. . .

شعر

  1. CANDY

    شعر اشعار سهام الشعشاع

    دراین شب سیاه کسی مرا درآغوش نمی‌گیرد همه به من پشت کرده‌اند صندلی های اتاق تابلوهای روی دیوار حتی چشم‌های تو هم درون این قاب همه به من پشت کرده‌اند و خودشان را پنهان می‌کنند کنار تو ماندن ماندن در تاریکی ست وقتی چشمانم هیچ نمی‌بیند اینجا هستی نیست همه اش نابودی ست
  2. CANDY

    شعر اشعار میخائیل لرمانتاف

    آی ابرکان سیاه آوارگانِ جاودان به راه! با دشت نیلگون چون زنجیر دُر، کنون شتابان می‌روید چون من که به تبعید از شمال محبوب به سوی جنوب. چه‌کس بیرون‌تان رانده؟ اِی زائران ناخوانده! حکم سر نوشت بوده‌ است یا دستی بد سرشت؟ حسادتی پنهان یا افترای نیش‌دار رفیقان؟ و شاید جنایتی دیده‌اید که این رنج راه...
  3. CANDY

    شعر اشعار ولادیمیر مایاکوفسکی

    خیالْ بافی نکن مگر نمی بینی ؟ دهقان و بَرزگر در ازدحامِ پنبه ، و آهن گُم گشته اَند … دود شده اَند هیاهویی ، جُز لغزشِ خورشید بر چهره ها نیست کارخانه ها : با سوگند به حقوقِ بَشر تقویمِ شقاوت و حیله اَند بِیرَقِ وحشت بر انبوهِ سیّاره ها ، و هر کشور می غُرّد کسی شبیهِ یک نویسنده آری ! یک موسیقیْ...
  4. CANDY

    شعر اشعار آنا آخماتووا

    موضوع بسیار ساده است و روشن هر کسی آن را می‌فهمد تو مرا دوست نداری و هرگز دوست نخواهی داشت من چرا چنین دل‌بسته‌ام به مردی کاملا بیگانه؟ چرا شام‌گاهان چنین از تهِ دل برای‌ات دعا می‌کنم؟ چرا دوست‌ام را، کودک موطلایی‌ام را شهر محبوب‌ام را، سرزمین‌ام را ترک کرده‌ام و در خیابان‌های این پایتختِ بیگانه...
  5. CANDY

    شعر اشعار الکساندر پوشکین

    سال‌ها گذشت توفان‌های آزارنده مه‌آلود خیال‌های خامِ برساخته‌‌ام را از هم پراکند و صدای لطیف‌ات را فراموش کردم شمایل‌های بس الهی‌ات را در تبعید در دل‌تنگیِ حبس روزهای بی‌حادثه‌ام می‌پوسیدند محروم از هیبت و الهام محروم از اشک‌ها، از زندگانی، از عشق روح‌ام دیگربار بیدار شد: و دیگربار نزدم آمدی...
  6. CANDY

    شعر اشعار ورا بریتین

    ب×و×س×ه ای شیرین و طولانی لبانم را فشرد تپش های کوبنده ی قلبت لحظه ای آرام شد هنگامه ی جدایی ما از راه رسید وهمه چیز تمام شد. با حرکت ناگاه قطار جهان یکباره تاریک گشت گرچه خورشید همچنان می درخشید واپسین نگاه مبهم من با چشمان گریان اندوهناک– و عزیمت تو.
  7. CANDY

    شعر اشعار ویلیام بلیک

    از دوستم به خشم آمدم: خشمم را گفتم و کینه‌ام فرو کشید. از دشمنم به خشم آمدم: آن را نگفتم و کینه‌ام رویش پیدا کرد. صبح و شب با اشک، در واهمه؛ به آن آب دادم. و با نیرنگ‌های نرم و فریب‌آمیز؛ برآن آفتاب فشاندم. روز و شب پیوسته بالید تا سیبی درخشان به ثمر آمد. دشمنم تلألو آن را دید و دانست از آن من...
  8. CANDY

    شعر اشعار تد هیوز

    اینک تویی، آنجا … نشسته در میان نرگس‌های زرد در نهایت بی‌گناهی انگار حالت گرفته‌ای برای تصویر به نام معصومیت! نور در کمال خویش بر چهره ات تابیده نرگسی را می‌مانی در میان نرگس‌ها… این آخرین بهار توست بر روی خاک باز هم مانند آن نرگس‌ها … پسر کوچکت – که بیش از دو هفته‌ای ندارد – چونان عروسک نرمی...
  9. CANDY

    شعر اشعار زیگفرید لورن ساسون

    سرباز کوچک بی گناهی را می شناختم که در شادمانی عریان اش به زندگی نیشخند می زد در انزوای تاریک اش به خوابی ژرف فرو می رفت و بامدادان با چکاوکان سوت می زد. در سنگرهای زمستانی، بیم و اندوه انفجارها، شپش ها بر تن و تمنای جرعه ای “رُم” رهایش نمی کرد. گلوله ای به سرش شلیک کرد و دیگر هیچ کس از...
  10. CANDY

    شعر اشعار آدونیس

    یکی ماه عاشق و خبره در خواب، حتا بر ران‌های مورچه‌یی. آیا خواهم ماند در ستیز، با چشمه‌ی زمزم؟ از کجا می‌آید اندوه‌ات ای یارِ بی‌غش؟ بگوی دست عشق را تا فرو رود؛ در شکاف سینه‌هات، در گردن و موی. خیال‌ات را بگوی، هر آن‌چه دل‌خواهِ اوست؛ برگیرد از این نگاره‌های مه‌تابی. بانو، از کجا می‌آید...
  11. CANDY

