شعر اشعار و دلنوشته های افشین یداللهی

[Miss Nili]

لذت ببر از این که گرفتار تو هستم
از این که زمین خورده‌ی آزار تو هستم

ویرانی من فرصت آباد شدن بود
مدیون همین عشق ستمکار تو هستم

 

[Miss Nili]

کاش بودی
و من
در آغوشِ تو
تا صبح
می مُردم
و صبح
در آغوشِ تو
زنده می شدم

 

[Miss Nili]

پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت

شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت

 

[Miss Nili]

قلبم از اعتنای کمت سکته می کند

حتی غزل به یادِ غَمَت سکته می‌ کند

یکباره، بارِ هر دو جهان را به من نده

ابلیس از این همه کَرَمت سکته می‌کند

 

[Miss Nili]

همیشه بهار

یعنی

همیشه سبز

یعنی

چشم تو ...

 

[Miss Nili]

و من

در چشم او

زیباترین مرد جهان را دیدم

و

این

معجزه ی نگاه او بود

نه زیبایی من

 

[Miss Nili]

آمد و گفت: روح بادم و رفت

عطر او ماند روی یادم و رفت

خود نفهمید در چه حالی بود

گریه می کرد و گفت شادم و رفت

تکه های دلی که عاریه بود

شعر کردم، به عشق دادم و رفت

قبله ام را که چشم او کردم

چشمکی زد به اعتقادم و رفت

باز حوا گذاشت سیبش را

روی بار گناه آدم و رفت

کم نیاورده بودم اما گفت :

از سر تو کمی زیادم و رفت

 

[Miss Nili]

عده ای

زیر آوار آتش می مانند

عده ای

زیر آوار برف

عده ای

روی بی آبی خانه دارند

عده ای روی آب

اینجا

کشوریست که در آن

می شود به راحتی

هر چهار فصل را تجربه کرد

 

[Miss Nili]

گیاه

از اوّل

گیاه شد

حیوان

از اوّل

حیوان شد

آدم

آخر هم

آدم نشد ...

 

[Miss Nili]

من

پیامبرِ مردمی هستم

که بت‌پرست خواهند شد

تمامِ تو

یک روز

در ازدحام

بر قلبِ من

نازل شد

پس از آن

به غارِ تنهاییِ خود رفتم

و

با تبرِ بتِ بزرگ

بازگشتم

کسانی که

با رسالتِ من

به تو ایمان می‌آورند

دشمنم می‌شوند

از نیلِ سینه ات

عبور می‌کنم

و

آنسوی اعجاز

با دستِ نجات‌یافتگان

پیشِ چشمِ پدرم

به صلیب کشیده خواهم شد

با پیراهنی

که تو

آن را

از روبرو

دریده‌ای...