این مرگ خاموش چشمانم،
در تبسم‌های بی‌صدا و کم‌جان،
گم می‌شوم.
تو همان اشک غم‌آلود و خسته‌ی پشت پلک‌هایم هستی،
که در میان انبوه دلتنگی‌ها گم شده‌ای!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

نگین ...

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
219
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
54
پسندها
484
امتیازها
123

  • #11
حرف هایم،
طعم تلخی به خود گرفته‌اند.
کسی دیگر،
حاضر به شنیدن آنها نیست.
به که بگویم آنوقت درد دلم را؟!
بر قلب تکه تکه شده‌ام تلنبار شده‌اند.
کسی نیست بشنود حال دلم را.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

نگین ...

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
219
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
54
پسندها
484
امتیازها
123

  • #12
خنده‌هایم را میان خاطراتی فراموش‌شده گم کرده‌ام.
ای کاش اشک دور چشمانم،
از خوشحالی آمدنت باشد؛
اما افسوس،
بی تو مردمک چشمانم جان خود را از دست می‌دهند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

نگین ...

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
219
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
54
پسندها
484
امتیازها
123

  • #13
راهم را گم کرده‌ام؛
من گمشده‌ی این سرنوشتم،
که در بیراه تو را می‌جویم.
تو رفته‌ای و من تازه به یاد خاطراتی،
به عقب بازگشته‌ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

نگین ...

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
219
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
54
پسندها
484
امتیازها
123

  • #14
تنها به غروب آفتاب خیره می‌شوم.
لب دریا،
با نگاه خیره‌ام، آرزوهای بر باد رفته‌ای را آرزو می‌کنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

نگین ...

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
219
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
54
پسندها
484
امتیازها
123

  • #15
دلتنگ که می‌شوی، در ثانیه هزار بار می‌میری و زنده می‌شوی. خودت را در میان انبوهی از تنهایی‌های تلنبار شده پیدا می‌کنی. راهی برای فرار وجود ندارد. سکوت محضی تو را اسیر زندگی ناخواسته‌ای می‌کند‌، که تنها ثانیه‌های قفل و زنجیر شده‌اش، به فریاد درمی‌آید.
دلتنگ که می‌شوی، در کنجی از اتاق کز می‌کنی و آرام می‌باری. ابر بهاری می‌شوی که سیلاب را راهی گونه‌هایت می‌کنی. خیره به قاب عکسی خاموش، که یاد آور فراموش شدنت می‌شود.
دلتنگ که می‌شوی، در آخر می‌شکنی. دوری یار، تو را در خودت می‌شکند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

نگین ...

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
219
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
54
پسندها
484
امتیازها
123

  • #16
خاطرات کودکی، جانی دیگر به من می‌دهند. ذهنم را می‌طراوند و یادآور روزهای شیرینی می‌شوند، که با مادربزرگ ها و پدربزرگ ها، حول کرسی می‌نشستیم و بگو و بخندهایی داشتیم.
خاطرات کودکی، همان حوض شش‌ضلعی آبی رنگی است، که ماهی‌های قرمز و طلایی در آن جشن می‌گیرند؛ دریغ از غم و اندوه.
خاطرات کودکی، عروسکی است که موهای طلایی رنگش را نوازش می‌کردم. خاطرات کودکی، درست همان گذشته‌ی خواستنی من است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

نگین ...

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
219
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
54
پسندها
484
امتیازها
123

  • #17
در میان کوچه و پس کوچه‌های سرنوشتم ‌قدم می‌زدم و دست در دست تنهایی، زیر باران می‌سوختم! قطرات اشک، یکی پس از دیگری، باران را در خود غوطه‌ور می‌کردند و کسی مرا یاور نبود؛ تا آتش ناخواسته‌ی درونم را خاموش کند. بگذار بهتر بگویم، ‌تو نبودی تا این قلب رنج‌کشیده آرام بگیرد و باز هم لبخندی گوشه‌ی لبش فریاد زند. تنها که شدم، غم در نی‌نی چشمانم مرا شکست داد؛ و رعد و برقی در آسمان نبض‌هایم شده است، که گهگاهی قلبم تیر می‌کشد. سرنوشت چیز دیگری را با قلم خود می‌نوشت، که ناباور آن را می‌خوانم. زندگی‌ای که انتظارش را نداشتم را برایم معنا می‌کرد. ای کاش کمی با دل و جان می‌نوشت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

نگین ...

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
219
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
54
پسندها
484
امتیازها
123

  • #18
موهای رقصنده و بی نقصش مرا مسخ می‌کرد؛ و عطری نفس گیر را در ریه‌هایم سرازیر می‌ساخت. در عمق چشمانش، پرستویی با شوق، در فراز زیبایی می‌پرید و آفتابی در سایه‌ی چشمانش می‌درخشید! لبخندهای شیرین چون قندی که می‌زد، مرا مجنون می‌کرد. زیبایی دلنوازش عجیب تماشایی بود؛ که حاضر بودم تمام عمر، تماشاگر او باشم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

نگین ...

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
219
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-12
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
54
پسندها
484
امتیازها
123

  • #19
دلی را نوشتم:
پر از دردهای لبریز بود، که نگاه‌هایش آتش به جان می‌انداخت. مملو از دلتنگی‌های بی‌شمار، که مرگِ شادی را فوران می‌کردند.
دلی که نوشته شد، خالی از آرام و قرار بود. روشنایی در آن تاریک بود و سیاه! بدون پناهگاهی امن.
دلی که از دلتنگی،
دیگر نفس نمی‌کشید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,024
امتیازها
123

  • #20


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین