Thumbelina
رمانیکی پیشرو
پرسنل مدیریت
مقامدار آزمایشی
مدیر
- نام هنری
- الینا فری
- آزمایشی
- مدیرتالار آموزش
- شناسه کاربر
- 3925
- تاریخ ثبتنام
- 2023-01-14
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 438
- نوشتهها
- 573
- پسندها
- 465
- امتیازها
- 278
- محل سکونت
- سرزمین پریان
الگوبرداری در نویسندگی
طبیعتا پیش آمده است که ما با خواندن کتابی و علاقمند شدن به آن، بخواهیم در ابتدای مسیر نویسندگی مان، شیوه ی روایی آن (نحوه ی داستان گویی) را الگوی خودمان قرار بدهیم. مانند دیگرانی که یک رمان در سیاق رئالیسم جادویی، جریان سیال ذهن، مینی مالیستی، رمان نو فرانسه و ... خوانده اند و به این نوع کارها تعلق خاطر پیدا کرده اند. یا سبک نویسنده ای خاص را (مارکز، هدایت، فالکنر، کارور و ...) دوست داشته اند و خواسته اند به مانند او بنویسند.اگر به این قضیه صرفا از دریچه ی تکنیک نگاه بکنیم، بله، امری شدنی هست. می توانیم همان تکنیک ها را در کار خودمان پیاده بکنیم و دنباله روی یک مکتب یا سبک خاص باشیم.
اما اگر یک رابطه ی معنی دار و اصیل را میان ویژگی های نویسنده و سبک او بپذیریم و شکل گیری داستان را از بطن اندیشه ی نویسنده و شرایطی که در آن زندگی می کند بدانیم، نگاهمان به قضیه فرق خواهد کرد.
در واقع زمانی که ما تکنیک و شیوه ی روایی یک نویسنده ی دیگر را را برای روایت رمان خود به کار می بریم، این فقط تکنیک او نیست که در کار ما وارد می شود، بلکه اندیشه و جهان بینی او هم در داستان گویی ما حضور پیدا می کند، همچنین هرآنچه که اندیشه و جهان بینی او را شکل داده است، مثلا محیط اجتماعی و فرهنگیِ زمانه ی او، جریانات سیاسی و حتی اقتصادی که در زندگی او تاثیرگذاشته است.
فرم و محتوا در اثر هنری از هم تفکیک ناپذیر هستند. فرم نتیجه ی نگاه ویژه ی هنرمند به محتوا و موضوع هست. این نگاه هنرمند هست که فرم را در محتوا می بیند و از دل محتوا بیرون می کشد. بنابراین از هر فرمی برای نوشتن هر نوع محتوایی نمی شود استفاده کرد. فرم کشف می شود و چیزی عاریتی نیست که بخواهیم آن را از هنرمندی دیگر قرض بگیریم. فرم مانند لباسی نیست که بر تن هر انسانی بنشیند و «بیاید» و توی تنش زار نزند. فرم چیزی هست که از درون محتوا بر می آید و نه اینکه از بیرون آن را بپوشاند و به آن الصاق شود.
به غیر از این مسئله ی اصلی که صحبتش رفت، همیشه باید حواسمان به فاصله ی زمانی و اجتماعی موجود میان عصر خودمان و عصر یک هنرمند دیگر باشد. مثلا کسی بیاید و سبک الکساندردوما یا ویکتورهوگو و حتی نویسندگان متاخرتر (مثل فالکنر و همینگوی و مارکز) را الگوی خودش قرار بدهد، این فاصله ی زمانی و فرهنگی و فکری ...
بنابراین وظیفه ی هنرمند (در اینجا نویسنده / رمان نویس/ داستان نویس) هست که فرزند زمانه ی خودش باشد و قبل از هر چیزی خودش را کشف کند و بعد زمانه ای که در آن زندگی می کند را با همه ی ابعادش بشناسد. اگر این شناخت درون و بیرون به درستی صورت بگیرد، به صورت طبیعی شیوه ی روایی (داستان گویی و رمان نویسی) نویسنده شکل خواهد گرفت، بدون آنکه دنباله روی دیگران باشد.
ما همواره باید نویسندگان پیشین را بخوانیم و از آنها بیاموزیم، اما در نهایت باید نگاه و سبک خودمان را نسبت به مسائل داشته باشیم.