. . .

متروکه دلنوشته‌ی زمهریر قلب‌هایمان|رُمَیصا.پَکس

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87_%D8%B2%D9%85%D9%87%D8%B1%DB%8C%D8%B1_%D9%82%D9%84%D8%A8_%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86.gif


نام دلنوشته: زمهریر قلب‌هایمان
به قلم: رُمَیصا.پَکس
ژانر: عاشقانه، غمگین، اجتماعی
مقدمه:
زمستان آمدش...
آمد با کوله باری از زمهریر بی‌گرمای بی‌آغوش...!
زمستان آمدش...
آمد تا ذکر کند وجودش را... وجودم را.. وجودت را...
زمستان آمدش...
آمده با دردی خفته درد دل!
با زخمی زمخت بر قلب...
با ذهنی پریشان و قلبی رنجیده!
زمستان آمدش...
آمده تا ببینید سردی فصل‌های دلمان را...
آمده تا دلش خوش شود...
دلخوش باش زمستان... می‌دانی چرا؟!
چون زمهریر وجودت به یخبندان قلب‌های ما نمی‌رسد!
زمستان آمدش تا که ببیند زمهریر قلب‌هایمان را!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #2
hw67_screenshot_2020-12-22_141200.png


سلام خدمت نویسنده‌ی عزیز! متشکریم از شما ضمن انتخاب انجمن رمانیک برای انتظار آثار ارزشمندتان، خواهشمندم قبل از شروع کردن تایپ دلنوشته‌تان قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!

قوانین و مراحل ایجاد تاپیک رمان

زمانی که دلنوشته‌ی شما به ده پارت رسید می‌توانید از طریق لینک زیر برای آن درخواست جلد بدهید. (پ.ن: ابتدا قوانین تالار جلد را مطالعه فرمایید.)

درخواست جلد برای دلنوشته

زمانی که دلنوشته‌ی شما به دوازده پارت رسید شما می‌توانید؛ جهت بررسی سطح قلمتان توسط منتقدان عزیز، از طریق لینک زیر درخواست نقد بدهید.

قوانین و چگونگی درخواست منتقد برای دلنوشته

نویسندگان عزیز؛ جهت درخواست تعویض تگ اثرتان می‌توانید از طریق لینک زیر اقدام نمایید.

درخواست تعویض تگ

شما می‌بایست پس از اتمام تایپ اثرتان؛ از طریق لینک زیر اعلام کنید.

اعلام پایان تایپ دلنوشته

شما می‌بایست پس از اتمام تایپ دلنوشته‌تان جهت رفع اشکالات نگارشی و تایپی؛ از طریق لینک زیر درخواست ویراستار کنید.

درخواست ویراستار برای دلنوشته

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!

|کادر مدیریت انجمن|​
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #3
کاش می‌شد انقدر سرد نبود؛ کاش می‌‌شد بی‌رویا، بی‌خاطره و بی‌یار سر کرد.
کاش زمهریر وجودم به خاطر رفتنت نبود؛ می‌دانی؟ از وقتی تو رفتی در این‌جا زمستانی مطلق است.
کاش می‌شد بدون فکر کردن به گذشته و خاطراتش؛ زنده ماند. می‌دانی؟ می‌شود زنده ماند اما بی یادت، هیچ‌گاه نمی‌شود زندگی کرد!
ردی از رطوبت از چشمانم پیداست؛ ردی که تا انتهای چانه‌ام ادامه دارد. فهمیدی که اشک می‌ریزم؟ آه... سوال جالبی نبود! البته که می‌دانی گریه می‌کنم. می‌دانی و در نهایت خودخواهی و بی‌خیالی به سر می‌بری.
می‌دانی؟ در این فکرم که آن زمانی که قلب زمستانی‌ات که زمانی کاشانه‌ام بود؛ چطور مرا منجمد نکرده؟ اکنون که از دور می‌بینمت؛ به این نتیجه رسیده‌ام که دنیای قلبت را زمهریری مطلق دربر گرفته است. زمهریر را چه به گرمای عشق؟
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #4
سال‌ها قبل؛ جایی خوانده بودم که هر کسی یک "ته خط" برای خود دارد. آن زمان زیاد معنای این جمله را درک نکرده بودم... زیاد نه! من اصلا معنایش را درک نکرده بودم.
اما اکنون با تمام وجود می‌فهمم "ته خط" دقیقا کجای کتاب زندگی و چهار فصل حیاتمان است.
ته خط‌ها برای افراد متغیر است؛ یکی ته خطش جایی است که مال و ثروتش را از دست می‌دهد.
ته خط دیگری مرگ است.
ته خط شخصی هم از دست دادن عزیزی است.
ته خط... هنوز هم از کاربرد این واژه در تراژدیِ زندگی عاجزم. هنوز هم نمی‌دانم با این‌همه خط خطی‌ای که برای هم ایجاد کرده‌ایم کجارا به عنوان ابتدا و کجا را به عنوان ته خط انتخاب کنم!
خسته‌ام از اعضای پیکری که بیشتر کاربرد ابزار برای هم دارند. می‌دانی؟ ته خط ما جایی بود که انسان‌هایی شدیم خالی از انسانیت!
ته خط جایی بود که درد یکدیگر را درک نکردیم.
ته خط اینجاست... درست همینجایی که در آن ایستاده‌ایم... درست در همین زمهریر قلب‌هایمان!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #5
اکنون سردم شده؛ زمستان است دیگر؛ خنجرهایی که بر وجودت وارد می‌کند را، هیچ‌ پالتویی نمی‌تواند مهار کند.
زمستانی که بعد از پاییز می‌آید را نمی‌گویم؛ آن را که می‌شود با گرمی یک بخاری هم کنترل کرد.
منظور من زمستانی است که انسان‌ها با سردی رفتارشان ایجاد کرده‌اند.
زمستان است دیگر!
زمان زیادی از آمدنش می‌گذر و خیال رفتن ندارد؟
انسان‌ها خیال... خیال انسان بودن ندارند؟
شنیده‌ای که می‌گویند " آدمی را آدمیت لازم است؟" پس کو آدمیتی که آدمی را آدم کرده است؟
پس کجاست مرحمتی که اکنون همه به آن نیاز داریم؟ نیاز داریم انسانیت را زنده کنیم!
نیاز داریم دلی را به بودن یکدیگر گرم کنیم؛ نیاز داریم دست یک‎‌دیگر را بگیریم...
نیاز داریم و این نیاز نقطه‌ی عواطفمان را نشانه گرفته؛ میایی کاری برای عاطفه‌های بی‌عاطفه‌مان بکنیم؟ ما انسانیم هنوز!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین