نام داستان: فراسوی وهم
نویسنده: آرا (هستی همتی)
ژانر: تخیلی، معمایی، اجتماعی
خلاصه:
شروعش از زمانی بود که انعکاس من در آینه، وقتی که برایش ادایی درآوردم، ثابت ماند و پوزخندی زده، عقب رفت و محو شد! مات ماندم. تمام قوانین فیزیکی با این حرکت نفی نمیشدند؟ ترسناک نبود؟ پس از آن، او دیگر هیچوقت حرکاتم را تقلید نکرد و به گستاخی تبدیل شد که نمیشد دهانش را بست و عجیبتر که گویا فقط من چنین حرکتی از او میدیدم! یک انعکاس برایم به کابوس بدل شده بود و جالبتر اینکه، او هم از من متنفر بود!
مقدمه:
هیچکس را نمیشود دید که از موقعیتش تماماً راضی باشد. حرص، ولع و طمع! یک ثروتمند حسرت آسایش فقیر را میخورد و آن که نان شب ندارد، حسرت صاحب داران ثروت را. شاید این سر در زندگی دیگران داشتن، عاقبت فاجعهای به بار بیاورد! بهتر نیست نیمه پر لیوان را ببینیم؟
سیزده دی ماه 1400
ساعت ده و چهل و پنج دقیقه صبح
نویسنده: آرا (هستی همتی)
ژانر: تخیلی، معمایی، اجتماعی
خلاصه:
شروعش از زمانی بود که انعکاس من در آینه، وقتی که برایش ادایی درآوردم، ثابت ماند و پوزخندی زده، عقب رفت و محو شد! مات ماندم. تمام قوانین فیزیکی با این حرکت نفی نمیشدند؟ ترسناک نبود؟ پس از آن، او دیگر هیچوقت حرکاتم را تقلید نکرد و به گستاخی تبدیل شد که نمیشد دهانش را بست و عجیبتر که گویا فقط من چنین حرکتی از او میدیدم! یک انعکاس برایم به کابوس بدل شده بود و جالبتر اینکه، او هم از من متنفر بود!
مقدمه:
هیچکس را نمیشود دید که از موقعیتش تماماً راضی باشد. حرص، ولع و طمع! یک ثروتمند حسرت آسایش فقیر را میخورد و آن که نان شب ندارد، حسرت صاحب داران ثروت را. شاید این سر در زندگی دیگران داشتن، عاقبت فاجعهای به بار بیاورد! بهتر نیست نیمه پر لیوان را ببینیم؟
سیزده دی ماه 1400
ساعت ده و چهل و پنج دقیقه صبح