موضوع:دلنوشته
سال نشر: ۱۴۰۲
منتشر شده در: انجمن رمانیک
نام اثر: دلباخته در شهر
نام نویسنده:شبنم بهرامی فرد
ژانر /سبک: عاشقانه_تراژدی
سطح اثر: نقره ای
چکیده:
می نویسم از
لذت
آرامش
غم
دلتنگی
انتظار
خاطرات
حسرت
خیال
و تویی که رنگ دادی به تمام آنچه گفتهام؛ عشق را به سلول سلول بدنم تزریق کردی و...
نام رمان : هناسم
نام نویسنده : دنیا شجری بخشایش
طراح انتخابی : ...
https://romanik.ir/forums/threads/%D9%81%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%87%D9%87-%D9%87%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D8%B4%D8%AC%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B4.17721/
من الان فقط سه تا چیز میخوام
بغل بغل بغلت کنم
بزارم سرت رو روشونه هام
تاصبح فقط بغلت کنم
نه گوشی نه زنگ نه حتی پیام
میخوام فقط بغلت کنم
ببین میمیرم براتا
تو گوشم همش صداتا
مث عشق تو کتابا
نشه منو دلت نخوادا
الله من یارش تو نگهدارش
نزاری به غریبه یه وقت بیوفته کارش
الله همه غماش ماله...
شویلم بی ستاره
♫
این زندگی واقعا عجیبه
♫
بچو ولم بکه و راهت
♫
این اشکامو واقعا ندیدش
♫
ارا خوش نیه و طالعم
♫
دلم لک زده بارونو میخواد
♫
ارا دنیا پره و نامرد
♫
هیچی نگو بزار بارون بیاد
https://dl.hitsound.ir/01-09/Sho_Be_Sho_Delam_Tange.mp3
https://media-vip.my-pishvaz.com/musicfa/tagdl/downloads/Ali%20Lohrasbi%20-%20Vay%20Khoda%20Pore%20Harfam%20(320).mp3?st=r9Qh3xedT4i99L9TXDgxXA&e=1680431632
تو مثله پرنده
از قفس انگار رها شدی
من من چرا اشکام
پس سرازیره بیخودی
تو به منه عاشق
یه خداحافظ بدهکاری
نه جای من باشی
بیخودت طاقت نمیاری...
نام رمان:ستارهی سودا
نویسنده:سودا محمدی، نیما موسوی
ژانر: عاشقانه
خلاصه:داستان دختری به نام سودا که با وجود داشتن سن کمی چیزهایی رو تجربه میکنه، چیزهایی که تجربه کردنش مساوی میشه با تاوان دادن، تاوانی از جنس طرد شدن،تنها شدن، تنهاموندن و بی کسیش......
https://romanik.ir/forums/threads/12597
«به نام آفریدگار قلم»
نام رمان: نسیان وصال
نویسنده: فاطمه قاسمی(چهرزاد)
ژانر: عاشقانه، جنایی
ناظر: @MoOn!
خلاصه:
بی تقصیر است؛ و دور از عزیزانش!
مقصر نبود؛ و نباید به جای دیگری مجازات میشد. من هم مقصر نبودم؛ اما اتفاقی بود که افتاده بود. باید تلاشم را میکردم و بلند میشدم.
او فراموش کرده...
"بسم رب الهی"
کلبه خاطرات
نگارنده: parya
ژانر: عاشقانه، تراژدی
خلاصه:
پشت شیشههای بخار گرفته، در میان کلبهی خاطرات خویش ایستادهام و ذهنم در میان دفتر کهنه و ورقِ کاهی سفر میکند تا بالاخره میرسد به همان جملات بینقطه سر خط:
- جانم به قربانت، برگرد! برگرد که بدون تو دنیای من طعم زهرمار...