از پشت قاب پنجره بر كوچه ها زل مي زنم
روزى تو برميگردي و اين خانه را گل مي زنم
اشكم ز شوق ديدنت بر گونه هايم مي دود
آهسته بر گوش دلم حرف از تحمل مي زنم
آغوش بازی دارم و دستی به سوی آسمان ...
با خاطرات کهنه ام سوی دلت پل می زنم
پیراهنی با بوی تو امشب به تن کردم بیا ...
پیدا کنی تا که مرا بر کوچه سنبل می زنم
با استخاره این دلم راضی نشد باور نکرد
در گوشه ای از دلهره رو به تفال می زنم
هی سمت کوچه میروم اما نمی آیی چرا؟
گيجم گمم انگار كه دور و تسلسل می زنم
از ني ني چشمان تو شعر و غزل ميگويم و
فرياد حال خسته را با اين تغزل مي زنم !!!
در انتظار ديدنت بايد بمانم هم چنان ......
تا لحظه ى ديدار تو بر كوچه ها زل مي زنم
#محمد_باقر_الستي
روزى تو برميگردي و اين خانه را گل مي زنم
اشكم ز شوق ديدنت بر گونه هايم مي دود
آهسته بر گوش دلم حرف از تحمل مي زنم
آغوش بازی دارم و دستی به سوی آسمان ...
با خاطرات کهنه ام سوی دلت پل می زنم
پیراهنی با بوی تو امشب به تن کردم بیا ...
پیدا کنی تا که مرا بر کوچه سنبل می زنم
با استخاره این دلم راضی نشد باور نکرد
در گوشه ای از دلهره رو به تفال می زنم
هی سمت کوچه میروم اما نمی آیی چرا؟
گيجم گمم انگار كه دور و تسلسل می زنم
از ني ني چشمان تو شعر و غزل ميگويم و
فرياد حال خسته را با اين تغزل مي زنم !!!
در انتظار ديدنت بايد بمانم هم چنان ......
تا لحظه ى ديدار تو بر كوچه ها زل مي زنم
#محمد_باقر_الستي
نام موضوع : اشعار محمد باقر الستی
دسته : اشعار شاعران پارسی