    شعر اشعار برتولت برشت

    دولت ها بر آماجِ هر خیابان ، بالغ می شوند ژنرال ها به نامِ حقوقِ بَشر ، شیپور می کِشند امّا تو با گندُمَکِ واژهْ پوش ! و من با دقایق مُتّحد شدیم : تا هرگز از مرگ نَهراسیم …
  12. CANDY

    شعر اشعار ماسیمو بونتمپلی

    در برابر آینه در روزی درخشان از تابش خورشید لبریز از رویا و آرزو مملو از نسیمکی که از پنجره می آمد، م×س×ت رایحه گلهای باغ در فضایی آرام احساس خوشبختی می کردم خوشبخت بخاطر افسون طبیعت. پر می گشایم در برابر آینه، گیسوانم را می آرایم و چهره ام را. به آرامی آواز می خوانم خورشید آتشگون اندک اندک غروب...
  13. CANDY

    شعر اشعار خلیل الله خلیلی

    سرمایه ی عیش، صحبت یاران است دشواری مرگ، دوری ایشان است چون در دل خاک نیز یاران جمعند پس زندگی و مرگ به ما یکسان است از مرگ نترسم که مددکار من است در روز پسین مونس و غمخوار من است اجداد مرا برده به سر منزل خاک این مرکب خوشخرام رهوار من است با خلق نکو بزی که زیور این است در آینه ی...
  14. CANDY

    شعر اشعار عایشه درانی

    یا شاه نجف شیر خدا حیدر کرار ای محرم راز ازلی ، واقف اسرار هم حیدر هم صفدر و هم فاتح خیبر تیغ نظرت صف شکن لشکر کفار فیض از کرمت یافته هر شاه و گدایی کان کرم و بحر عطا ابر گهر بار هم مقصد و مقصود رجال و زنسائی ای فخر ولی، کنز سخا سالک اطوار هم ناصر هم غالب و هم شاه ولایت هم خاک در تست...
  15. CANDY

    شعر اشعار بارق شفیعی

    این‌سان که شعله‌خیز بوَد ناله‌های من پُر آتش است سینهٔ درد‌آشنای من گر دل‌نشین بوَد سخنانم شگفت نیست هر دم بلند می‌شود از دل صدای من آن راز سر به مُهر که داغ دل من است من دانم و دل من و داند خدای من دعوت مکن زمانه به جاه و حشم مرا هرگز بر استخوان ننشیند همای من مشاطهٔ روان من اندیشهٔ...
  16. CANDY

    شعر اشعار رامین ملزم

    ﺍﻣﺸﺐ ﺷﺮاب ﺧﺎﺻﯿﺖ اش را نشان ﻧﺪاد آﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺟﺴﻢ و ﺳﺮم را ﺗﮑﺎن ﻧﺪاد ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ نشئه ﺷﻮم ﻏﺮق ﺧﻮد ﺷﻮم این ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎی ﻟﻌﻨﺘـــﯽ اصلا ﺗﻮان ﻧﺪارد ﻣﻔﻬوم ﺧﻨﺪه ﻫﺎی تو را ﺑﻌﺪ دیر ﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪه ام ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻣﺎ آب و ﻧﺎن ﻧﺪاد ﻣﺮﺩی ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ درد و ﻓﻘﻂ درد ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ دیگر ﺑﻪ زیر ﻋﮑﺲ ﺗﻮ ﺍﯾﺴﺘﺎده ﺟﺎن ﻧﺪاد آﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ...
  17. CANDY

    شعر اشعار ویتوریو آلفیری

    می پرسی تو را دوست دارم؟ حتی اگر بخواهم پاسخ تورا بدهم ، نمی توانم مگر ممکن است با هیچ زبانی شرح داد که در آنوقت که با چشمان پر اندیشه و روشن بینت به من مینگری ، چه نشاطی و لطفی دلم را فرا میگیرد؟ می پرسی تورا دوست دارم؟ مگر واقعا پاسخ این سوال را نمیدانی؟ مگر خاموشی من ، راز دلم را به تو نمی...
  18. CANDY

    شعر اشعار ماسیمو بونتمپلی

    در روزی درخشان از تابش خورشید لبریز از رویا و آرزو مملو از نسیمکی که از پنجره می آمد، م×س×ت رایحه گلهای باغ در فضایی آرام احساس خوشبختی می کردم خوشبخت بخاطر افسون طبیعت. پر می گشایم در برابر آینه، گیسوانم را می آرایم و چهره ام را. به آرامی آواز می خوانم خورشید آتشگون اندک اندک غروب می کند شب به...
  19. CANDY

    شعر اشعار آلدا مرینی

    عشق ، ریسک کردن در پس خوردن است زندگی کردن ، ریسک کردن در مردن است امیدوارم بودن ، ریسک کردن در ناامید شدن است امتحان کردن برای انجام کاری ، ریسک کردن در شکست خوردن است ریسک کردن یک نیاز است و تنها کسی که جرات ریسک کردن دارد یک انسان آزاد است
  20. CANDY

    شعر اشعار چزاره پاوزه

    مرگ خواهد آمد و با چشمان تو خواهد نگریست مرگی که از صبح تا شب با ماست، بی‌خواب و گنگ مانند افسوسی‌ قدیمی یا رذیلتی‌ جاهلانه. چشمانت واژه‌ای تهی خواهد بود، فریادی فرونشانده و سکوتی. بدین‌‌سان هر روز صبح می‌بینی‌اش وقتی تنها خم می‌شوی رو به آینه، آی امید گرامی ما نیز آن روز خواهیم دانست که زندگی و...
بالا پایین