. . .

متروکه دختر شطرنج باز | آتاناز نیک نام

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. اجتماعی
نام رمان: دختر شطرنج باز
نویسنده:آتاناز نیک نام
ژانر:اجتماعی، عاشقانه
ناظر: @*First __ Lady*

خلاصه: ویکتوریا دختری از جنس تفاوت؛برای بدست آوردن رویاهای خودش مجبوره خیلی چیزارو فداکنه. میخواد بزرگترین شطرنج باز بشه. اون هر دفعه طوری محاصره میشه که با هر قدم شکست و پیروزی بهش نزدیک میشن اما کسی حق نداره به اون دست بزنه یا از صفحه شطرنج بیرون بندازتش دروغ که نیست اون شاه شطرنجه!
مقدمه:
در صفحه شطرنج، رخ تو خودنمایی میکند.
اسب وحشی نگاهت؛ دلربایی میکند...
شطرنج دلم با رخ تو مات شده. آن اسب سفید سرکشم رام شده. قلعه دلم به دست تو فتح شده سرباز دلم کشته راهت گشته! فیل دلم در بند نگاهت گشته در بازی شطرنج من و تو از روز اول من مات بودم و تو آن نغمه خوش غزل
من مات تماشای رخ تو گشتم! تو فاتح قلب رنجور من.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,357
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
wtjs_73gk_2.png
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.​
اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.​
قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.​
برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.​
بعد از اتمام رمان، میتوانید درخواست ویراستار دهید.​
جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.​
و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.​
با تشکر​
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

atanaz

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
918
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-11
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
107
پسندها
1,382
امتیازها
138
سن
19
محل سکونت
خونه شمسی خانم

  • #2
پارت اول

با خشونت درِ اتاق روبهم کوبوندم که چهار ستون اتاق به لرزه در اومد و جیغ زدم:
- من نمیرم مدرسه!
صدای غر های مرجان هنوز از پایین شنیده میشد. نشنیده میتونستم حدس بزنم دیگه چی میگه؟ اوه دختر تو دیگه بزرگ شدی شطرنج بازی کردنت بین پسرا دیگه چه صیغه‌ای هست.
پوف طولانی کشیدم و خودمو روی تخت تک نفره سفید رنگم که با رو تختی مشکی با گل های سفید زینت داده شده بود ولو کردم.
دستمو سایه بون صورتم کردم و عمیق به فکر فرو رفتم مرجان هنوزم اصالت ایرانی بودنشو داشت و شطرنج بازی کردن دخترشو یه چیز بدرد نخور و الکی میدونست و نمیزاشت توی قهوه خونه اطراف بازی مورد علاقمو انجام بدم. برعکس اون جک همیشه منو حمایت میکرد من همونم که توی مدرسه سال ۲۰۱۶ مقام اول روبین همه‌ی مدرسه ها کسب کرد. از همون روز بلند پروازی برای من آسون شد! نفس عمیقی کشیدم و بازدمم رو بیرون دادم شاید بهتر بود یکم برم بیرون تا آب وهوام عوض بشه. با خوشحالی پالتو مشکی رو تنم کردم و کلاه پشمی قرمزمو سرم کشیدم در اتاقمو باز کردم و به پایین خیره شدم.
خونمون دوبلکس بود و دو راه‌پله خیلی زیبا از دوطرف به سمت پایین می‌رفتن؛ یک آشپزخونه شیک و اتاق و سرویس هم پایین بود.
مبلمان و دکوراسیون پذیرایی و هال هم خیلی قشنگ بود؛ مثل سبک‌های اروپای کلاسیک!
همیشه دلم می‌خواست توی اون سالن یه میز بزرگ گرد بزارم و برای خودم شطرنج بازی کنم.
- ویکتوری! کجا میری؟
با ترس برگشتم و هینی کشیدم با دیدن داداشم ترسم به عصبانیت تبدیل شد و گفتم:
- پسر چه مرگته سکتم دادی که!
رایان دستی به موهای خوشحالت طلایی رنگش کشید و گفت :
- خانم کجا تشریف میبرن؟ هنوز دو دقیقه از نصیحتا نگذشته...
دستمو روی لبم گذاشتم و نالیدم:
- هیس،تروخدا رایان یه کمک کن من برم بیرون دارم خفه میشم اینجا!
دست به سینه یه تای ابروهاشو برام بالا انداخت نکبت کارای دختر کُش انجام میده جلو خواهرش نمیدونه جنبه ندارم.
- بیا پایین سر مرجان جون روگرم میکنم سریع برو.
با ذوق پریدم و یه ماچ تُفی از لپاش گرفتم و گفتم:
- مرسی یکی یدونم؛ زودی بر میگردم قول.
رایان با دستش سریع جای ماچ منو پاک کرد و غر زد
- ایح، برو تا نکشتمت.
صدای رایان از پایین که سر مامانمو گرم میکرد میومد. آروم آروم از پله ها پایین اومدم و در و باز کردم. حله یه قدم دیگه مونده تا آزادی... پوتین چرم قهوه ای رنگمو پوشیدم و در و آروم بستم با خوشحالی قر دادم و دوییدم تو کوچه طبق معمول کوچه ما خلوت بود.
@*First __ Lady*
 
  • لایک
  • خنده
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین